خلاصه کتاب ولایت فقیه سید روح الله موسوی خمینی
خلاصه کتاب ولایت فقیه سید روح الله موسوی خمینی
مسائل به دو گونهاند: استدلالی و تصدیقی
مسائل استدلالی نیاز به استدلال و دلیلآوری دارد. اما مسائل تصدیقی, تصور آنها موجب تصدیق آنها است. و بدیهی الوجود میباشد. «ولایت فقیه» از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق آن میشود و چندان احتیاج به استدلال ندارد. یعنی که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اگر به صورت اجمالی درک کرده باشد, ولایت فقیه را امری ضروری و بدیهی تشخیص خواهد داد.
حال به علت اوضاع اجتماعی مسلمانان و حوزههای علمیه, به «ولایت فقیه» توجهی نمیشود واحتیاج به استدلال پیدا کرده است.
دلایل دور افتادگی جامعه از ولایت فقیه:
دلایل این که چرا جامعهی ما از امر تصدیقی «ولایت فقیه» فاصله گرفته است, را میتوان به دو دستهی کلی تقسیم نمود:
دلایل بیرونی (از بیرون جامعه, به فضای درونی جامعه تحمیل میشود):
اوضاع امروزی جامعهی مسلمین ریشه در تبلیغات سنگین دشمنان اسلام دارد که خواستند با ایجاد شبهههایی غلط اسلام را دین صرفاً احکام و نه اجتماع و سیاست معرفی کنند تا پایگاه آن در بین مردم از بین برود اما این درست نیست و ظیفهی ماست که بفهمانیم آیات قرآن (که منبع دین است) نزدیک به یک دهم مخصوص عبادات و مابقی در حوزهی اجتماعیات و مسائل گوناگون اجتماعی میباشد.
شبههها
1) گفتند: «اسلام چیزی ندارد، اسلام پارهای احکام حیض و نفاس است، آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند.»
جواب: حق دارند، زیرا روحانیونی که فصول مختلف اسلام را فراموش کردند و تنها احکام را خوانند, ناخواسته به دشمن کمک کردهاند و آب به آسیاب دشمن ریختهاند.
2) گفتند: «قوانین اسلام ناقص است.» مشروطه را تحریف کردند قوانین بلژیک و دیگر کشورهای اروپایی را رنگ اسلامی زدندو گفتند: «اسلام همین است و جز این اسلام نیست و نیاز به مکمل دارد.»
جواب: اسلام اصلاً سلطنت و ولایتعهدی را قبول ندارد، اسلام برای چیزی که قبول ندارد و حرام کرده است, منطقی نیست که احکام بیاورد و دیگر این ایراد به اسلام وارد نیست که چرا در مورد سیستم حکومتی سلطنتی و شاهنشاهی و همچنین مشروطه ودیکتاتوری احکام ندارد.
این از افتخارات اسلام است.
3) گفتند: «اسلام خشن است.»
جواب: اسلامی که برای سعادت آمده است خشن است! یا اعمال اینها؟؟ که به خاطر دنیا و دنیا پرستی انسانها را میکشند؟؟
دلایل نفوذ غرب:
غرب این کارها را کرد تا منافع دنیویش به خطر نیفتد، تا ما عقب بمانیم و به احکام والای اسلامی ونظام حکومتی- اعتقادی اسلام دست پیدا نکنیم. کم کم کار به جایی کشید که دامنهی نفوذش به حوزههای علمیه هم رسید و اگر کسی میخواهد در مورد حکومت اسلامی در حوزه علمیه حرفی بزند باید تقیه کند.
دلایل درونی (مربوط به افراد داخل جامعه است):
خودباختگی در برابر پیشرفت مادی استعمارگران باعث وضع فعلی ما شده است. این درحالی است که با همهی پشرفتها, آنها از حل مسائل اجتماعی خود عاجزند، زیرا راه حل مسائل اجتماعی, اخلاق و اعتقادات است که این گنجینه را ما در دست داریم و نه آنها.
شبهه:
جدایی دین از سیاست را مطرح کردند و گفتند: «اگر اسلام قانون هم داشته باشد، مجری ندارد» و به این وسیله خواستند ولایت فقیه را امری بیهوده و عبث جلوه دهند.
جواب:
گفتیم که اسلام قوانین جامع و کاملی دارد، حال چرا پیامبر خلیفه انتخاب کرد؟ آیا برای هوی و هوس بود؟ ((ولاینطق عنالهوی))
برای اجرای احکام بود، زیرا بیان احکام که خلیفه نمیخواهد و میتوانست در کتابی بنویسد تا مردم بدانند. اسلام دین سعادت است. و سعادت دو رکن دارد:
1) تشریع قوانین
2) اجرای قانون
و لذا اسلام هم قانون دارد و هم مجری قانون را تعیین نموده است و حتی ضرورت قوهی مجریه که همان تعیین جانشین پیامبر بود به حدی است که بدون آن رسالت تمام نمیشد (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته) مجری قانون الهی اسلام در مرحلهی اول حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از ایشان امامان بزرگوار میباشند.
در مورد زمان غیبت سؤالی که اینجا مطرح است این است که مگر در زمان پیامبر سیاست از دیانت جدا بود که الان جدا باشد؟ بنابراین تشکیل حکومت اسلامی زیر لوای فقها از ضروریات است ومبارزه در راه تشکیل چنین حکومتی لازمهی اعتقاد به نبوت و ولایت میباشد.
بنابرآنچه گفته شد، اسلام واقعی، اسلامی است که خار چشم مستکبران است و خواب را از دیدگان ظالمان میرباید. و الا شما فقط نماز بخوان و عبادت کن و حواله دشمنان را هم به خدا بسپار. دیگر کسی با تو کار ندارد. مستکبران و ظالمان میخواهند ملت مسلمان و در صدر آنها علما و فقهای شیعه به سیاست, کاری نداشته باشند، میخواهند نفت ما را ببرند و معادن ما را غارت کنند، میخواهند میهن ما را بازار فروش کالاهای خود بکنند، اصلاً این فرزندان شیطان, آدمیت را منحصر در خود میدانند.
دلایل لزوم تشکیل حکومت:
همانطور که در بالا گذشت لزوم تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه از امور تصدیقی است که تصور آن موجب تصدیق آن است اما برای این امر دلایل زیر ارائه میگردد:
دلایل کلی:
سعادت بشر نیازمند دو رکن اساسی است:1) قانون و 2) قوهی اجرایی. در همه جای دنیا و در همهی انواع حکومتها این دو رکن وجود دارد. حکومت اسلامی خارج از این قاعده نیست بلکه ولی فقیه و ولی امر متصدی اجرای قانون و قوهی مجریه میباشد.
دلایل جزئی:
1) سنت و رویه پیامبر:
الف) پیامبر عظیم الشأن اسلام به تبیین قانون بسنده نکرد بلکه تشکیل حکومت داد و به اجرای قوانین پرداخت.
ب) علاوه بر تشکیل حکومت به تعیین حاکم پس از خود نیز اقدام نمود، تعیین حاکم به معنای لزوم تشکیل حکومت و دوام و استمرار آن میباشد.
2) ضرورت استمرار اجرای احکام:
احکام اسلامی محدود به زمان نیستند و اینطور نیست که بعد از رحلت پیامبر و غیبت امام معصوم اجرای آنها معلق بماند. وبنا به حکم عقل اجرای احکام نیازبه تشکیل حکومت دارد.
آیا در زمان غیبت امام معصوم (عجل الله فرجه) که معلوم نیست چقدر طول میکشد باید احکام اسلامی روی زمین بماند؟ و باید جامعهی اسلامی در گمراهی بماند؟ مسلماً اینطور نیست.
هرکس ادعا کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد, منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت اسلام را انکار کرده است.
3) رویهی حضرت علی:
بعد از رحلت حضرت رسول (ص), کسی در مورد اصل وجود حکومت مشکلی نداشت بلکه تمام اختلافها بر سر شخص حاکم بود.
4) ماهیت و کیفیت قوانین اسلام:
تنوع و جامعیت احکام و قوانین و مقررات اسلامی که سازندهی یک نظام اجتماعی کلی است, خود بیانگر لزوم تشکیل حکومت است. علاوه بر این, ماهیت و کیفیت احکام شرع هم طوری است که بدون تشکیل حکومت اجرایی نمیشود.
چند مثال از قوانین اسلامی:
الف) احکام مالی: مالیاتها و احکام مالی که اسلام مقرر داشته نشان میدهد که فقط برای رتق و فتق امور نیست، بلکه برای تشکیل حکومت یک دولت بزرگ و تأمین مخارج آن است. خمس و زکات و جزیه درآمدهای کلانی را برای جامعهی اسلامی فراهم میکند، آیا در زمان غیبت باید این درآمد کلان را به دریا بریزیم؟ ازطرف دیگر جمع کردن این همه اموال بدون دستگاه وتشکیلات و برنامهریزی ممکن نیست.
ب) احکام دفاع ملی: اگر حکومت مقتدر اسلامی وجود داشت مشتی یهودی جرأت نمیکرد مسجدالاقصی را خراب کند.
5) لزوم انقلاب سیاسی:
برقراری نظام سیاسی غیر اسلامی, مستلزم اجرا نشدن قوانین و مقررات نظام سیاسی-اجتماعی اسلام است. و این به معنی برقراری نظامی شرکآمیز میباشد. به طور کلی هر نظام سیاسی غیر اسلامی, شرکآمیز و حکومت طاغوت است. و ما موظفیم آثار شرک را از جامعهی مسلمین و حیات آنها دور کنیم و شرایط اجتماعی مساعد را برای افراد مؤمن و با استعداد آماده نماییم.
6) لزوم وحدت اسلامی:
برای تأمین وحدت امت اسلام و آزادی سرزمینهای اسلامی از نفوذ استعمارگران باید حکومت اسلامی تشکیل داد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند: «امامت برای حفظ نظام اسلامی و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.»
7) لزوم نجات مردم مظلوم و محروم:
ما, امت اسلامی, وظیفه داریم پشتیبان مظلوم و دشمن ظالم باشیم. امیرالمؤمنین خطاب به فرزندانش میفرماید: «کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً: دشمن ستمگر ویاور و پشتیبان ستمدیده باشید.» همچنین ایشان میفرماید: «اگر نبود که خداوند از علمای اسلام تعهد گرفته بود که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند, خلافت را قبول نمیکردم.»
8) لزوم حکومت از نظر اخبار:
به عنوان نمونه روایتی از حضرت امام رضا-علیه السلام- نقل شده است.: ارجاع به کتاب
طرز حکومت اسلامی:
1) اختلاف آن با سایر انواع حکومتها:
حکومت اسلامی با همهی حکومتها متفاوت است، نه استبدادی است و نه مطلقه است. بلکه مشروط است، مشروط به احکام و قوانین اسلام، حکام در اجرا و اراده مقید به یک مجموعه شروط اسلامی هستند که در قرآن و سنت تعیین گشته است. در حکومت اسلامی مجلس قانون گذاری نداریم. بلکه مجلس, برنامه ریز است و قانونگذار فقط خداست. در حکومت اسلامی پذیرش احکام داریم و نه اختراع و تحمیل قانون. در حکومت اسلامی حاکم مجری قانون الهی است در حقیقت حکومت اسلامی به منزلهی حکومت قانون اسلام است.
2) شرایط زمامدار:
شرایط عامه: عقل، تدبیر،، مدیریت، مدبر بودن و...
شروط اساسی:
1) علم به قانون: یعنی عالم بودن نسبت به قوانین الهی، در حقیقت حاکم اسلامی باید نسبت به احکام الهی اشراف داشته باشد و مسلماً تنها فقها دارای این شرط هستند، علت این شرط این است که اگرحاکم, عالم نسبت به احکام نباشد، یا باید تقلید کند که در اینجا اقتدار حاکم و حکومت میشکند و اگر تقلید نکند نمیتواند مجری باشد.
2) ) عدالت: خداوند فرمود: زمامدار بایستی از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد و عادل باشد. زیرا خداوند فرموده است: «لاینال عهدی للظالمین»
زمامدار اگر عادل نباشد, عادلانه رفتار نخواهد کرد و همین امر موجب زوال حکومت است.
بنابر آنچه گفته شد در دوران حضور معصوم زمامدار حکومت اسلامی پیامبر و بعد از ایشان امامان بزرگوار هستند که فاضل، عادل و عالم نسبت به دین میباشند. در دورهی غیبت سؤال اینجا است. که آیا اسلام را تعطیل کنیم؟ آیا دست روی دست بگذاریم و حدود و ثغور اسلام را رها کنیم؟
مسلماً در دوران غیبت اطاعت از امر فقیه عالم عادل واجب است و اختیارات حکومتی او فرقی با پیامبر ندارد و محدودهی اختیارات و وظایف ولی فقیه همان محدودهی وظایف رسول الله است.
البته باید به این نکته توجه داشت که منظور ما از ولایت در اینجا ولایت تکوینی که مقام معنوی مخصوص اولیاء خدا و ائمهی معصومین و در رأس آنها حضرت پیامبر-صلی الله علیه و آله- میباشد, نیست. بلکه منظور از ولایت وظیفهی حکومت و ادارهی کشور و اجرای قوانین شرع میباشد و برای کسی که بتواند چنین مسئولیتی را برعهده بگیرد واجب عینی است و برای کسی که توانایی ندارد, واجب کفایی است و باید تا حدی که میتواند امور جامعه را انجام دهد.
3) حکومت وسیلهای است برای تحقق اهداف عالی:
نفس حاکم شدن و فرمانروایی, وسیله ای بیش نیست. برای مردان خدا این وسیله تا جایی ارزشمند است که در راستای عبودیت و بندگی و رسیدن به اهداف عالی اللهی باشد.
موضوع ولایت فقیه، مأموریت و انجام وظیفه است و بنابراین ارزش وسیله ای دارد و نه ارزش ذاتی. حضرت امیر به ابن عباس فرموند: «این کفشها چقدر میارزد..... فرماندهی شما از این نزد من کم ارزشتر است. مگر که بتوانم حق را برقرار سازم و باطل را نابود سازم.»
4) ولایت فقیه به استناد اخبار و ولایت:
جانشینان حضرت رسول الله-صلی الله علیه وآله-, فقهای عادلاند.: ارجاع به کتاب