اخلاق مقدمه تربیت و رشد انسان است
گروه معارف - رئیس مؤسسه بینش مطهر اصفهان گفت: تا زمانی که اخلاق در انسانها نهادینه نشود، تربیت و بالاتر از آن، رشدی که مدنظر اسلام است، محقق نمیشود. اهمیت این مسئله تا آنجا است که پیامبر(ص) هدف از بعثت خود را تکمیل مکارم اخلاقی بیان میکند، چون اخلاق هسته اصلی تربیت و تربیت هسته اصلی رشد است.
حجتالاسلام محمدوحید صافی، رئیس مؤسسه بینش مطهر اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره جایگاه اخلاق در آموزههای دینی اظهار کرد: فلسفه اصلی رسالت انبیا و نقطه اصلی حرکت آنها در طول تاریخ، رشد انسانها و مهمترین ابزار و اقتضای رشد، تربیت بوده است. مهمترین مؤلفه تربیتی نیز اتصاف انسانها به یکسری بایدها و نبایدهای فطری و عقلی است که اصطلاحاً به آنها، اخلاق گفته میشود.
وی ادامه داد: تا زمانی که اخلاق در انسانها نهادینه نشود، تربیت و بالاتر از آن، رشدی که مدنظر اسلام است، محقق نمیشود. اهمیت این مسئله تا آنجا است که پیامبر(ص) هدف از بعثت خود را تکمیل مکارم اخلاقی بیان میکند، چون اخلاق هسته اصلی تربیت و تربیت هسته اصلی رشد است.
وضعیت اخلاق در جامعه
رئیس مؤسسه بینش مطهر اصفهان با تأکید بر اینکه برای قضاوت در مورد وضعیت اخلاق در جامعه، ابتدا باید نظریه اخلاقی را که به آن قائل هستیم مشخص کنیم، افزود: نظریات مختلفی در این خصوص وجود دارد و ما باید نسبت خود را با نظریهای که به آن قائل هستیم بسنجیم. نظریه وجدان اخلاقی میگوید فعل اخلاقی آن است که توسط وجدان به انسان الهام میشود و وجدان او را به سمت کمال و سعادت دعوت میکند. نظریه اخلاق افلاطونی قائل به این است که منظور از اخلاق، حالتی میباشد که روح انسان پیدا میکند، یعنی روح بعد از رشد کردن زیبا میشود و به تبع این زیبایی، انسان کارهای زیبا انجام میدهد. این نظریه، پایه اخلاق را عدالت میداند، اینکه روح انسان زیبا شده و به تناسب آن، فعل زیبای اخلاقی انجام میدهد، به دلیل این است که روح به اوج عدالت رسیده، بنابراین انسانی اخلاقی میشود.
حجتالاسلام صافی اضافه کرد: نظریه عاطفی یا اخلاق مسیحی معتقد است که اخلاق از عاطفه و مهر و محبت سرچشمه میگیرد که ورای تمایلات فردی و خودِ دانی انسانها است، یعنی فعل اخلاقی از نوعدوستی سرچشمه میگیرد. فلاسفه اسلامی معیار فعل اخلاقی را عقل و اراده معرفی میکنند که بر اساس آن، هر کاری که با عقل و اراده همخوانی داشته باشد، اخلاقی است. بر اساس نظریه دیگری با عنوان زیبایی معقول، امور اخلاقی فی حد ذاته زیبا و با عظمت هستند، جاذبه دارند، حرکت ایجاد میکنند و باعث تعریف و تمجید دیگران میشوند. عده دیگری اخلاق را با عنوان عقل دوراندیش معرفی کرده و معتقدند انسان دوراندیشی کرده و برای منفعتی که در آینده به او میرسد، به نوعی اخلاق را رعایت میکند که منفعت دیگران تأمین شود و دیگران نیز اخلاق را رعایت میکنند تا منفعت او تأمین شود. شهید مطهری و امام(ره) این نظریه را رد کردهاند، چون نگاهی مادیگرایانه به اخلاق دارد.
وی افزود: برخی برای اخلاق حسن و قبح ذاتی قائل شده و معتقدند در درون یک فعل ذاتا خوبیها یا بدیهایی وجود دارد که انسانها به آن گرایش پیدا کرده یا از آن دوری میکنند. بعضی از حکمای اسلامی نظریه رضای خدا را مطرح کرده و میگویند فعل اخلاقی آن است که هدف و انگیزه آن، رضای خدا باشد. این نظریه، حسن و قبح شرعی یا همان امر و نهی الهی نیز نامیده میشود.
اسلام منشأ اخلاق را فطرت انسان میداند
رئیس مؤسسه بینش مطهر
اصفهان بیان کرد: شهید مطهری نظریه پرستش را مطرح میکند که بر اساس آن، امور
اخلاقی در چارچوب نظام الهی معنا پیدا میکنند، یعنی فعل اخلاقی کسانی که خداپرست
نیستند یا سکولار هستند، نوعی عبادت و پرستش ناخودآگاه است و امور اخلاقی در فطرت
انسانها نهادینه شده و به آنها الهام میشود، در واقع انسان به حسب فطرت خود امور
اخلاقی را صحیح میداند، چنانکه آیه ۷۳ سوره انبیا میفرماید:«وَ جَعَلْناهُمْ
أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ
إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ؛ و آنان را پیشوای مردم
ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و
خیرات) و بهخصوص اقامه نماز و اداء زکات به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما
پرداختند». طبق نظریه پرستش، امور اخلاقی اموری هستند که منطبق بر عقلاند، البته
عقلی که روی فطرت نشسته است، انسانها به واسطه عقل و فطرتی که خداوند به آنها
داده، خوبیها و بدیها را هر لحظه میفهمند و با انتخاب خود به آن عمل کرده یا
نمیکنند، پس تمام خوبیها و بدیها به قلب انسان الهام شده است، مبنی بر اینکه
مایهای به نام فطرت در انسان وجود دارد که در آمیختگی با عقل، به نتایجی در خصوص
اعمال خوب و بد میرسد. در واقع اسلام منشأ اخلاق را فطرت انسان میداند.
وی تصریح کرد: بر اساس نظریه پرستش یا رشد فطرتمدار،
علت اصلی ضعف اخلاقی در جامعه به بنمایههای فطری افراد برمیگردد. فطرت در وجود
همه انسانها ثابت است، ولی نزدیکی یا دوری از فطرت موجبات رشد یا عدم رشد آنها را
فراهم میکند؛ بنابراین برای ریشهیابی معضلات اخلاقی در جامعه باید به سراغ مؤلفههای
فطری که در وجود انسانها قرار دارد برویم و از سبک معماری و نوع ارتباطات افراد
جامعه با یکدیگر گرفته تا نظام آموزشی و نوع وسیله نقلیه و هر نمود مادی یا معنوی
که انسانها را از فطرت اصلیشان دور کند، باعث دوری آنها از فعل اخلاقی میشود،
چون اسلام دینی کاملا بُعدنگر است، برای مثال اگر بخواهیم علت گرایش جوانان به
امری غیر اخلاقی را بدانیم، باید ببینیم در حوزه مسائل اقتصادی یا سیاسی از چه
چیزی رنج میبرند و سپس راجع به مسائل اخلاقی قضاوت کنیم. مسائل اخلاقی مانند
مکعبی است که ابعاد مختلفی دارد و میتوان از زوایای گوناگون به آن نگاه کرد و
باید تمام ابعاد آن را در نظر گرفت.
http://iqna.ir/fa/news
سبک زندگی اسلامی بهدنبال تمدنسازی است
گروه اجتماعی خبرگزاری ایکنا ـ رئیس مؤسسه بینش مطهر اصفهان گفت: دین بر تمدنسازی تأکید دارد. بر همین اساس سبک زندگی اسلامی نیز به دنبال تمدنسازی است که از طریق فرهنگسازی و تفکرسازی محقق میشود.
حجتالاسلام محمدوحید صافی، رئیس هیئت مدیره مؤسسه بینش مطهر اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره سبک زندگی اسلامی اظهار کرد: زمانی که درباره مسائل مختلف زندگی انسان مانند هدفگذاریها و نیازهای او صحبت میکنیم، معمولاً سه ساحت از نظر دینی برای ما حائز اهمیت است، یعنی انسان همواره در یکی از این سه ساحت به سر میبرد که این سه ساحت عبارتاند از: ساحت افکار، ساحت احساسات و ساحت اعمال.
سبک زندگی اسلامی منطبق با فطرت انسانی است
وی
ادامه داد: هر انسانی در یک برش زمانی و مکانی خاص در یکی از این سه ساحت نام برده
به سر میبرد. یعنی یا به یک فکر، یا به یک عمل و یا به یک احساس خاص مشغول است.
در سبک زندگی اسلامی نیز آنچه اسلامی است انسانی هم هست و آنچه انسانی باشد،
اسلامی نیز است. یعنی سبک زندگی اسلامی کاملاً بر فطرت انسان استوار شده و نیازهای
او را در هرکدام از این سه ساحت پاسخگوست.
رئیس مؤسسه بینش مطهر اصفهان اظهار کرد: بهترین پاسخگو برای
نیازهای فطری آموزههای دینی و اسلامی است که در همه حوزهها کامل و جامع است.
مثلاً دین زمانی که به حوزه افکار وارده شده برنامهای کامل برای زندگی متعادل در حوزه
فکر معرفی میکند؛ پس باید به دنبال سبک زندگی اسلامی و انسانی باشیم.
صافی افزود: بعضی تصور میکنند منظور از سبک زندگی تنها در
حوزه اعمال است، مثلاً اینکه چگونه به مسافرت برویم یا لباس بپوشیم و یا تعاملات
فردی و اجتماعیمان چگونه باشد. اما اعتقاد ما این است که سبک زندگی نه تنها فراتر
از اعمال، بلکه در حوزه افکار و احساسات نیز وارد میشود. در واقع این تأکید سبک
زندگی اسلامی به همه ساحتهای زندگی انسان آن را از دیگر سبکهای زندگی متمایز میکند.
سبک زندگی غربی تنها مبتنی بر لذت است
وی با پرداختن به سبک زندگی غربی گفت: سبک زندگی غربی امروزه کاملاً بر پایه زندگی همراه با لذت بنا شده و در آن زندگی انسان باید به گونهای باشد که بیشترین لذتها را تجربه کند. در چنین دیدگاهی انسانی با این سبک زندگی در آرامش خواهد بود. این نوع نگاه هیچ توجهی به افکار و احساسات ندارد.
صافی گفت: اعتقاد ما بر این است که دین بر تمدنسازی تأکید دارد؛ تمدنسازی یعنی فضا و سبک خاصی که برای معیشت در ساحات سه گانه به وجود میآید و انسان را هدایت میکند. مثلاً تمدن غربی با ویژگیهای خاص خود شکلی از زندگی را در حوزه افکار، اعمال و احساسات ایجاد و تمدن اسلامی نیز شکلی دیگر را ایجاد میکند.
رئیس مؤسسه بینش مطهر اصفهان اضافه کرد: فرهنگسازی هسته اصلی تمدنسازی است. یعنی حس و حال خاصی که افراد یک جمع خاص دارند. مثلاً حس و حال شیعهگری عراقیها در مقایسه با حس و حال خاص شیعهگری ایرانیها بسیار متفاوت است. این حس و حال متفاوت فرهنگ نام دارد. بخش اعظم تمدنسازی از طریق فرهنگسازی اتفاق میافتد و هسته اصلی فرهنگسازی نیر تفکرسازی است. البته در اینجا منظور از تفکر شعور انسانهاست.
وی
در ادامه گفت: در تمدنسازی اسلامی تأکید زیادی بر تفکرسازی وجود دارد، یعنی در
تمدنسازی اندیشمندان به سراغ افکار و شعور انسانها میروند. پس منظور ما از سبک
زندگی تمدنسازی است، اما منظور یک انسان غربی از سبک زندگی، رفع نیازها و ارضای
لذتهای اوست. در واقع از سبک زندگی به دنبال مفهومی به نام تمدنسازی هستیم که
ابزاری است برای تحقق اهداف انسانی.
صافی در پایان گفت: رشد انسان مهمترین هدفی است که سبک زندگی
اسلامی در پی آن است و همواره انبیا و اولیا آن را مطرح کردهاند.
جرعه هایی برای تحول قلب و جان ! (یادداشت چهاردهم)
شیطان هم استاد اخلاق می شود!
بسم الله
مراحل زندگی انسان هرکدام به منزلهی مرحلهای از شناخت جدید از شیطان و اعوان و انصار اوست! بزرگی می گفت: «به حرف بزرگترهایتان گوش دهید، چرا که آنان از شیطان بیشتر زخم خوردهاند و او را بیشتر میشناسند!» و این حقیقتی غیرقابل کتمان است. گویی انسان تا برخی از مکاید شیطان را نچشد، به عمق فجایع ضعف نفس و کوتاهی فکر خویش در بندگی و عقب ماندگی خود در عبودیت پی نخواهد برد. جالب است که گاهی شیطان شما را دعوت به گناه و زشتی و کارهای خلاف امر الهی نمیکند! شیطان اگر نیاز ببیند گاهی در ظاهر استاد اخلاق شما هم میشود! تو را به خیر و صلاح و نیکی دعوت میکند. دستگیری از خلق خدا را به تو امر میکند و چه بسا شبها نیز به بالینت آمده و تو را از خواب شیرینت برای نمازشب بیدار نماید و حتی هنگامی که نیّت بر انجام گناهی میکنی، با تمام توان خویش اسباب و لوازم آن گناه را از پیش رویت بردارد و ایضاً سیلی محکمی بر تو زند و آن هنگام تو به خودآیی که عجب! عجب خدا و ملائک میخواهند من گناهی مرتکب نشوم!
اما هیهات! هیهات از اینکه این نیز برنامهای از پیش تعیین شده است. شیطان این بار در کسوت هدایت و اخلاق و دعوت به حسنات گرداگرد توی انسان میچرخد و دستگیری ات برای اتیان واجبات و مستحبات را شخصاً بر عهده میگیرد و چه بسا که شیطان و نفس اماره انسان را سالهایى بس طولانى دعوت به اعمال صالحه و اخلاق حمیده و پیروى از شریعت مطهّره کنند به امید آنکه روزی بالاخره او را مبتلا به اعجاب و خودپسندى کنند!
آری! شیطان برای برخی در اخلاق استادی میکند و احیاناً به آنان برنامهی ذکر و عبادت هم خواهد داد!
باید فهمید که شیطان به تعداد انفاس خلایق خدا ابزار برای گمراهی دارد و هر انسانی باید بداند که ابزار تخصصی شیطان برای اغوای او چیست.
چرا گناه می کنیم؟
جرعه هایی برای تحول قلب و جان ! (یادداشت سیزدهم)
گناه
می کنیم چون زندگی مان برنامه ندارد!
بسم الله
انسان و وقتش برای هدفی خلق شده است. گوهر وقت انسان مایه ای است برای بندگی و عبودیت حضرت حق جلّ و علا و اگر این گوهر با فعالیت ربوبی پر نگشت؛ خود به دشمنی در خط مقدم غفلت و شهوت برای آدمی تبدیل خواهد شد.
سالکی که وقتش را برای بندگی خدا قرار داده است، دقت دارد که این مسیر باید با برنامه باشد و هر حس و فکر و عملی باید دارای زمان مشخص خود باشد و در عین آهستگی در طی مسیر سلوک؛ پیوستگی نیز لازم است و باید برای امور عبادی برنامهریزی داشت.
اما اگر این برنامه وجود نداشت؛ انسان دائماً دچار غفلت از اعمال و افکار و احساسات مورد نیاز عبادی خود میشود و در این بین افکار و احساسات خبیثه نیز کم کم خودش را به وقت آدمی تحمیل میکنند و یک وقت آدمی چشم باز میکند و میبیند گویی برخی معاصی جز برنامهی روزانهی وی شده است و هیهات از این بدبختی! بدبختی عادت به یک گناه! بدبختی احساس نیاز به انجام یک گناه!
و چه زیباست عالیترین روش برنامهریزی دین مبین اسلام که مشارطه، مراقبه و محاسبه را در جای جای گوهر وقت آدمی لازم دیده است.
چرا گناه می کنیم؟
جرعه هایی برای تحول قلب و جان !(یادداشت دوازدهم)
گناه می کنیم چون برای بندگی مان برنامه ریزی نداریم!
بندگی کردن برای حضرت حق نیاز به برنامه ریزی دارد. باید آگاهانه و با برنامهی قبلی عبد بود و بندگی کرد. نمیتوان بدون داشتن نقشهی راهی دقیق و از پیش تعیین شده به مقامات بالا رسید و سالک الی الله شد.
برنامههایی چون اهل ذکر روزانه بودن؛ ارتباط و اشک روزانه بر مصائب أهل البیت (علیهم السلام) ؛ نجوای روزانه با صاحب العصر(عجل الله تعالی فرجه) سحرخیزی و خیز الی الله در سحرگاه با صلاة اللیل؛ مراقبهی روزانه بر اعمال و افکار و احساسات و محاسبهی شبانه بر آنچه گذشت؛ دستگیری از برادران ایمانی؛ انجام وظایف و مسولیتهای خطیر اجتماعی؛ کسب رزق حلال و خدمت به خلق خدا را میتوان سرخط هایی برای این برنامهی بندگی دانست.
اما اگر این برنامه ها در زندگی روزمره جای نگرفت؛ یک وقت انسان متوجه میشود که برنامههایی دیگر نظیر سبقت در دنیاخواهی؛ غفلت از عبادت؛ مشغولیت به لهو ولعب های ناسوتی و مستغرق در امیال شهوانی بودن جای برنامهی بندگی را گرفته و اینجاست که صعود انسانیت ملکوتی انسان به نزول حیوانیت ناسوتی وی تبدیل گشته و خسرالدنیا و الآخره خواهد بود و پناه بر خدا از رهاشدگی و روزمرگی و بی برنامگی در عبودیت و بندگی...
و اما چه زیبا گفت صاحب سخنی در ارزش صلاة اللیل به عنوان نقطهی آغاز برنامه ی بندگی:
پرده شب کو لباس هر تنست
پرده شب عارفان را ماءمن است
بر محب محبوب شب سامان دهد
بر بشیر لیل عاشق جان دهد
شب در آمد مژده باد اى عاشقان
شد چراغان چرخ بهر سالکان
بهر هر شب زنده دارى از فلک
در دعا و ناله جمعى از ملک
هان بدان شب چیست اى مست غرور
شب بود بر عارفان دار السرور
شب در آمد دیده ها در خواب شد
مرد چشم عارفان غرقاب شد
چشم خون آلوده شد لبریز خون
آه آتشبار مى آید برون
عارفان را خواب مى باشد حرام
دیده احباب بالله لاینام
چرا گناه می کنیم؟
جرعه هایی برای تحول قلب و جان !(یادداشت یازدهم)
گناه
می کنیم چون با اهل بیت عصمت و طهارت رفاقت و عشق بازی نمیکنیم!
بسم الله
کمتر عارف و عاشق درگاه عبودیت حق تعالی را میتوان یافت که از جادهی میانبر حبّ اهل البیت علیهم السلام برای طی مسیر عاشقی عبور نکرده باشد.
گویی خداوند متعال؛ آن تنها معشوق هستی؛ در این عالم خلقت شرط عشقش را طی مراحلی قرار داده و اولین مرحلهی آن را عشق به چهارده نورمقدس فرض نموده و تا سالک را عاشق این انوار نبیند؛ عشق خودش را بر دل او ارزانی نخواهد داشت.
سالک در اولین گام؛ رابطهی خودش با این انوار مقدس را اصلاح مینماید و در گامهای بعدی با کسب شفاعت و هدایت اینان؛ خودش را در وادی حیرت حب الله میاندازد!
آن کس که از این سرّ مکتوم طی مسیر حبّ الله محروم است؛ پس از چندی زندگی و طی ایّام و لیالی دنیا؛ یک موقع متوجه میشود که چه ارزان داشتهها و گوهرهای وجود خویش را در بازار دنیاپرستان و لذّت خواهان به حراج گذاشته و جز غفلت و معصیت و نکبت سود و آوردهای نداشته و این همه بیش از هر چیز بدین خاطر بوده است که عاشق نبوده که کالایش را معشوقی چون آن انوار مقدس خریدار باشند...
و چه زیباست جَذبه و کِشندگی و کُشندگی محبت یوسفان فاطمهی زهرا سلام الله علیها و در پاشنهی درب بیت رفاقت اهل البیت علیهم السلام؛ عشق حسین علیه السلام و والسلام!
عمرم
اگر مفید نباشد؛ چه فایده؟!
نامم
اگر شهید نباشد؛ چه فایده؟!
با یوسفان
فاطمه گر روبرو شویم
ما را اگر دل خرید نباشد؛ چه فایده؟!
چرا گناه می کنیم؟
جرعه هایی برای تحول قلب و جان !(یادداشت دهم)
گناه می کنیم چون اهل ایثار نیستیم!
بسم الله
بدن هایمان به راحتی عادت کرده است و وقتی حرف از سختی کشیدن و یا ایثار مطرح میشود، نگران منافع و راحتی خودمان میشویم. اکسیر اعظم عبودیت و رسیدن به مقامات ملکوتیه که همان ایثار و گذشتن از خواستهی خود برای تحقق خواستههای برادران ایمانی مان هست را قلباً نمیپسندیم و از آن به ساده لوحی تعبیر میکنیم و آن را منافی زیرکی و زرنگی میدانیم و به فرد ایثارگر، ساده لوح و بی تدبیر میگوییم.
غافل از آن که گذشتن از خواستهی خود است که زمین قلب آدمی را برای پاشیدن بذر عشق الهی و خواست خدایی و آنچه او میپسندد مهیا میکند. اگر قلب را از خواستههای خود پاک کردیم و آن را عادت دادیم که به راحتی از خواستن بگذرد، آنگاه است که خواستههای الهی در قلبمان متجلی میشود. تا زمانی که قلب پر است از امیال و خواستهای خود، شیطان نیز فرصت را مغتنم میبیند برای بهرهبرداری از دل پرخواسته! این جاست که نفس آدمی لذت ابتدایی و اندک و راحتی ظاهری و پوشالی معصیت را به سختی و دشواری ظاهری عبادت الهی ترجیح داده و گناه رخ میدهد!
پس چه زیبا میشود ایثارگری و رفع خواست های برادران ایمانی خود برای رهایی از بند معصیت!
از نظریهی فرهنگ تا سیاستگذاری فرهنگی
ویژهی دانشجویان و اندیشه ورزان علوم اجتماعی و فرهنگی و سایر علاقه مندان
مدرس: محمدوحیدصافی اصفهانی
در 16 جلسهی آموزشی 2 ساعته
ثبت نام در دوره به یکی از دو روش ذیل انجام می پذیرد:
الف: از طریق تماس تلفنی با شماره 03132302537 و 03132304937 و ارائه مشخصات و واریز هزینه به شماره کارت بانک رسالت به نام مجمع بینش مطهر به شماره 7355-2953-7210-5041
ب: به صورت مراجعه حضوری به مجمع فرهنگی بینش مطهر به نشانی:
میدان احمدآباد- خیابان جی- بعدازچهارراه پروین- خیابان شهید رضاخراسانی(جنب استخر ساحل)- کوچه انقلاب - ساختمان مجمع بینش مطهر(بجز روزهای تعطیل )همه روزه از ساعت ( 8 الی 14) و ( 16 الی 19) با در دست داشتن کارت ملی ، یک قطعه عکس 3*4 و هزینه ثبت نام.
v لازم به ذکر است بسته به تعداد افراد ثبت نامی و در صورت به حدنصاب رسیدن کلاس دوره تشکیل خواهد شد.
v مکان برگزاری دوره در ساختمان مجمع بینش مطهر به آدرس: میدان احمدآباد- خیابان جی- بعدازچهارراه پروین- خیابان شهید رضاخراسانی(جنب استخر ساحل)- کوچه انقلاب خواهد بود.
v زمان برگزاری دوره روزها آخر هفته به صورت هفتگی و یا هر دوهفته یکبار خواهد بود و پس از تشکیل اولین جلسهی کلاس، زمانبدی جلسات بعدی کلاس تا پایان دوره با توافق استاد و مخاطبین دوره برنامهریزی خواهد شد.
v افرادی که ثبت نام نموده و هزینه پرداخت کرده اند در صورت انصراف تنها تا قبل از جلسه دوم هزینه عودت داده میشود.
v هزینه ثبت نام(128000 تومان(جلسه ای 8000 تومان)) شامل: هزینه 16 جلسه کلاس 2 ساعته و ارائهی گواهینامه پایان دوره تخصصی می باشد.
v به همراه آوردن کپی کارت ملی و دو قطعه عکس 4*3 جهت تکمیل پرونده و صدور گواهینامه پایان دوره الزامی میباشد.
یادداشت مدرس دوره:
(پیش از ثبت نام مطالعه شود.)
بسمه تعالی
بُعدنگری یا جزءنگری در تمایز حدود مسائل علوم اجتماعی
با فرض پذیرش صحّت اصل تخصّص و این که به طور مثال یک عالم سیاسی فقط قصد پرداختن به مسائل سیاسی را دارد، یک عالم علم اقتصاد فقط میخواهد به مسائل اقتصادی بپردازد و یک سیاستگذار فرهنگی هم بناست صرفاً به مسائل فرهنگی و ارتباطاتی بپردازد و بنا نیست که کلّ انسان، با تمام ابعادش را صرفاً یک متخصّص مورد توجه قرار دهد، یک سوال ثانوی پیش میآید و آن مقولهی تعریف و چیستی این مفاهیم است. این که اساساً سیاست، اقتصاد و فرهنگ هرکدام چه هستند و عالِم هر علم دقیقاً باید بداند که میخواهد به چه سنخ مسائلی بپردازد و چه سنخ مسائلی سیاسی محسوب میشوند، کدامیک اقتصادی و کدامیک از جنس فرهنگ هستند. طبیعتاً وقتی از یک مکانیک خودرو پرسیده میشود: حوزهی کاری تو چیست؟ می گوید: حوزهی فعّالیت من تعمیر خودرو است و چون ما میدانیم که خودرو چیست، لذا حوزهی کاری آن را هم به سادگی خواهیم شناخت و بر ما تصدیق میشود که مکانیک با لپ تاپ، هواپیما، مخازن نفت و بسیاری از پدیده های دیگر که درحوزهی کاری او نیست ربط و نسبت تنگاتنگی ندارد. این جا هم به همین شکل است، وقتی عالِم فرهنگی دریافت که فرهنگ چیست، متعاقباً هم خواهد دانست که باید به چه سنخ مسائلی بپردازد و متولی چه پدیدههایی است. پس ابتدا باید دانست که فرهنگ چیست، ماهیت آن چیست و ما به چه مسائلی فرهنگی میگوییم. و این سوالی است که حتماً باید به آن جواب داد و اگر بناست ما یک حوزهی کاری به نام فرهنگ را انتخاب کنیم، این حوزه حتماً باید یک وجه ممیزی از سایر حوزهها داشته باشد، شبیه مشاغل که حوزههای کاری هرکدام دقیقاً مشخص است. به طور مثال وقتی ما با یک تولیدکنندهی لبنیات مواجهیم برایمان مشخص است که او با شیر و مشتقّات شیر سر وکار دارد و در این شغل هیچ خلطی با مشاغل دیگر مثل مکانیک خودرو، نانوایی، قصّابی و ... پیش نمیآید. البته نکتهای که در این بین وجود دارد این است که ما عموماً پس از فراغت از مرحلهی تعریف و چیستی مفاهیم، در رابطه با نسبت بین حوزه های کاری این مفاهیم با دو نگاه متفاوت مواجه میشویم. یک نگاه این است که نسبت عالِم سیاسی، عالِم اقتصادی و عالِم فرهنگی همانند نسبت موجود بین مکانیک خودرو، لبنیاتی، نانوا و قصّاب است و میتوان به طور دقیق مشخص کرد که فصل متمایز کنندهی حوزههای کاری هرکدام کجاست. نگاه دوم قائل است که در علوم اجتماعی اینگونه نیست و این حوزهها ( اقتصاد، سیاست و فرهنگ) اجزاء زندگی نیستند، بلکه هرکدام بعدی از ابعاد زندگی هستند. اگر اینگونه فرض شود، میتوان در هر فکر، عمل و احساس یک انسان، بعد فرهنگی، بعد اقتصادی، بعد سیاسی و سایر ابعاد مطرح در علوم اجتماعی را پیدا کرد و بر سر اولویت و اوّلیت هر بعد مناقشه کرد. لذا این نگاه میگوید: وظیفه مفاهیم در علوم اجتماعی بعدنگری است نه جزء نگری و حوزههای سیاست و اقتصاد و فرهنگ بُعد زندگی هستند نه جُزء زندگی و در هر صورت در مواجههی با مسائل و مشکلات باید نوع نگاه ما به جزء بودن یا بعد بودن مفاهیم مشخص شود. البته عدّهای هم در این بین شقّ سومی را برگزیدهاند وآن نگاه تلفیقی است و بعدنگری و جزءنگری را به صورت توأمان به کار میگیرند.
امّا ما میتوانیم برای این که قضیهی چگونگی مسئلهشناسی را به ماجرای بعدنگری و جزءنگری متکی نسازیم، سوال خود را کلّیتر نماییم و اصلاً پسوند اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی را از مسائل برداریم و بپرسیم که اساساً چه اتفاقی رخ میدهد که ما در مواجهه با یک پدیده میگوییم این «مسئله»ی ماست؟ چه میشود که وقتی ما به چیزی نگاه میکنیم جرقهای در ذهنمان ایجاد میکند که این جرقه برای فرد دیگری که به همان چیز نگاه میکند ایجاد نمیشود. در وجود ما چه چیزی است که آن پدیده برای ما بارقه میشود ولی برای دیگری نمیشود. چه میشود که یک مارکسیت مالکیت خصوصی را موجد تمام مشکلات جامعه میبیند و به این نظر خود ایمان دارد، امّا از نظر یک ایدئولوژی دیگر مثل اسلام، ممکن است این سخن غلط و بی معنا باشد. پس اگر ماجرا را به آن سوال قبلی متّکی نسازیم، فارغ از آن که جواب آن چه باشد، باید گفت که الگوی کلّی، ربطی به حوزهی فرهنگ ندارد و عین این الگو در حوزه اقتصاد و سیاست و سایر حوزه های علوم اجتماعی نیز وجود دارد. آن چه که بارقههای مسئلهشناسانه را در ذهنها ایجاد میکند «نظریه» است. هر نظریه یک جزء کلیدی به نام وضعیت مطلوب دارد و آن چه که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مانع تحقق این وضعیت مطلوب میشود را «مشکل» و «مسئله» میگویند. بنابراین این وضعیت مطلوب است که مشخص میکند چه چیزی مشکل هست و چه چیزی مشکل نیست و این مشکل و مسئله یا مستقیم و یا با واسطه مانع تحقق وضعیت مطلوب است. فرض کنید که ما مبتنی بر نظریه فرهنگی دینی میگوییم عبودیّت و رسیدن به مقام عبودیّت وضعیت مطلوب جامعهی دینی است. مقام عبودیّت از یک زاویهی دیگر مقام اطاعت است. بنابراین هرآنچه که عصیان در برابر امر خداست از نظر ما مشکل محسوب میشود. مثال حالت مستقیم آن است که خداوند فرموده است نماز بخوانید و وقتی کسی تارک نماز باشد این ترک فعل برای آن فرد یک مشکل فرهنگی به حساب می آید چراکه ترک نماز او مستقیماً ایستادگی در برابر امر خدا و تبعید مقام عبودیت از خویشتن است. در حالت غیر مستقیم میتوان فقر را یک مسئلهی فرهنگی دانست. فقر به خودی خود نه عصیان است و نه اطاعت امّا میتواند زمینه را برای عصیان فراهم سازد[1] و لذا غیر مستقیم باعث مشکل است یا این که گفته میشود: برخی ساختارهای جامعه مثل نظام بانکداری ربوی مشکل محسوب میشوند چراکه برخی از آنها به طور غیرمستقیم مانع زندگی متدیّنانه و متعبّدانه هستند هرچند که در منهیّات خداوند چیزی به اسم نظام بانکداری فعلی وجود ندارد ولی اینها به شکل غیر مستقیم تاثیر منفی میگذارند.
در این مرحله است که ما برای حل این مشکلات یک نظریه میدهیم و میدانیم که هر نظریهی مطرح شده برای پاسخگویی به یک مسئله، تلفیقی از ابزارهای گوناگون برای حل آن مسئله است. حال در مثال بیان شده، چون در نظریهی فرهنگی دینی مسجد جایگاه ویژهای دارد، مسئلهشناس فرهنگی دینی یک بارقهای در ذهنش ایجاد میشود که آن کسی که در نظریهاش مسجد جایگاه خاصی ندارد چنین توجّهی را نخواهد داشت و بنابراین آن چیزی که او از برخورد با یک مشکل میفهمد آن دیگری نخواهد فهمید. لذا یک سیاستگذار فرهنگی دینی ممکن است به هر ساختاری که ورود میکند، اوّلین اقدامش تاسیس یک مسجد باشد. همانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم که اینگونه بود و اوّلین باری که وارد جامعهی مدینه شد به تأسیس مسجد پرداخت، اما یک سیاستگذار فرهنگی دیگر ممکن است اقدامات اوّلیهاش کارهای دیگری نظیر تاسیس فرهنگسرا و سالن همایش و ورزشگاه و... باشد. این اختلافات نیز عمدتاً در سه جایگاه خودنمایی می کند، ممکن است اختلاف در «نظام تشخیص مشکل» یا در «نظام حل مشکل» و یا در هر دوی اینها و یا حتی در درون هریک از این مراحل، اختلاف بر سر اولویتبندی و مراتب اینها باشد. پس مطابق آن چه بیان شد میتوان گفت که هر نظریه در پاسخ به مسائل دو رکن دارد: یک رکن بر اساس وضعیت مطلوب میگوید چه چیزهایی مستقیم یا غیرمستقیم مانع تحقّق وضعیت مطلوب هستند و رکن دوم میگوید چه چیزهایی به حل این مشکلات وتحقّق وضعیت مطلوب به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم کمک میکنند.
این سنخ موضوعات و سایر مفاهیم و مناقشاتی که در حوزهی فعالیت فرهنگی، سیاستگذاری در حوزهی علوم اجتماعی و فرهنگ، مسئله شناسی فرهنگی و مواجهه با دیدگاهها، نظریات و فلسفههای فرهنگ موجود در عرصهی علمی دنیا وجود دارد، متاسفانه کمتر مورد بحث و مناقشه قرار گرفته و در عرصهی تولید علم انسانی-اسلامی مورد نیاز برای شکل گیری تمدن نوین اسلامی ما نیاز داریم که در این گونه حوزه ها به اندیشه ورزی و انباشت علمی بپردازیم.
دورهی پیش رو بر آن است که به صورت مختصر با ورود به سرفصلهایی ذیل، بارقههایی در زمینهی اندیشهورزی در حوزهی نظریه فرهنگی، فرهنگ و سیاستگذاری فرهنگی را در ذهن اندیشه ورزان و علاقه مندان حوزه های علوم اجتماعی و فرهنگی ایجاد نماید و نقطه ی آغازی در ایجاد کرسی های گفتگوی بعدی باشد.
اهم سرفصلهایی که در این دوره مورد بحث و گفتگو قرارخواهد گرفت عبارت خواهند بود از:
1- گفتارهایی در فلسفهی فرهنگ
2- گفتارهایی در تعریف فرهنگ و سیاستگذاری فرهنگی
3- از نظریهی فرهنگ تا نظریهی فرهنگی
4- نظریات فرهنگی ساختارگرا وپساساختارگرا
5- نظریات فرهنگی مدرن و کلاسیک
6- مقدماتی در نظریهی فرهنگی دینی
7- رهیافت ها و نظریات سیاستگذاری فرهنگی
8- از مسئله شناسی فرهنگی تا سیاستگذاری فرهنگی
9- فرهنگ مدرن و پست مدرن
10- و ...
محمّد وحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com