و قتی که بی تعهد ها کربلا رفتن را بر ما حرام می کنند!
روز بیست و ششم خرداد ماه سال 1358 امام
خمینی رحمت الله علیه در پیامی مردم ایران را به جهادی همگانی برای
سازندگی ایران دعوت می کند و مسئولینی که برای عبادتی مستحب قصد تشرف به مکه
ومدینه را دارند را به خاطر بارسنگین سارندگی که بر دوششان است بر حذر میدارد!
متن کامل این پیام در روزنامه های 27 خرداد منتشر می شود. در بخشی از این پیام که
در روزنامه اطلاعات بیست و هفتم خرداد ماه سال 58 منتشر شده آمده است:
« همه موفق باشند که در این جهاد شرکت کنند و این خرابه را بسازند
و برادران خود را کمک نمایند، که شاید هیچ عبادتی بالاتر از این عبادت نباشد. بلکه
من از اشخاصی که برای زیارت ها مثل زیارت مکه معظمه و مدینه منوره می خواهند به
طور استحباب بروند، از آن ها می خواهم و تقاضا می کنم که شما برای ثواب می خواهید
مکه مشرف بشوید و یا می خواهید مدینه منوره و یا به عتبات مشرف شوید، امروز ثوابی
بالاتر از این نیست که به برادران خودتان کمک کنید. و این سازندگی را همه با هم
شروع کنید که ایران خودتان درست ساخته بشود و برادران شما نجات یابند. خداوند به
همه شما اجر عنایت میکند وهمان ثوابی را که شما از زیارت ها می خواهید، خداوند
به شما در این جهاد خواهد داد.»
و اما مشکل و معضل امروز ما این است که بی تعهدها کربلا رفتن را برما حرام می کنند...
شکی نیست که بر زیارت قبور ائمهی اطهار و عبادات مربوط به حج وعمرهی مشرفه، برکات، ثواب و فضائل بیشماری بار خواهد بود و از جمله مصادیق بارز تعظیم شعائر الهی همین زیارت رفتن ها و فعالیتهایی عبادی همچون مراسم پیاده روی اربعین، حج عمره و از این قبیل است. منتها مشکلی که در دهههای گذشته باعث کندی حرکت و سستی جریان های مومن وحزب اللهی گشته است خالی نمودن گردن خود از تعهدات اصلی و مبنایی خود و بهانه قرار دادن اموری عبادی همچون زیارت اربعین و از این دست وظایف است. این مسئله البته محدود به این مثال نمیشود و به طور عام یکی از چالش های اساسی فرهنگی جامعهی ایران است که بنده از آن به عنوان ضعف تعهد و اخلاق اسلامی و مسئولیت ناپذیری در بین عموم مومنین حزب اللهی تعبیر می کنم. دانشجویی را فرض کنید که طبق وظیفهی اصلی خود و با صرف وقت و هزینه های فراوان از بیت المال و... .فعالیت مبنایی خود را باید علم آموزی و تعلیم و تعلّم بداند و در این بین توسط او همه کاری انجام می شود الاّ تحصیل و علم آموزی! از هیئت رفتن های چندباره در هفته ، تا مشهد و قم وکربلا و شاه چراغ سالانه و اردوهای جهادی دوسه ماهه در سال و پرداختن به فعالیت های عام النفعه دیگر در سایر ایام سال! و تنها کاری که درست انجام نمی پذیرد تحصیل و علم آموزی ازسوی اوست!
در مثال دیگر دانشجویان بسیجی را در نظر بگیرید که وظیفهی اصلی خود که همانا رصد فضای علمی و فرهنگی کلان کشور، مطالبهگری تخصصی از مسئولین کلان در عرصه های داخلی و بین المللی، تولید علم اسلامی و.... را رها کرده و سطح خود را تا یک بسیج محلی تنزل می دهند و منتهیالیه بسیجی گری خود را اردوی راهیان نور و کربلارفتن های چندباره و ... قرار می دهند و وقتی از ان ها دعوت میشود که وارد مسائل اساسی روز که آیندهی کشور و انقلاب اسلامی به آن وابسته است بشوند می گویند درس داریم و وظیفه ی ما این کارها نیست! جای تعجب است که کربلا رفتن و زیارت قبور ائمه و بالا انداختن آجر در فلان روستا برای ساخت دستشویی روستائیان را وظیفهی خود میدانند و از درس و زندگی برایش میزنند ولی مطلع بودن نسبت به اخبار و جهت گیری عملی در مسائل سخت وپیچدهی فرهنگی و سیاسی انقلاب اسلامی را وظیفه ی خود نمی دانند.
آیا ایجاد این قبیل روحیه های بی تفاوت منشانه و تقویت این سبک از اسلام آمریکایی در سال های گذشته، علتی جز اسلام شناسی غلط جریان حزب الله و به نوعی تحریف تکالیف اسلامی و چیستی این تکالیف در میان قشرهای مذهبی و ایمانی دارد؟!
بزرگی می گفت که در طول تاریخ اگر همهی مومنین به تعهداتشان عمل میکردند، هیچ گاه بار بر دوش عدهی اندکی نمیافتاد و آن عدهی اندک هم مانند آن عده ی کثیرِ به ظاهر مسلمان،به لذت های معنوی فوق برنامه ی خود می رسیدند و از برخی لذت ها محروم نمی شدند! من این گونه می گویم: در این ایام – ماه صفرسال 1437 قمری- بی تعهد ها کربلا رفتن را بر ما حرام می کنند! و با خالی کردن دوش خودشان از بار تعهدات انقلابی و فرهنگی خودشان و تنها گذاشتن ما در عرصه ی جنگ نرم فرهنگی و مقابله با نفوذ فرهنگی دشمنان انقلاب اسلامی به بهانه ی زیبای سرگرم شدن به مناسک دینی و لذت معنوی، باعث می شوند که سال به سال آرزوی زیارت کربلا بر این دل های غم دیده ی ما بماند و صد البته این غم بر دل، چه غم زیبایی است. غم کربلای حسینی که در معضلات فرهنگی جامعه خویش تعریف می شود و تلاشی که تو در جبهه ی سازندگی فرهنگی انجام میدهی و اربابت حسین از کربلا به زیارت تو خواهدآید!
اسلام با این مخالف است که اگر کسی مسئولیت وتعهدی داشته باشد _ که مطابق تمامی روایات و مطابق آیه ی صریح قرآن تعهد بر دوش انسان مانند امر واجب است و ترک این تعهد حرام است _ آن را برای کار دیگری که اولویت وتعهد آن نیست ترک کند و فعلی را که زودتر به آن تعهد داده است را رها کند و وحدت رویه ی خود و اطرافیان خود را پایمال سازد.
«والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون؛ و مومنین کسانی هستند که امانت ها و عهدهائی را که می بندند مراعات می کنند.» (مومنون/ 8 و معارج/ 32)
«و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا؛ و به عهد خود وفا کنید زیرا عهد مورد مسئولیت است.» (اسراء/ 34)
از این روشن می شود که هر تعهدی با قطع نظر از جنبه خَلقی آن، جنبه الهی دارد که مورد مسئولیت قرار می گیرد، این است معنای آن قضیه ای که می توان به عنوان اصل کلی از اسلام انتزاع نمود. که عبارت است از (هر حق الناسی، دارای بعد حق الهی نیز می باشد) یعنی از مسئولیت الهی مردم درباره تعهدها می توان اثبات کرد که این مورد هم یکی از روشنترین مصادیق تلازم حق الناس و حق الله است.
به امید اسلامی ناب تر برای جمیع برادران ایمانی خویش....
والسلام
سنگرهای خالی، پُزهای عالی!
نگاهی انتقادی به دیدگاههای کلان غیرکارشناسی به مقوله فرهنگ وهنر در ایران
نوشته: محمّد وحید صافی اصفهانی
داستان توسعه در جهان ازقرن 18 میلادی به وجودآمد، ایدهای که میخواست رفاه و آزادی وسعادت را برای مردم جهان فراهم کند و انسان زمینی را از کمبودهای مادی ومعنوی که او را نشانه میرفتند رها سازد! این ایده یک مبنای اصلی داشت وآن این بود که اگر ما بتوانیم مصالح مادی رابرای انسان ها ارتقاء بخشیم به این هدف- یعنی همان رفاه وآزادی وسعادت- رسیده ایم.ایده ی توسعه بر این اعتقاد بودکه میشود به کمک تکنولوزی وعلم، رفاه را برای مردم فراهم آورد، امّا وقوع اتّفاقاتی، منجر به نقد این دیدگاه شد،ازجمله بعد از چندین سال حکمرانیِ این نوع طرزِ تفکر،نه تنها اثری از رفاه وآزادی وبرابری دیده نشد بلکه اختلاف های طبقاتی واستعمارها وظلم های قشری روز به روز حجیمتر شد وایضاً بسیاری از آفتهای اجتماعی نظیر اعتیاد،طلاق و... رو به افزایش گذاشت ودر کشورهای غیرغربی وبه اصطلاح توسعه نیافته، ایده نوسازی نه تنها اثر مثبت بلکه آثار منفی بسیاری گذاشت مثلا از صنعت آنها مونتاژ درآمد واز نظام آموزشی آنها میرزا بنویس وهمچنین در مباحث اجتماعی وفرهنگی نه تنها به نوسازی نرسیدند بلکه سنت ها ومیراث فرهنگی اصیل خود را از دست دادند.این بود که پس از چندی، نگاه توسعه گرا یا همان پارادایم اقتصادگرا به پایان خود نزدیک شد واین بار دیدگاه جدیدی به نام فرهنگگرایی پدیدآمد که در این نوع دید،علاوه بر شاخصهای مادی،شاخصهای انسانی نیز مدنظر بود.شاخصهایی نظیر ایدههای رضایت از زندگی،کیفیت زندگی،مشارکت افراد در فرآیند توسعه و...
دیدگاه فرهنگگرا تاقبل از سالهای 1990 معتقدبود که باید فرهنگ را در خدمت توسعه و رفاه بگیریم منتها از سال های 1990دید جدیدی شکل گرفت وآن دیدِ به خصوص، این بود که اساساً فرهنگ ابزاری برای رسیدن به توسعه ویاری بخش تحقق توسعه نیست بلکه فرهنگ هدف توسعه است ودر صورتی افزایش رفاه وتولیدات صنعتی مفید است که این افزایش ها به توسعه فرهنگی منجر شود.البته این انتهای کار نبود ودعوای جدید بر سر مفهوم توسعه فرهنگی شکل گرفت،از جمله عدّهایی معتقد بودند که توسعه فرهنگی به معنای توسعه زیرساخت ها وخدمات فرهنگی نظیر آموزشعالی،سینما،روزنامه،کتاب،فیلم و... است وبه تعبیری هرچه مشارکت مردم در مصرف فرهنگ بیشتر باشد توسعه فرهنگی بیشتر است،مطابق این دیدگاه در حال حاضر جامعهی آمریکا توسعهیافتهتر از جامعه ی ایران است! چرا؟ چون آمریکایی ها بیشتر از ایرانیها از سینما استفاده میکنند ویا بیشتر از ایرانیها روزنامه میخوانند وسریال های تلویزیونی تماشا میکنند.
دسته ی دوم پیرامون مفهوم توسعه ی فرهنگی به این نظر معتقد بودن که توسعه ی فرهنگی یعنی این که چه کنیم که مردم در تولید فرهنگ نقش بیشتری داشته باشند وبه تعبیری هرچه مشارکت مردم یک جامعه در تولید فرهنگ بیشتر باشد،آن جامعه، توسعه یافتهتراست ، واین دیدگاه ،یعنی دیدگاهی که مفهوم توسعه فرهنگی را مشارکت مردم در تولید فرهنگ می دانست نه در مصرف فرهنگ،دیدگاه صحیح تر ونظریه رایج در دهه های اخیر بود.
همه آنچه از ابتدای این یادداشت تا بدین جا ملاحضه نمودید مقدمه ایی برای بیان مطلب مهمتر وبومیِ جامعهی خودمان یعنی ایران اسلامی است وآن مطلب این است که مطابق دیدگاه توسعه فرهنگی به معنای مشارکت در تولید فرهنگ، تمام همّ وغم دستگاه های فرهنگی ونهادهای مسئول در حوزه فرهنگ وهنر وایضاً نوک پیکان توجّهات وحمایت های مادی ومعنوی آنها باید متوجه افزایش هرچه بیشتر مشارکت مردم در تولید فرهنگ باشد ونه در مصرف فرهنگ و به تعبیری جامعه بافرهنگ جامعه ایی است که تولیدکنندگان فرهنگی بیشتری داشته باشد نه مصرف کنندگان فرهنگی بیشتر.
کشورهای غربی مدّتهاست حول این نظریه مشغول کار جدّی علمی وعملی هستند وبعضاً در مواردی با تغییر سیاستهای کلان خود منتهای تلاش خود را در تغییر وضع موجود خود می کنند مثلاً وزارت فرهنگ وارتباطات[1] فرانسه دیگر در برنامه خود ساختن سینما وکتابخانه وخانه های کتاب را به طور جدی پیگیری نمی کند اما حاضر است برای حمایت از کتابی که توسط یک شهروند فرانسوی نوشته شده است ویا حمایت از گروه یا سازمان مردم نهادی که به طور مستقل قصد برگزاری جلسات فکری وفرهنگی وتفریحی و... دارد میلیون ها یورو هزینه کند.
پرسش اصلی ما در اینجا این است که میزان توجه به این سیاست در کشور ما به چه مقدار است؟کشوری که مدعی است متّصف به آیینی است که هرآنچه سوال در حوزه های مختلف علوم وفنون اجتماعی است پاسخش در این آیین ودر لابلای گفتار ورفتار بزرگان این آیین یافت می شود! مثلا در کشور ما آیا بودجه ایی که برای پایگاهِ اجتماعیِ مسجد، به عنوان یک کارخانه تولید فرهنگ وکارگاه واقعی تربیت تولیدکنندهی فرهنگی ودر واقعیت اصیل ترین سازمان وتشکل مردم نهاد در نظر گرفته میشود با بودجه ایی که برای یک نمایشگاه وابزار مصرفی فرهنگی مثل سینما یا تلویزیون وضع می شود همخوانی دارد؟ اصلا از همخوانی بگذریم! آیا اساساً توجهی که به نهادی مثل مسجد وکانون های فرهنگی حول آن میشود به اندازه ی یک صدم توجهی که به سینما واعوان وانصار آن میشود میرسد؟
کم هزینهترین وپراثرترین منبع فرهنگی کشور ما – یعنی همان مساجد- به غربت خود گرفتارند وپرهزینهترین وکم اثرترین وقایع فرهنگی – چیزی مثل جشنواره فجر به اصطلاح جمهوری اسلامی! - در اقیانوس ریال های دولتی وتبلیغات ملی وتوجهات مسئولین دولتی غوطه ورند. داستان تکراری ودر عین حال قصّه وغصّهی عجیبی است.در طول تاریخ اسلام هرکجا رویش وحرکت وکادرسازی دینی وملی مشاهده کرده ایم، خواستگاه همه مسجد ونشست های برادرانه دینی مستقل بوده است وکاری نداریم که عزیزان اندیشمند غربی پس از قرن ها بررسی وتجزیه وتحلیل تجربی به چنین نتیجه هایی رسیده اند که به جای تقویت وگسترش کالاها وابزارهای فرهنگی باید به تقویت خاستگاههای فرهنگی-تربیتی پرداخت واینگونه اصول صدها سال پیش توسط پیامبر مکرم اسلام(صل الله علیه وآله وسلم) وائمه اطهار تشیّع(علیهم السلام) به ما رسیده است،اصولی چون اهمّیِت پایگاه اجتماعی-فرهنگی مسجد به عنوان مهمترین مولّد و خاستگاه فرهنگی-تربیتی و از این قبیل ...ودر قرن جاری بار دیگر ندای قدسی مردی آسمانی را می شنویم که آواز سر می دهد: سنگرها را پرکنید! مساجد سنگر است!
به نظر می رسد وقت آن رسیده باشد یک بار هم که شده حداقل در حوزه ی علوم انسانی ومسائل مربوط به اجتماعیات خودمان پای حرف دین ومسلک خود بنشینیم وبه جای برداشتن کاسه ی گدایی وراه افتادن درِ خانه ی علوم اجتماعی غربی ومسلک های آبکی غیر وحیانی ،گوش جان بسپاریم به آوای خوش رب و وحی خودمان!
چکیده ای از فصل 7 و 8 کتاب فلسفه علوم اجتماعی؛ اثر تد بنتون و یان کرایب
فصل 7: عقلانیت انتقادی: critical realism
عقلانیت نه تنها ابزاری است که با آن میتوانیم رفتار فردی، فرهنگها و اشکال حیات را درک کنیم بلکه ابزاری را ارائه میدهد که با آن میتوانیم در مورد شکلهای متفاوت حیات قضاوت کنیم.
زادگاه نظریه |
فرانکفورت، جایی که موسسه پژوهشهای اجتماعی در سال 1923 تاسیس شد |
کار آن |
بسط مارکسیسم هگلی غیرکمونیستی |
چهره های اصلی آن |
تئودور آدورنو، مارکس هورکهایمر، هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس. |
تبار آن |
به هگل و مارکس میرسد، ولی تاکید بیشتر روی هگل است. |
فرض |
تاریخ ایده ها و تاریخ جهان فرآیندی دیالکتیکی دارد. و تاریخ جهان محصول تاریخ ایده هاست. |
فرآیند |
تز---) آنتی تز---) سنتز مثلا سرمایه داری (تز)، و طبقه کارگر (آنتی تز)، انقلاب سوسیالیستی (سنتز) |
منطق کلی |
تقابل: اینکه در هر نظامی از مفاهیم، معنای یک مفهوم را فقط در ارتباط با مفاهیم گرداگردش و خصوصا مفاهیم متضادش، میتوان درک کرد. مثلا: بالا---) پایین |
مشخصه تاریخ نظریه انتقادی |
ایده نفی یا نگرش منفی (شرح و بسط امر منفی، مربوط به تغییر اجتماعی بنیادین، فرآیندی از رهایی است) |
چه انسان ها که قربانی بی اخلاقی ها در سیاست ورزی ایرانی ها نمی شوند!
بسم الله
در این نوشتار که حالتی دل نوشته دارد، قصد حمایت، رد، تایید یا تکذیب فرد یا جریان سیاسی خاصی را ندارم. صرفاً می خواهم از معضل و واقعیتی شرمناک در جامعه ی ایران صحبت نمایم که از سال ها پیش خمینی کبیر و مطهریها و در روزگار کنونی امام خامنه ای و امثال ایشان، سیاسیون انقلاب اسلامی را از آن بیم می داده اند، اما گویا روز به روز این معضل نه تنها حل نمیشود و بلکه حادتر و شدیدتر می شود و این معضل چیزی جز بیتعهدی و عدم پایبندی سیاسیون به اخلاق نیست!
در انتخابات سال 92 می بینیم که سه فرد اصولگرا (آقایان حدادعادل و قالیباف و ولایتی) پیش از ایام تبلیغات انتخاباتی نشست خبری تشکیل می دهند و باهم دهها عکس میگیرند و بیانیه منتشر میکنند که قطعاً و مسلماً از بین ما سه نفر فقط یک نفر وارد میدان خواهد شد و دونفر دیگر به نفع آن نفر سومِ انتخاب شده کنار خواهند کشید! اما در عین ناباوری هر سه نفر وارد عرصه میشوند و هرسه نفر باهم مناظره می کنند و آن یک نفر هم که پس از مدتی کنار میکشد(دکتر حدادعادل) رسماً اعلام میکند که به نفع جریان اصولگرایی کنار کشیده است و نه به نفع آن دو نفر دیگر! آیا این شُوی سیاسی مسخره و مضحک دلیلی جر بی اخلاقی و نهادینه شدن و عادی شدن بی اخلاقی و بی تعهدی در بین سیاسیون ایران دارد؟!
کمی بعدتر دولتی روی کار می آید که با وعده های زیبای صد روزه و چند هفته ای مردم را ترغیب به رای دادن به خود میکند و وقتی که رای میآورد به تلویزیون میآید و می گوید که منظور من از صد روز فلان و بهمان بود و آن چیزی که در ایام تبلیغات گفتم این نبود و چیز دگری بود !! آیا این چیزی جر بیتعهدی و بی اخلاقی و مصداق بارزی غیر از فریب و دروغ است؟
کمی قبل تر از چپ و راست به دولت دهم فشار وارد میشود که شما جنگیر دارید و شما ضد ولایت فقیه هستید و شما جریان انحرافی هستید و از این دست اتهامات که بر مبنای همین اتهامات، محبوبیت و اعتبار دولت اسلامی در بین مردم جامعه زیر سوال می رود و چه آبروها که نمی رود و و قتی دولت به کنار می رود دوستان حزب اللهی تازه به هوش می آیند و متوجه می شوند تمام این حرف ها، دسیسه ی جریان خاص و آقاخان منشانهای بوده است که برای حریف خود که دل خونی از آن داشته است ترتیب داده بوده است و نه جنگیری در کار بوده است و نه انحرافی رخ داده است و نه ضد ولایت فقیه ای به وقوع پیوسته است!!
چه بسیار افراد، آبروها، شخصیت ها و دین هایی که روزانه و لحظه به لحظه بر سر منافعی پوچ در بین سیاسیون ایران دست به دست می شود و چه بسیار انسان ها که قربانی بی اخلاقی ها در سیاست ورزی ایرانی ها می شوند و ما کماکان به دنبال ریشه ی رواج بی اخلاقی در بین مردم می گردیم! آیا بی اخلاقی ها و معضلات اجتماعی موجود در جامعه علّتی جز بی اخلاقی خواص و سیاسیون دارد!
بسم الله
چکیده ی مقاله ی ابعاد نظام فکری آیت الله مرتضی مطهری
اگر فایل اصلی مقاله مورد نیاز بود به بنده ایمیل بزنید.
ابعاد نظام فکری آیت الله مرتضی مطهری
· محمّد وحید صافی اصفهانی[1]
چکیده:
در این نوشته که قصد بررسی مولفههای نظام فکری استاد شهید مطهری را دارد، سعی شده است بدنهی اصلی بحث حول سه پرسش سامان یابد. پرسش اوّل این است که اساساً چه نیازی به مطهری است؟ چرا ما در بین تمامی متفکّرین، درگذشته و در حال حاضر، به سراغ مطهری میرویم؟ قطعاً ومسلماً درگذشته وحال، ما متفکّرین زیادی داشتیم و داریم و پرسش اولیّه آن است که چرا ما در این بین، مطهری را برای کنکاش و جستجوی خود انتخاب میکنیم وبه تعبیری نیاز تاریخی ما به شهید مطهری حول کدام محور تبیین وتثبیت میشود؟
دومین پرسش پیرامون نحوهی دریافت و فهم مطهری است، بدین معنا که وقتی ما پس از پاسخ به سؤال اول به این جمعبندی میرسیم که توجّه به مطهری یک پدیدهی خاصّی است و مثل سایر توجّههایی که ما در زندگی خود میتوانیم داشته باشیم نیست، حال مطهری را چگونه باید فهمید ومطالعه کرد؟
ونهایتاً سؤال سوم _ که پاسخ به این سؤال بیشتر حجم این گفتار را به خود اختصاص داده است _ این است که مؤلّفههای اصلی فکر مطهری چه چیزهایی است؟ و در پاسخ به این پرسش است که تلاش میشود یک شمّه یا یک تصویر اجمالی از نظام فکری مطهری ارائه شود.
کلیدواژه:
نظام فکری مطهری، تقابل سنت وتجدد، مطهری وعلامه طباطبائی، اعتباریات علامه طباطبائی، نقد علامه طباطبائی
این مقاله در دست تصنیف و تالیف است.
خلاصه کتاب ولایت فقیه سید روح الله موسوی خمینی
مسائل به دو گونهاند: استدلالی و تصدیقی
مسائل استدلالی نیاز به استدلال و دلیلآوری دارد. اما مسائل تصدیقی, تصور آنها موجب تصدیق آنها است. و بدیهی الوجود میباشد. «ولایت فقیه» از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق آن میشود و چندان احتیاج به استدلال ندارد. یعنی که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اگر به صورت اجمالی درک کرده باشد, ولایت فقیه را امری ضروری و بدیهی تشخیص خواهد داد.
حال به علت اوضاع اجتماعی مسلمانان و حوزههای علمیه, به «ولایت فقیه» توجهی نمیشود واحتیاج به استدلال پیدا کرده است.
داعش و تحوّلات فرهنگی_ارتباطی منطقه
(راهبرد غرب برای تداوم جنگ در خاورمیانه)
درگفتگویی با دکتر صباح زنگنه
کارشناس و تحلیل گر مسائل خاورمیانه
گفتگو از: محمدوحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com
این مصاحبه ی تخصصی قبلا در ماهنامه ی «فرهنگ اسلامی» انتشار یافته و حق تالیف آن محفوظ است.
معرفی:
ساعت 10 صبح روز بیستم آذر سال 93 در دفتر ایشان واقع در خیابان فرمانیه تهران قرار مصاحبه گذاشتیم. ساختمانی پنجطبقه و نوساز در خیابان دیباجی شمالی که تمامی درهای ورودی آن مجهز به سامانه انگشت نگاری امنیّتی است، حتی وقتی میخواهیم با آسانسور به طبقه پنجم که دفتر دکتر صباح زنگنه در آن واقع است برویم نگهبان وبه تعبیری مسئول پذیرش ساختمان خودش میآید و سامانه انگشت نگار آسانسور را لمس میکند تا درب آن باز شود و ما بتوانیم از آن استفاده کنیم.
وقتی از روی کنجکاوی از نگهبان ساختمان میپرسم که این ساختمان متعلّق به چه فعّالیّت یا ارگانی است در پاسخ میگوید: خصوصی است! قبل از شروع مصاحبه مسئول دفتر ایشان_ظاهراً_ میگوید: چایی میل میفرمایید یا قهوه یا شربت؟ و من و همراهم با رودربایستی میگوییم: تشکر، چیزی میل نداریم. دکتر صباح زنگنه خیلی آرام، شمرده و بافکر به سوالات ما پاسخ میدهد و در بین صحبتها چندباری تلفن ایشان زنگ میخورد و در یک مورد از صدا و سیما به ایشان تماس میگیرند و پیرامون راهپیمایی عظیم اربعین حسینی علیه السلام از ایشان مصاحبهی مختصری میگیرند.
متن زیر حاصل گفتگوی دو ساعت و ده دقیقهای من با ایشان پیرامون ابعاد مسالهی داعش وتحوّلات منطقه است:
تحلیل فرهنگی ارتباطی شعار مرگ برآمریکا
در گفتگو با دکتر سید مجید امامی
گفتگو از: محمدوحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com
این مصاحبه ی تخصصی قبلا در ماهنامه ی «فرهنگ اسلامی» انتشار یافته و حق تالیف آن محفوظ است.
مساله مصاحبه: ریشه های فرهنگی ارتباطی شعار رایج ملت ایران (مرگ بر آمریکا) در قبال کشور آمریکا چه چیزهایی می تواند باشد؟
نوع مصاحبه: نیمه ساختمند انفرادی (مصاحبه عمیق)
معرفی:
جناب آقای سید مجید امامی، دکتری معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) و مدیر گروه دین، فرهنگ و ارتباطات مرکز تحقیقات میانرشتهایی علوم انسانی- اسلامی دانشگاه امام صادق (ع) ، مدرس دانشگاههای امام صادق (ع) ، باقرالعلوم(ع) و دانشگاه تهران، دارای تحقیقات و مقالات گسترده درحوزهی مسائل اجتماعی ایران و جهان؛ جامعه شناسی فرهنگی ایران، جامعهشناسی تاریخی ایران
بررسی سند مهندسی فرهنگی کشور
گفتگویی با دکتر محمدهادی همایون
گفتگو از : محمدوحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com
این مصاحبه ی تخصصی قبلا در ماهنامه ی «فرهنگ اسلامی» انتشار یافته و حق تالیف آن محفوظ است.
معرفی :
دکتر محمدهادی همایون، رئیس دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع)، معاون آموزشی سابق دانشگاه امام صادق(ع) و معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دهم است.
دکتر همایون درجه دکترای خود را از دانشگاه امام صادق(ع) با عنوان «به سوی الگوی توسعه جهانگردی در فرهنگ اسلامی: مورد جمهوری اسلامی ایران» اخذ کرده است.در سالهای دههی هفتاد که یکی از تئوریهای اصلی کارگزاران در مسائل اقتصادی جایگزینی درآمد صنعت جهانگردی و توسعهی توریسم به جای درآمدهای نفتی کشور بود و در این مسیر همایشها وپیگیری های گستردهای از جمله فشار به مراجع تقلید جهت بازگذاشتن دست صنعت جهانگردی از لحاظ فقهی و... صورت میپذیرفت،دکتر همایون با بررسی آمارهای سازمان WTO [1] و ابداع فرمول احتساب درآمد واقعی و مازاد صنعت گردشگری ثابت کرد که صنعت جهانگردی نه تنها سودی نخواهد داشت بلکه بیش از سود، هزینه بر دولتها تحمیل خواهد کرد و علّت اصلی گسترش آن توسط کشورهای غربی ،کسب سود نیست و بلکه آنها سوبسیت می دهند تا سلطهی فرهنگی به دست آورند و تقریباً تمام کشورهای مطرح و مهم گردشگری دوبرابر آن چه از این صنعت به دست می آورند ،از دست می دهند و به نوعی برای این صنعت سوبسیت می دهند. دکتر همایون یکی از افرادی است که بر روی مقولهی تمدن نوین اسلامی که از موضوعات مورد اشاره رهبر معظم انقلاب است مطالعات وسیعی داشته است. کتاب مفصّل «تاریخ تمدن ومُلک مهدوی» محصول این مطالعات است. دیگر تالیفات او عبارتند از: «تبلیغات، یک واژه در دو حوزه فرهنگی» ، «جهانگردی به عنوان یک ارتباط میانفرهنگی» ، «گذرگاه های تبلیغات بازرگانی» . دکتر همایون این روزها درگیر تالیف کتاب «مبانی هستی شناختی فرهنگ» است.
با ایشان پیرامون سند مهندسی فرهنگی در دفتر ساده و منظّم ایشان به گفتگو نشستیم. دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)کمتر دکتر هادی همایون را بدون چفیه ای که همیشه بر دوش دارد می بینند ! این بار و در حین این گفتگو این چفیه به همراه کت وی بر روی لباسآویز اتاق خودنمایی میکند.