تحلیل فرهنگی ارتباطی شعار مرگ برآمریکا
تحلیل فرهنگی ارتباطی شعار مرگ برآمریکا
در گفتگو با دکتر سید مجید امامی
گفتگو از: محمدوحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com
این مصاحبه ی تخصصی قبلا در ماهنامه ی «فرهنگ اسلامی» انتشار یافته و حق تالیف آن محفوظ است.
مساله مصاحبه: ریشه های فرهنگی ارتباطی شعار رایج ملت ایران (مرگ بر آمریکا) در قبال کشور آمریکا چه چیزهایی می تواند باشد؟
نوع مصاحبه: نیمه ساختمند انفرادی (مصاحبه عمیق)
معرفی:
جناب آقای سید مجید امامی، دکتری معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) و مدیر گروه دین، فرهنگ و ارتباطات مرکز تحقیقات میانرشتهایی علوم انسانی- اسلامی دانشگاه امام صادق (ع) ، مدرس دانشگاههای امام صادق (ع) ، باقرالعلوم(ع) و دانشگاه تهران، دارای تحقیقات و مقالات گسترده درحوزهی مسائل اجتماعی ایران و جهان؛ جامعه شناسی فرهنگی ایران، جامعهشناسی تاریخی ایران
جناب آقای دکتر امامی! شما به عنوان یک استاد دانشگاه، به عنوان یک سیاستگذار فرهنگی و به عنوان یک مسلمان ایرانی، تا به حال چند بار گفتهاید: مرگ بر آمریکا!؟
خُب، زیاد گفتهام. یعنی هر وقت که خواستم به نحوی از انحاء با انقلاب اسلامی رابطهی مستقیم زبانی برقرار کنم، مجبور بودم که «لا اله» را بگویم. هر بار که خواستم به تعبیر دینی تهلیل - گفتن «لا اله الا الله» - را بگویم باید مرگ بر آمریکا را میگفتم. یعنی این به نظر من جزیی از تهلیل انقلاب اسلامی است. یعنی جزء اول تهلیل است. تهلیل در شهادتِ به انقلابی بودن. یعنی اگر شهادتِ به انقلابی بودن، یک «لا اله» داشته باشد؛ آن «لا اله» به نظر من «مرگ بر آمریکا» است.
تحلیل فرهنگی شعار مرگ بر آمریکا
حال چرا میگوییم مرگ بر آمریکا؟ چرا نمیگوییم نابود باد آمریکا؟ نمیگوییم نیست باد آمریکا؟ نفرین بر آمریکا؟ آیا استفاده از واژه «مرگ» تفسیر و علت خاصی دارد؟
باید فرهنگی نگاه کرد. به لحاظ فرهنگی، در جوامع شرقی و غیباندیشی مثلِ ما، مرگ یک معنی خاصی دارد و نسبت بین زبان و فرهنگ ایجاب میکند که شما کاملاً نشانههایی را که در این زبان استفاده شده است را در نظر بگیرید. مثلاً چرا شما در زبان انگلیسی برای این که به کسی بگویید خوشبخت یک اصطلاحی را استفاده میکنید، اما در فارسی میگویید خوشبخت؟ در فارسی، «بخت» یک نگاه کاملاً غیباندیشانه و ناظر به غایت زندگی دارد. یا در زبان عربی میگویند «سعد» داشته باشی؟ سعد داشتن و سعید بودن و سعادت داشتن، همه مفهوم دارد. وقتی در زبان انگلیسی میگوییم”down with” در واقع او را از پیرامون خودمان نفی میکنیم .اما کلمه، اصطلاح یا مفهوم «مرگ» ناظر بر این است که ما یک مفهومی را به دایرهی «شر» هدایت بکنیم و در دایره شر بدانیم. ما شُرور را عدمی میدانیم؛ در اصل شرور وجود ندارند. وقتی چیزی شر باشد، در واقع به اعتبارِ خیر است که میشود دربارهی آن صحبت کرد. مرگ گفتن، راندن چیزی به دایره شر و به جبهه شر است.
البته اصطلاح «مرگ» را شما در مضامین دینی با این رویکرد نمیبینید؛ مثلاً در قرآن کریم، موسی (ع) به قومش میگوید: «بینی و بینک» یا خداوند از جانب خودش و پیامبر (ص) میگوید: «تَبّت یَدا اَبُولَهب» در واقع همه این مفاهیم برای این است که یک مفهوم به دایره «شر» رانده شود.
در همه نگاههای شرقی و غیباندیشانه و ادیان ابراهیمی، بحث خیر و شر، یک بحث جدی است. لفظ «مرگ» به معنای این است که (آن تفکر) در جبهه طاغوت است و به معنای «میراندن» یا حتی «میخواهم او نباشد» نیست. چون ما قبول داریم تاریخِ عالم، تاریخِ تقابل حق و باطل است و تقابل این دو نفی نمیشود. ما دنبال این نیستیم که تقابل این دو تمام شود و برویم در خانههایمان بخوابیم! ما در واقع جبههی شر را مرتباً باز تولید و شناسایی میکنیم.
آن مفاهیم دیگری که شما میفرمایید به نظر من نمیتواند آن قدر صراحتاً، هم حاصل مصدر باشد و هم مصدر باشد و هم در آن به نوعی (نقش) فاعل پر رنگ باشد. در واژه «مرگ» همه اینها پُررنگ است. واقعیت کلمه این است که این مفهوم و این شعارِ «مرگ بر ...» از دوره مشروطه، وارد واژگان و زبان محاورهای شهرهای ایران شده و باید به فلسفه تاریخ و هستیشناسی آن قومی که اصطلاح «مرگ» و «موت» را استفاده کردهاند توجه بشود.
معنای اجتماعی مرگ بر آمریکا
مخاطب این حرف ما چه کس و یا چه کسانی هستند؟ دولت آمریکا یا مردم آمریکا یا ...؟
بحرانی که جامعه اسلامی را در برگرفت، در 400 سالهی اخیر و بالاخص در جامعه ایران یک علت محدثه داشت:
علت محدثه، یک، استبداد و بیکفایتی و عدم شایستگی حاکمان، و دو، استعمار و مداخله ناجوانمردانه غرب است.
فیالواقع تمام حرکتها و جنبشها و فعالیتهای بیدارگرانه در عالم اسلام و در ایران، در 300-200 سال اخیر، به دنبال نفی و طرد این دو علت محدثهی بحران بودهاند؛ امّا فراز و نشیب و کم و زیاد داشته اند. در انقلاب اسلامی بود که به نحو تمام، نفی و طرد علت محدثه بحران (هم استبداد و هم استعمار) انجام گرفت.
«مرگ بر آمریکا» در یک جمله نفی بخش عمدهی علّت محدثهی بحران در جامعه ما است. چرا بحران؟ چون این دشمن غربی و این تمدنِ مداخلهگر و فراگیر و جهانشمول غربی بوده که با دستاندازی در شریانهای باز تولیدِ تمدن و فرهنگ جوامعی مثل ما، اجازه نداده است که بتوانیم بیماریهای درونی خود را خودمان درمان کنیم.
علیرغم اینکه این بدن، خود حاوی یک سری امکانات برای دفع ویروس بود؛ اما دستاندازی استعمار این گلبولهای سفید جامعهی ما را، از کار انداخت؛ لذا ما نتوانستیم خودمان، خودمان را درمان کنیم. و حتی منتظر و مضطر درمان غرب شدیم. در صورتی که آن درمان خود مخدر بوده است. این را در جنبش تحریم تنباکو، جنبش مشروطه، خردهجنبشهای ده سال اول رضا خان، جنبش ملی شدن صنعت نفت، جنبش 15 خرداد و جنبش بهمن 1357 میتوان دید، که نفی آن عامل بوده است. پس «مرگ بر آمریکا» به معنای مرگ بر سلطهی تمدن غرب است. «مرگ بر آمریکا» مرگ بر جهانشمولی تمدن غرب است. «مرگ بر آمریکا» مرگ بر رویکرد استشراقی به شرق است؛ که سعی کرده است که شرق را ماده مفعول شناسایی و ماده پیشرفت در غرب قرار بدهد. که ما به این میگوییم نگاه استشراقی و نگاه اورینتالیستی[1].
البته «مرگ برآمریکا» یک بُعد عمیقتر هم دارد؛ مرگ بر امریکا یعنی مرگ بر سوبجکتیویسم [2] ، یعنی مرگ بر لیبرالیسم[3] غرب، لذا در آنجایی که این موجودیت فرهنگی و نظری تمدن غرب دو یا سه نماینده داشته، ما مرگ بر آمریکا را در عرض مرگ بر شوروی و مرگ بر چین میگفتیم. ما در سال 57 به همان میزان که مرگ بر آمریکا میگفتیم، مرگ بر شوروی و مرگ بر چین میگفتیم، چون آنها نمایندهی موجودیتِ نظری تمدنِ مغربی بودند، اما از یک زمانی، این نمایندگی در آمریکا محدود و متمرکز شد؛ و آمریکا هم امروز خود را عصاره تمدن مغربی میداند. فلذا مرگ بر آمریکا، نسبت جدی با غربشناسی در انقلاب اسلامی دارد. ما اعتقاد داریم که انقلاب اسلامی سعی کرده با گذار از دو موضع منفعلانه «غربستیزی» و «غربپذیری» -غرب زدگی- به موضع غربشناسی برسد. و در غربشناسیاش نفی سلطه و پذیرش نسبت به مواد تمدنی غرب را به رسمیت شناخته است. انقلاب اسلامی در واقع صورت سلطهگر غرب را رد و ماده تمدنی غرب را قابل بررسی اعلام کرده است. لذا امام سلام الله علیه فرمودند: ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشاء مخالفیم. یعنی با صورت این تمدن مخالفیم اما با موادش سر نزاع نداریم. مرگ بر آمریکا این است.
با صورت مخالفیم اما با مواد نه. منظور شما از این صورت و ماده دقیقاً چیست؟ امکان دارد کمی بیشتر آن را تبیین کنید؟
صورت، نحوه ترکیب اجزا و هستیِ غایتمندانه یک چیز است. صورت به معنای ظاهر نیست، اشتباه نکنید! صورت به معنای علت صوری در منطق است. اما ماده، آن اجزایی است که این را شکل داده است. ماده مثل پارچهای است که میتواند از آن یک لباس عریان در بیاید که شما هیچ وقت به خانوادهات اجازه ندهی آن را بپوشد؛ اما ممکن است از همان پارچه یک لباس پوشاننده در بیاید که یک خانم مذهبی هم آن را میپوشد. پس ماده مثل آن پارچه است. البته ما ماده را قابل بررسی میدانیم. ما، ماده را صد در صد هم پذیرفتنی نمیدانیم. در واقع ممکن است هنوز زمان استفاده از برخی مواد فرانرسیده باشد، یا بعضی از مواد در برخی محیطها و جوامع جواب ندهد؛ در طبیعت هم همینطور است. مثلاً شما غلافی که برای حمل و نقل سوخت راکتور یا اورانیوم غنی شده لازم داری، یک غلاف خاص است. نمیتوانی بگویی که آقا ماده، ماده است دیگر. از یک عنصر و از یک فلز خاص میتوان برای اورانیوم غنی شده ظرف درست کرد. ما هم اعتقادمان این است. درست است که ماده خصلتش ابزاری بودن است؛ اما در هر محیطی نمیشود از هر مادهای بلا شرط استفاده کرد.
تحلیل دینی مرگ بر آمریکا
به نکته جالبی اشاره کردید. یک مقدار بیاییم عقب تر، چه شد که مرگ بر آمریکا سر سفره تعقیبات نمازمان آمد؟
به نظر ما این برمیگردد به اسلامِ سیاسی، و به طور دقیقتر اجتهادِ اجتماعی از اسلام. در واقع در اجتهادِ اجتماعی از اسلام توسط امام و در امت امام در واقع ترجمان «لا اله» میشود مرگ بر آمریکا. در واقع مرگ بر آمریکا در تعقیبات نماز و شعارهای شیعه، چیز جدیدی نیست. کسی که اندک اجتهادی داشته باشد، یقیناً خواهد گفت که این حرف جدیدی نیست. این همان «لا اله الا الله» است؛ این همان «ولو کره المشرکون»[4] است. این همان «برئ من المشرکین»[5] است. اجتهاد پویای اجتماعی اسلام میگوید: امروز مشرک، کافر و سدکننده راه خدا، آن نظام تمدنیای است که فرعونیت و نفسانیت انسان را بر مقدارت بشر حاکم کرده است. این به نظر من اصلاً حرف جدیدی نیست.
مشکل ما با یک نظریه است: آمریکایی شدن!
اگر که در یک جامعهای مثل آمریکا رسم بشود که در یک مراسم سالانهای آنها هم با یک سری استدلالهایی که خودشان دارند مثلا اینکه صورت تمدنی ایرانی اسلامی را مانع مسیرتمدن خود بدانند، شروع کنند به مرگ بر ایران گفتن، آیا شما به عنوان یک فرد مسلمان ایرانی ناراحت نمیشوید؟ آیا ما نمیتوانیم با یک شعار جدیدی که روی صحبت آن تمدن آمریکا و غرب باشد، نه کل دولت و حکومت و مردم و شهروندان غربی این وظیفه خود ( تبری از نمود شرک وکفر) را انجام دهیم؟
این مسئله دو جواب دارد. یکی به رقیب برمیگردد، و دیگری به ما. در مورد رقیب باید گفت که این ربطی به ما ندارد، بلکه این آمریکا بوده است که خود را نماینده تمام عیار غرب قرار داده است و امروز هم آرمان خود را آمریکایی شدن جهان میداند. «آمریکانیزیشن» فقط یک شعار نیست؛ بلکه یک استراتژی کلان برای نظام آمریکا است. آنها میگویند که ما میخواهیم که چینیها هم آمریکایی بشوند. برخی از جامعهشناسها با مفاهیم و نظریههایی از جمله «مکدونالدیزیشن» یا «مکدونالدیزه» شدنِ جهان، که آقای ریتزر این را مطرح میکند، کاملاً موافق اند. پس در واقع ما مشکلمان نه با یک جغرافیا، نه با یک تاریخ، و نه با یک مردم، بلکه با یک نظریه است. چرا میخواهند جهان را آمریکایی کنند؟ پس مرگ بر این آمریکایی شدن! مرگ بر این نقشهی فاسد و مادیگرایی که برای بشرِ اشرف مخلوقات طراحی کردهاند. این قسمت اول.
اما آن چیزی که به ما مربوط میشود، این است که ما باید در جامعه خودمان این را زنده نگه داریم که این آمریکا، آمریکای جغرافیایی یا تاریخی و حتی انسانی نیست. بلکه این آمریکا، آمریکای نظری است. این فلسفهای است که در پس این آمریکایی کردنِ جهان وجود دارد. ما با این، سر عناد داریم. در هر سه ساحتِ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی.
اما آن نکتهایی که شما میفرمایید، اگر کسانی با علم یا نه، به فریب بگویند مرگ بر ایران یا مرگ بر اسلام. اولاً که میگویند، ولی به نظر من آنها فریبندهتر و نرمتر اینرا میگویند که پروژه اسلامهراسی و ایرانهراسی دقیقاً بر همین اساس کلید خورده است. شما هراس از چیزی را ترویج میکنی که شر باشد، و ذاتاً به شر بودن آن اقرار کرده باشی؛ و ثانیاً در تقابل حق و باطل که حلوا تقسیم نمیکنند! اصلا املاء باطل و املاء حق، یعنی حق و باطل تا آنجایی که میتوانند از فرصتها و موقعیتهای جهان استفاده میکنند و زمین را پر از خودشان میکنند. البته وقتی که این املاء به حد نهایت خودش رسید، تقابل اصلی به نفع جبههی حق اتفاق خواهد افتاد، که آن همان ظهور حضرت صاحب است.
ما نباید به واسطه مرگ بر آمریکا، امکان ارتباطات میانفرهنگی و امکان تعامل و تعاطف را بر خودمان ببندیم؛ در واقع روزِ مرگ ما، روزی است که درهای جهان را به روی خودمان ببندیم. ما مخاطب در سرتاسر گیتی زندهایی داریم و آن، فطرت بشر است و ما نباید راه ارتباط با این فطرت را به واسطه مرگ بر آمریکا ببندیم و صد البته که مرگ بر آمریکا، هیچ وقت بستن این راه نبوده است. این جا ممکن است این سؤال پیش آید که آیا این تناقض نیست، وقتی ما طرف مقابل خود را طرد میکنیم، راه ارتباط با آن را بستهایم؟! مثل این است که ما به یک فردی فحش بدهیم و بعد به او بگوییم سلام علیکم؟!
پاسخ این است که ما باید به اندازهایی که روی خود شعار مرگ برآمریکا تعصب داریم، دوگانه بودن یا منفک بودن نظام سلطه از جبهه مستضعفین را تبیین کنیم. ما باید بگوییم که نظام سلطه و جبهه استکبار، یک جبهه به لحاظ عددی اقل اما از لحاظ تاثیرگذاری فزاینده است، اما جبهه مستضعفین جبههی همه کسانی است که مقهور لیبرال دموکراسی و نظام سرمایهداری واقع شدهاند، اگر بتوانیم این تفکیک را با رسانههایمان با ارتباطات میانفرهنگیمان، با ارتباطات بینالمللمان، با مهندسی صدور انقلابمان، انجام بدهیم؛ آن وقت میتوانیم شاهد شهروندانی باشیم که در درون خاک آمریکا شعار مرگ بر آمریکا را شعار حیات خودشان میدانند. اما من به جرأت میگویم که ما این کار را نکردیم و تمام درد ما این است که این نسبتی که بین فرهنگ انقلابی و ارتباطات با مخاطب این فرهنگ است، هنوز برقرار نشده است، در واقع ارتباطات میانفرهنگیِ ما، هنوز شکل نگرفته است. البته ارتباطات فرهنگیمان هم وضعش بهتر از ارتباطات میانفرهنگیمان نیست!
به عنوان آخرین سوال ! مرگ برآمریکا را چه کسی ساخت ؟
ما ساخته شدن این شعارها را در یک بستر واقعاً اجتماعی میدانیم؛ یعنی ما معتقدیم این شعارها را مردم ساختند و میسازند،. اما این موضوع را منتفی نمیکند که ما در مورد شعارهای انقلابمان در آینده مطالعات، تحقیقات و پیشبینی داشته باشیم.
باتشکر از لطف وعنایت و حسن اعتماد حضرت عالی.
خواهش میکنم، انشاءالله موفق باشید و سربلند، یاعلی.
[1] شرق گرایی
[2] - خودبنیادانگاری subjectivism
[3] Liberalism
[4] هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ﴿سوره صف /۹﴾
[5] و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله (سوره توبه /3)