یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی
محمدوحیدصافی اصفهانی
عبد مسکین!

و در اعتبارات دنیا، طلبه دانشجوی مقطع دکتری رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) تهران

این وب نوشت، محملی است برای به اشتراک گذاری برخی تاملات، دل نوشته‌ها و یادداشت ها در حوزه‌ی مباحث اخلاقی، عقیدتی، فرهنگی، ارتباطاتی، سیاسی، اجتماعی، خاطرات آموزنده و ...

نقل کلیه‌ی مطالب بدون ذکر منبع بلامانع است.

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۶ ب.ظ

شب های جمعه ی تهران

حرم حضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی (9 اردیبهشت ماه 1395) ساعت 2بامداد


در جوار مضجع شریفحضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۶
محمدوحید صافی اصفهانی
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

باید قدر علمای دیار خود را دانست...

بسم الله

افسوسی که هنوز در دلم مانده است...

برای بار اول بود که نیّت کردم یک بار هم که شده حداقل برای دیدن سیمای قشنگ و نورانی‌اش و شنیدن صدای ملکوتی و آن دنیایی‌اش مزاحمش شویم. زنگ آیفون درب منزل را زدم. صدای مهربانی گفت: بفرمایید، سلام کردم و گفتم: حضرت آقا تشریف دارند؟! صدای مهربان گفت: کدام حضرت آقا؟ گفتم حاج آقا حسن فقیه امامی را عرض می کنم. با خنده ای کوتاه گفتند: خودم هستم اخوی، کارتان را بفرمایید، گفتم: عرض ادب حاج آقا، عذرخواهی می کنم که به جا نیاوردم، غرض از مزاحمت می خواستیم در یک فرصت با تعدادی از اساتید و فعالان فرهنگی جهت ارائه گزارش و مشورت خدمتتان برسیم. کی فرصت دارید؟ حاج آقا گفتند: هر موقع خواستید بیایید! اصلاً تصور چنین برخوردی را نداشتم. نسل مایی که ساعت ها و روزها برای دیدن یک مسئول بی سواد و دنیاپرست مسخره‌ی فرهنگی باید پشت در بماند، کمی برایش سخت است که عالِم و فقیه تراز اول یک شهر خودش بیاید پشت در و بعد هم بگوید هر موقع خواستید در خدمتتان هستم! خلاصه... با خوشحالی از حاج آقا تشکر کردم و گفتم که ان شاالله من هماهنگی خواهم کرد و در اولین فرصت خدمتتان می رسیم.

چند روز گذشت و فرصت هماهنگی نیافتم، مجبور شدم به دانشگاهم در تهران بازگردم. ایام امتحانات آغاز شد، چند اتفاق دیگر پشت سر هم و ....

دوماهی گذشت، باورم نمی‌شد، یک روز صبح پیامکی برایم آمد. دلم فروریخت. اشکم در لحظه جاری شد! گویا خبر فوت پدرم را به من دادند! حضرت آیت الله حاج سیدحسن فقه امامی به ملکوت اعلی پیوست! مثل عاشقی که خبر فوت معشوقش را به او داده باشند به زمین افتادم و تا مدت ها گیج بودم. حسرت دیدن حاج آقا بر دلم ماند! اما برایم واقعه ی عجیبی بود! خودم در تعجب عجیبی از احساس و رفتار خودم بودم! من تا کنون ایشان را حتی یکبار هم از نزدیک ندیده بودم! این چه حسی بود که به ایشان از کودکی در خود احساس می کردم؟!

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:  مرگ هیچ کس نزد ابلیس از مرگ عالم محبوب تر نیست و چون مومن فقیه بمیرد ، در اسلام رخنه ای افتد که چیزی آن را نتواند بست. علما و پاکان روزگار بر مردم اهل و دیار خود ولایت معنوی دارند، وقتی عالمی از دنیا می‌رود این ولایت سلب می شود، قلب ها تنگ تر می‌شود و به وجود آدم فشار می‌آید، به آدم احساس دلتنگی عجیبی دست می دهد، حتی اگر یک بار هم این عالم را ندیده باشد! احساس بی پدری بدی به فرد دست می دهد. افسوس از ندیدن آن مرد خدا، افسوسی که هنوز در دلم مانده است...

باید قدر علمای دیار خود را دانست...

و این داستان پیوسته برجاست...


حضرت آیت الله شیخ حسین مظاهری


حضرت آیت الله سیدکمال فقیه ایمانی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۲
محمدوحید صافی اصفهانی