یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی
محمدوحیدصافی اصفهانی
عبد مسکین!

و در اعتبارات دنیا، طلبه دانشجوی مقطع دکتری رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) تهران

این وب نوشت، محملی است برای به اشتراک گذاری برخی تاملات، دل نوشته‌ها و یادداشت ها در حوزه‌ی مباحث اخلاقی، عقیدتی، فرهنگی، ارتباطاتی، سیاسی، اجتماعی، خاطرات آموزنده و ...

نقل کلیه‌ی مطالب بدون ذکر منبع بلامانع است.

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب با موضوع «دل نوشته ها» ثبت شده است

چرا گناه می کنیم؟ 


   جرعه هایی برای تحول قلب و جان !(یادداشت نهم)


گناه می کنیم چون خدادان حقیقی نیستیم !


بسم الله

می‌دانیم که خداوند است که تغییر دهنده‌ی قضاست و وسعت عالم در اختیار اوست! می‌دانیم که اگر او چیزی را برای ما بخواهد و اگر او قلوب ما را بخواهد که در دست گیرد و یا بخواهد که قلوب بندگان خدا را در تسخیر ما قرار دهد حقا که تنها مقلب القلوب اوست!

می‌دانیم که هرچه هست از اوست و اوست که عالم به خلوت ماست و تنها وجود عظیم در ستر و پوشش زشتی ها و معاصی ماست!

می‌دانیم که اگر او برای ما چیزی بخواهد همان می‌شود؛ هرچند کل انسان‌ها و عالم هستی آن را برای ما نخواهند؛ و اگر او چیزی را برای ما نپسندد هرچند کل انسان‌ها و عالم هستی آن را برای ما بخواهند؛ هیچ نخواهد شد!

و هزاران می دانیم دیگر...

اما افسوس که برای تغییر قضا و کسب رزق و به دست آوردن قلوب، به دنبال مردم هستیم و از ذات واجب الوجود غفلت می‌کنیم!

افسوس که خلوت‌های خویش را با علم به عالم بودن حضرت حق به آن، آغشته به فکر و عمل ناصواب می‌کنیم و سپس خود را ساتر خلوت خویش می‌دانیم!

افسوس که به جای رضایت به رضای معبود، به کسب رضای خلق خدا می‌پردازیم و همّ و غمّ خویش را در کسب تایید خلق او مصروف می‌داریم!

پس می دانیم که خدا هست، اما نمی دانیم که خدا هست!

و این همه ندانستن، از غفلت، لقلقه ی زبان بودن خدا دانی ما و نشناختن حقیقی معبود توسط ما نشأت می گیرد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۰۵
محمدوحید صافی اصفهانی
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

باید قدر علمای دیار خود را دانست...

بسم الله

افسوسی که هنوز در دلم مانده است...

برای بار اول بود که نیّت کردم یک بار هم که شده حداقل برای دیدن سیمای قشنگ و نورانی‌اش و شنیدن صدای ملکوتی و آن دنیایی‌اش مزاحمش شویم. زنگ آیفون درب منزل را زدم. صدای مهربانی گفت: بفرمایید، سلام کردم و گفتم: حضرت آقا تشریف دارند؟! صدای مهربان گفت: کدام حضرت آقا؟ گفتم حاج آقا حسن فقیه امامی را عرض می کنم. با خنده ای کوتاه گفتند: خودم هستم اخوی، کارتان را بفرمایید، گفتم: عرض ادب حاج آقا، عذرخواهی می کنم که به جا نیاوردم، غرض از مزاحمت می خواستیم در یک فرصت با تعدادی از اساتید و فعالان فرهنگی جهت ارائه گزارش و مشورت خدمتتان برسیم. کی فرصت دارید؟ حاج آقا گفتند: هر موقع خواستید بیایید! اصلاً تصور چنین برخوردی را نداشتم. نسل مایی که ساعت ها و روزها برای دیدن یک مسئول بی سواد و دنیاپرست مسخره‌ی فرهنگی باید پشت در بماند، کمی برایش سخت است که عالِم و فقیه تراز اول یک شهر خودش بیاید پشت در و بعد هم بگوید هر موقع خواستید در خدمتتان هستم! خلاصه... با خوشحالی از حاج آقا تشکر کردم و گفتم که ان شاالله من هماهنگی خواهم کرد و در اولین فرصت خدمتتان می رسیم.

چند روز گذشت و فرصت هماهنگی نیافتم، مجبور شدم به دانشگاهم در تهران بازگردم. ایام امتحانات آغاز شد، چند اتفاق دیگر پشت سر هم و ....

دوماهی گذشت، باورم نمی‌شد، یک روز صبح پیامکی برایم آمد. دلم فروریخت. اشکم در لحظه جاری شد! گویا خبر فوت پدرم را به من دادند! حضرت آیت الله حاج سیدحسن فقه امامی به ملکوت اعلی پیوست! مثل عاشقی که خبر فوت معشوقش را به او داده باشند به زمین افتادم و تا مدت ها گیج بودم. حسرت دیدن حاج آقا بر دلم ماند! اما برایم واقعه ی عجیبی بود! خودم در تعجب عجیبی از احساس و رفتار خودم بودم! من تا کنون ایشان را حتی یکبار هم از نزدیک ندیده بودم! این چه حسی بود که به ایشان از کودکی در خود احساس می کردم؟!

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:  مرگ هیچ کس نزد ابلیس از مرگ عالم محبوب تر نیست و چون مومن فقیه بمیرد ، در اسلام رخنه ای افتد که چیزی آن را نتواند بست. علما و پاکان روزگار بر مردم اهل و دیار خود ولایت معنوی دارند، وقتی عالمی از دنیا می‌رود این ولایت سلب می شود، قلب ها تنگ تر می‌شود و به وجود آدم فشار می‌آید، به آدم احساس دلتنگی عجیبی دست می دهد، حتی اگر یک بار هم این عالم را ندیده باشد! احساس بی پدری بدی به فرد دست می دهد. افسوس از ندیدن آن مرد خدا، افسوسی که هنوز در دلم مانده است...

باید قدر علمای دیار خود را دانست...

و این داستان پیوسته برجاست...


حضرت آیت الله شیخ حسین مظاهری


حضرت آیت الله سیدکمال فقیه ایمانی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۲
محمدوحید صافی اصفهانی


و قتی که بی تعهد ها کربلا رفتن را بر ما حرام می کنند!



روز بیست و ششم خرداد ماه سال 1358 امام خمینی رحمت الله علیه در پیامی مردم ایران را به جهادی همگانی برای سازندگی ایران دعوت می کند و مسئولینی که برای عبادتی مستحب قصد تشرف به مکه ومدینه را دارند را به خاطر بارسنگین سارندگی که بر دوششان است بر حذر می‌دارد! متن کامل این پیام در روزنامه های 27 خرداد منتشر می شود. در بخشی از این پیام که در روزنامه اطلاعات بیست و هفتم خرداد ماه سال 58 منتشر شده آمده است:

 « همه موفق باشند که در این جهاد شرکت کنند و این خرابه را بسازند و برادران خود را کمک نمایند، که شاید هیچ عبادتی بالاتر از این عبادت نباشد. بلکه من از اشخاصی که برای زیارت ها مثل زیارت مکه معظمه و مدینه منوره می خواهند به طور استحباب بروند، از آن ها می خواهم و تقاضا می کنم که شما برای ثواب می خواهید مکه مشرف بشوید و یا می خواهید مدینه منوره و یا به عتبات مشرف شوید، امروز ثوابی بالاتر از این نیست که به برادران خودتان کمک کنید. و این سازندگی را همه با هم شروع کنید که ایران خودتان درست ساخته بشود و برادران شما نجات یابند. خداوند به همه شما اجر عنایت می‌کند وهمان ثوابی را که شما از زیارت ها می خواهید، خداوند به شما در این جهاد خواهد داد.»

و اما مشکل و معضل امروز ما این است که بی تعهدها کربلا رفتن را برما حرام می کنند...

شکی نیست که بر زیارت قبور ائمه‌ی اطهار و عبادات مربوط به حج وعمره‌ی مشرفه، برکات، ثواب و فضائل بیشماری بار خواهد بود و از جمله مصادیق بارز تعظیم شعائر الهی همین زیارت رفتن ها و فعالیت‌هایی عبادی همچون مراسم پیاده روی اربعین، حج عمره و از این قبیل است. منتها مشکلی که در دهه‌های گذشته باعث کندی حرکت و سستی جریان های مومن وحزب اللهی گشته است خالی نمودن گردن خود از تعهدات اصلی و مبنایی خود و بهانه قرار دادن اموری عبادی همچون زیارت اربعین و از این دست وظایف است. این مسئله البته محدود به این مثال نمی‌شود و به طور عام یکی از چالش های اساسی فرهنگی جامعه‌ی ایران است که بنده از آن به عنوان ضعف تعهد و اخلاق اسلامی و مسئولیت ناپذیری در بین عموم مومنین حزب اللهی تعبیر می کنم. دانشجویی را فرض کنید که طبق وظیفه‌ی اصلی خود و با صرف وقت و هزینه های فراوان از بیت المال و... .فعالیت مبنایی خود را باید علم آموزی و تعلیم و تعلّم بداند و در این بین توسط او همه کاری انجام می شود الاّ تحصیل و علم آموزی! از هیئت رفتن های چندباره در هفته ، تا مشهد و قم وکربلا و شاه چراغ سالانه و اردوهای جهادی دوسه ماهه در سال و پرداختن به فعالیت های عام النفعه دیگر در سایر ایام سال! و تنها کاری که درست انجام نمی پذیرد تحصیل و علم آموزی ازسوی اوست!

در مثال دیگر دانشجویان بسیجی را در نظر بگیرید که وظیفه‌ی اصلی خود که همانا رصد فضای علمی و فرهنگی کلان کشور، مطالبه‌گری تخصصی از مسئولین کلان در عرصه های داخلی و بین المللی، تولید علم اسلامی و.... را رها کرده و سطح خود را تا یک بسیج محلی تنزل می دهند و منتهی‌الیه بسیجی گری خود را اردوی راهیان نور و کربلارفتن های چندباره و ... قرار می دهند و وقتی از ان ها دعوت می‌شود که وارد مسائل اساسی روز که آینده‌ی کشور و انقلاب اسلامی به آن وابسته است بشوند می گویند درس داریم و وظیفه ی ما این کارها نیست! جای تعجب است که کربلا رفتن و زیارت قبور ائمه و بالا انداختن آجر در فلان روستا برای ساخت دستشویی روستائیان را وظیفه‌ی خود می‌دانند و از درس و زندگی برایش می‌زنند ولی مطلع بودن نسبت به اخبار و جهت گیری عملی در مسائل سخت وپیچده‌ی فرهنگی و سیاسی انقلاب اسلامی را وظیفه ی خود نمی دانند.

آیا ایجاد این قبیل روحیه های بی تفاوت منشانه و تقویت این سبک از اسلام آمریکایی در سال های گذشته، علتی جز اسلام شناسی غلط جریان حزب الله و به نوعی تحریف تکالیف اسلامی و چیستی این تکالیف در میان قشرهای مذهبی و ایمانی دارد؟!

بزرگی می گفت که در طول تاریخ اگر همه‌ی مومنین به تعهداتشان عمل می‌کردند، هیچ گاه بار بر دوش عده‌ی اندکی نمی‌افتاد و آن عده‌ی اندک هم مانند آن عده ی کثیرِ به ظاهر مسلمان،به لذت های معنوی فوق برنامه ی خود می رسیدند و از برخی لذت ها محروم نمی شدند! من این گونه می گویم: در این ایام ماه صفرسال 1437 قمری- بی تعهد ها کربلا رفتن را بر ما حرام می کنند! و با خالی کردن دوش خودشان از بار تعهدات انقلابی و فرهنگی خودشان و تنها گذاشتن ما در عرصه ی جنگ نرم فرهنگی و مقابله با نفوذ فرهنگی دشمنان انقلاب اسلامی به بهانه ی زیبای سرگرم شدن به مناسک دینی و لذت معنوی، باعث می شوند که سال به سال آرزوی زیارت کربلا بر این دل های غم دیده ی ما بماند و صد البته این غم بر دل، چه غم زیبایی است. غم کربلای حسینی که در معضلات فرهنگی جامعه خویش تعریف می شود و تلاشی که تو در جبهه ی سازندگی فرهنگی انجام می‌دهی و اربابت حسین از کربلا به زیارت تو  خواهدآید!

 

اسلام با این مخالف است که اگر کسی مسئولیت وتعهدی داشته باشد _ که مطابق تمامی روایات و مطابق آیه ی صریح قرآن تعهد بر دوش انسان مانند امر واجب است و ترک این تعهد حرام است _ آن را برای کار دیگری که اولویت وتعهد آن نیست ترک کند و فعلی را که زودتر به آن تعهد داده است را رها کند و وحدت رویه ی خود و اطرافیان خود را پایمال سازد.

«والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون؛ و مومنین کسانی هستند که امانت ها و عهدهائی را که می بندند مراعات می کنند.» (مومنون/ 8 و معارج/ 32)

«و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا؛ و به عهد خود وفا کنید زیرا عهد مورد مسئولیت است.» (اسراء/ 34)

 از این روشن می شود که هر تعهدی با قطع نظر از جنبه خَلقی آن، جنبه الهی دارد که مورد مسئولیت قرار می گیرد، این است معنای آن قضیه ای که می توان به عنوان اصل کلی از اسلام انتزاع نمود. که عبارت است از (هر حق الناسی، دارای بعد حق الهی نیز می باشد) یعنی از مسئولیت الهی مردم درباره تعهدها می توان اثبات کرد که این مورد هم یکی از روشنترین مصادیق تلازم حق الناس و حق الله است.

به امید اسلامی ناب تر برای جمیع برادران ایمانی خویش....

والسلام 

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۲
محمدوحید صافی اصفهانی
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۴ ق.ظ

درددلی با حضرت معبود..

بسم الله

درددلی با حضرت معبود..

بارخدایا اگر بنده ای همچون من برای تو سودی ندارد پس برای چه او را خلق کرده ای و به چه امیدی هر روز او را از خواب برمی کشی و به او ترحم می نمایی و روزی عطا می کنی؟!

بار خدایا تو خوب می دانی که ما از بندگی فهم و نصیبی نداریم و هیهات از اینکه بتوانیم بنده ی تو باشیم!  به جای بندگی به هرزگی روی آوردیم و به جای عبودیت، طفولیت به خرج دادیم و در رسای مرگ روح خویش به جای عمل کردن، فقط افسوس خوردیم و آه بی‌همتی کشیدیم و روز به روز در سیاهی و درهم تنیدگی بی شوری روح و بی شعاری جان خویش درغلطیدیم و اما تو...

تو آن خدایی هستی که گویی خیال دست کشیدن از بنده ی تاریک خویش نداری و هرچه من در توبه نمودن تعلل نمودم، تو مرا خواندی و با دستمال مهر سجاده‌ی عشق، اشک‌های سرد مرا پاک نمودی و گفتی : بیا... گفتی بیا و دمی هم با معبودت باش، بیا و کمی از خود بگو، از دردهایت، از خستگی هایت و از تمام آن چه دیگران شنیدن آن از تو را انتظار ندارند! بیا و آن چه می‌خواهی با من در میان بگذار و کوله بار دردهایت را سبک نما و سیل غم‌های بی پایانت را ببار که هنوز که هنوز است سجاده‌ای برای بی اشکی تو، و مهری برای بی نمازی تو هست !

و من در قبال این دعوت تو چه کرده‌ام ؟!  ....  در برابر این لطف تو چه می کنم؟! گویی خوی و عادتم شده که هرشب بگویم وااسفاه از خجالت و افتضاحی که به بار می آورم و وامصیبتا از بدکرداری و جراحت هایی که بر روح خویش می زنم و هر هفته نیز بر حسب عادت زمزمه کنم ظلمت نفسی....

 اما چه سود که از صبح فردا گویی همه چیز فراموش می شود و من هم چنان اظلمت نفسی!

خدایا، خداوندا دست نحیف مرا بگیر... این دست را بگیر که امروز بیش از هر زمان دیگر به دستگیری چون تو احتیاج دارم...

استغفرالله ... کفر نمی گویم!

شاید بهتر باشد که اینگونه بگویم: خدایا، خداوندا این دستی که گرفته ای را رها نکن!

 و چه زیبا فرمود آن شاعر عاشق، خطاب به معشوقش:

هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر       ***       گویم گرفته ای، ز عنایت رها مکن !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۴
محمدوحید صافی اصفهانی
شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۷ ق.ظ

خواب غفلت!

بسم الله الرحمن الرحیم

می خواهم کمی از غفلت صحبت نمایم. البته هیچ تضمینی نمی دهم  همین الان که در حال نوشتن این سطور هستم ،خود نیز گرفتار آن نشده باشم.

خدایا خداوندا چرا مرا بیدار از خواب ناز خود نمی کنی؟ خدایا گفته اند کسی که خود را بخواب زده باشد نمی توان او را بیدار نمود،من که خود را به خواب نزده ام بلکه حقیقتا خواب وبی خبر هستم ،چرا مرا بیدار نمی کنی؟

خدایا اصلا بگذار بخوابم ،اما مگر خود نگفته ای که آدم خواب تکلیف ندارد!پس از من خواب چه انتظاری داری؟چه توقعی داری؟ 

استغفرالله ...

کفر نمی گویم وجسارتی هم العیاذبالله نمی کنم...

فقط کمی دنده ها واستخوان های روحم از زیادی خواب غفلت خسته گردیده وزبان جسم را به انتقاد باز کرده است!

آخر از کودکی پدر ومادرم به من یاد داده اند ودر مواردی هم ثابت کرده اند که خدا هرکاری بخواهد می تواند انجام دهد!

 خدایا کم کم دارم به این نتیجه می رسم که مبادا اراده ای بر بیداری من از غفلتم نداری؟ یک نشانه ای ،یک اماره ای،یک ...

استغفرالله...

بازهم که دارم کفر می گویم...

مگر می شود خالق مهربان و عطوف اراده بر خواب بودن وغفلت بنده ی ضعیف وذلیل خود کرده باشد ؟! اگر اینگونه بود پس چرا صد وبیست وچهار هزار پیامبر خویش را برای بیداری بندگان  خود فرستاد؟!

استغفرالله ...

خدایا من

.

.

 ببخشید ، ما  را  از  خواب غفلت بیدار نما !

آمین

خواب غفلت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۲ ، ۰۰:۵۷
محمدوحید صافی اصفهانی