یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی
محمدوحیدصافی اصفهانی
عبد مسکین!

و در اعتبارات دنیا، طلبه دانشجوی مقطع دکتری رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) تهران

این وب نوشت، محملی است برای به اشتراک گذاری برخی تاملات، دل نوشته‌ها و یادداشت ها در حوزه‌ی مباحث اخلاقی، عقیدتی، فرهنگی، ارتباطاتی، سیاسی، اجتماعی، خاطرات آموزنده و ...

نقل کلیه‌ی مطالب بدون ذکر منبع بلامانع است.

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۵ ب.ظ

داعش و تحوّلات فرهنگی_ارتباطی منطقه



داعش و تحوّلات فرهنگی_ارتباطی منطقه


(راهبرد غرب برای تداوم جنگ در خاورمیانه)


درگفتگویی با دکتر صباح زنگنه


کارشناس و تحلیل گر مسائل خاورمیانه


گفتگو از: محمدوحید صافی اصفهانی

safivahid@gmail.com

این مصاحبه ی تخصصی قبلا در ماهنامه ی «فرهنگ اسلامی» انتشار یافته و حق تالیف آن محفوظ است.




معرفی:

ساعت 10 صبح روز بیستم آذر سال 93 در دفتر ایشان واقع در خیابان فرمانیه‌ تهران قرار مصاحبه گذاشتیم. ساختمانی پنج‌طبقه و نوساز در خیابان دیباجی شمالی که تمامی درهای ورودی آن مجهز به سامانه انگشت نگاری امنیّتی است، حتی وقتی می‌خواهیم با آسانسور به طبقه پنجم که دفتر دکتر صباح زنگنه در آن واقع است برویم نگهبان وبه تعبیری مسئول پذیرش ساختمان خودش می‌آید و سامانه انگشت نگار آسانسور را لمس می‌کند تا درب آن باز شود و ما بتوانیم از آن استفاده کنیم.

وقتی از روی کنجکاوی از نگهبان ساختمان می‌پرسم که این ساختمان متعلّق به چه فعّالیّت یا ارگانی است در پاسخ می‌گوید: خصوصی است! قبل از شروع مصاحبه مسئول دفتر ایشان_ظاهراً_ می‌گوید: چایی میل می‌فرمایید یا قهوه یا شربت؟ و من و همراهم با رودربایستی می‌گوییم: تشکر، چیزی میل نداریم. دکتر صباح زنگنه خیلی آرام، شمرده و بافکر به سوالات ما پاسخ می‌دهد و در بین صحبت‌ها چندباری تلفن ایشان زنگ می‌خورد و در یک مورد از صدا و سیما به ایشان تماس می‌گیرند و پیرامون راهپیمایی عظیم اربعین حسینی علیه السلام از ایشان مصاحبه‌ی مختصری می‌گیرند.

 متن زیر حاصل گفتگوی دو ساعت و ده دقیقه‌ای من با ایشان پیرامون ابعاد مساله‌ی داعش وتحوّلات منطقه است:



-    بسم الله الرحمن الرحیم

-   اگر اجازه بدهید بحث را با ردیابی تاریخی پدیده‌ی ترور و تروریسم شروع کنیم. چه می‌شود که عدّه‌ای در عالم انسانی مشی خود را بر قتل وغارت و آدم‌کشی قرار می‌دهند؟ این پدیده از کِی و کجا آغاز شد؟ از لحاظ تاریخچه‌ای اگر بخواهیم به مسئله نگاه کنیم آیا می‌توان مُبدع و نقطه‌ی آغازی برای این حرکت‌ها و این شکل اقدامات وعملیات‌ها متصوّر بود؟ داعش در کجای این پازل تاریخی قرار می‌گیرد؟

بسم الله الرحمن الرحیم. البته بحث استفاده از ابزار ترور و خشونت در طول تاریخ وجود داشته و یک بحث تازه‌ای نیست. یعنی از زمان حضرت آدم و فرزندانش این سابقه هست تا الی یومنا هذا، وقتی نذر هابیل قبول می‌شود و عملش مورد قبول واقع می‌شود، قابیل معترض می‌شود و اعتراضش را که از روی حسادت بود یا از روی بی‌تقوایی یا هر چیز دیگر، علی‌ای حال برای جبران کمبودش اقدام به قتل برادر می‌کند و در این‌جا قرآن تعبیر زیبایی دارد که می‌گوید: قتل یک انسان گویی معادل قتل همه انسان‌هاست! حتی به لحاظ عددی هم صدق می‌کرد، قتل یک نفر از دو نفر به مثابه قتل کل بشریت است! اما مفهوم این آیه تسری دارد بر بقیه بشریّت، به هر ترتیب، تا تاریخ مدون بشر باز هم ما شاهد این نوع اقدامات بوده ایم. وقتی در تاریخ اسلام به قرامطه می‌رسیم، می بینیم آن‌ها نیز این سوابق را داشته‌اند، آن‌ها اعمال خودشان را از طریق ترور پیش می‌بردند، اسماعیلیه و حسن صبّاح و این گونه افراد نیز همین رویه را داشته‌اند، در ساختن کلمه لاتین " assassination " از مبنای کلمه "حشاشین" استفاده کرده‌اند، بدین معنا که اسماعیلیّه برای اتباع خودشان از مواد مخدر استفاده می‌کردند و آن‌ها را علاوه بر شستشوی مغزی یک نوع تخدیری هم می‌کردند تا به ارتکاب این نوع اعمال قادر باشند.

در خشونت‌های دینی و مذهبی بین پیروان مذاهب نیز این قبیل مسائل کم نبود. جنگ‌هایی که در اروپا اتفاق می‌افتاد، هم شامل ترورهای فردی می‌شد و هم شامل قتل‌عام‌های جمعی; و این نوع درگیری‌ها و قتل‌ها در تاریخ اروپا 200 سال ادامه پیدا کرد، یا اتّفاقاتی که در شبه قارّه‌ی هند بین هندوها و مسلمآن‌ها رخ داد و کشتاری که هندوها نسبت به مسلمآن‌ها به عمل آوردند. در این نوع تحرّکات همواره سعی می‌شده رهبران و شخصیّت‌های شاخص ترور شوند و از سویی عموم مردمِ معتقد به یک فکر یا از یک نژاد معین از طریق قتل‌عام یا پاکسازی نژادی از بین می‌رفته اند. همین وضعیت بین بودایی‌ها و مسلمآن‌ها هم پیش آمد که اکثریت بودایی در مناطقی مثل بِرمه یا تایلند یا کشورهای دیگر، به قتل عام مسلمانان مبادرت ورزیدند.

در طول تاریخ ما شاهدیم، دولت‌های بزرگ از این روش قتل عام یا ترور به طور گسترده استفاده کرده‌اند، عمل دولت‌های استعمارگر، در استعمار هند و چین و در استعمار معاصر، شاهدی بر این مدعاست. در جنگ‌های نژادی نیز شاهد قتل عام‌های گسترده و پاکسازی‌های نژادی بوده ایم، مانند اتّفاقاتی که در جنگ صربها علیه مسلمانان یا کروات‌ها علیه مسلمانان رخ داد. حال این‌که در پسِ این تفکّر و این روشِ اقدام چه چیزی نهفته است، یک بحث دیگری است که به یک دقّت و عمق بیشتری احتیاج دارد.

نقشه‌ی جغرافیایی تروریسم:

اما نقشه جغرافیایی استفاده از ابزار ترور و پاکسازی نژادی، یک نقشه جغرافیایی گسترده‌ای است که شامل همه مناطق می‌شود. قتل عام سرخ پوستان در آمریکا و قتل عام بومیان استرالیا مشمول این روش پاکسازی و ازبین بردن رقیب بوده است. در بین فِرق مذهبی اسلامی هم این نوع اقدامات وجود داشته است عموماً از سوی پیروان یک مذهب علیه پیروان مذهب دیگری طرح ریزی می‌شده است. در دوره هایی از حکوت عباسیان یا قبل از آن، در دوران اُمویان، استفاده از ابزار ترور یک عمل مرسوم بوده است. در صدر اسلام هم عده‌ای بودند که با همین روشها سعی می‌کردند مسلمآن‌ها را از بین ببرند یا بترسانند و ترورهایی که در صدر اسلام علیه خاندان پیغمبر یا افرادی که منسوب به اسلام بودند از این قبیل است.

روش شناسی گروه های تروریستی:

 بنابراین به لحاظ روشی دو روش به کار برده می‌شود: یک روش، ترور فردی یا به تعبیری ترور فیزیکی افراد موثر یا افرادی که ترورشان می‌توانست منجر به ایجاد یک ترس و وحشت بشود است و روش دیگر، قتل عام دسته جمعی نژادی یا مذهبی که در آن‌ها سعی بر ازبین بردن مخالفین مذهبی یا نژادی بوده است. قتل عام فرانسه در الجزایر که یک میلیون انسان را شهید کردند مصداق قتل عام جمعی و ترور رهبران قیام‌های ملی در الجزایر از جمله ترورهای فردی است.

 اما پدیده‌ی جدیدی که ما شاهدش هستیم شباهت زیادی به رفتار قبایل وحشی قدرت طلب و توسعه طلب دارد. در نمونه‌های شاخص این رفتار و این شیوه‌ی عمل ما سه مثال شاخص داریم: یکی حملات قبیله‌ای شبه جزیره‌ی عرب که قبایل به همدیگر حمله می‌کردند، کشتار می‌کردند، زن‌ها را اسیر می‌کردند، تجاوز می‌کردند و اموال و وسایل را به غارت می‌بردند و محیط تصرّفاتشان را هم گسترش می‌دادند. مثال شاخص دیگر قبایلی بودند که از آسیای دور به ممالک دیگرحمله کردند مانند: حملات هلاکوخان و تیمور‌لنگ. مثال سوم عثمانی‌ها بودند. عثمانی‌ها یک قوم وحشی بودند که به مناطق مختلف حمله کردند، کشتار کردند، تصرف کردند و اقلیم سیاسی یشان و در واقع سلطه شان را توسعه دادند تا رسیدند به قسطنطنیه و در آنجا دیگر مستقر و تثبیت شدند، البته بعدها به برخی از حمله‌های توسعه طلبانه در اروپا و نیز برعلیه ایران دست زدند که در اروپا با نوعی مقاومت مواجه شدند و در ایران هم با نوع دیگری از مقاومت روبرو گردیدند اما فی الجمله یک بخشی از زمین‌های ایران و یک بخشی از اروپا را گرفتند و شد آنچه که الان به اسم ترکیه شناخته می‌شود. روشی که داعش از آن استفاده کرده و می‌کند شبیه روش قبایل وحشی توسعه طلب و قدرت طلب است که نمونه‌های شاخصش را در قبایل شبه جزیره عرب و در قبایل آسیای میانه و آسیای دور که محیط سیاسی شان را توسعه دادند مشاهده کرده ایم. این یک ریشه یابی اجمالی و خیلی گذرا از نوع عملکرد این قبایل و این مجموعه‌های قدرت طلب است.

-  بین این مثال‌هایی که حضرتعالی فرمودید مانند جنگ بین مسلمانان و بودائیان ،بحث قتل عام فرانسه، درگیری صربها و مسلمان‌ها و ... با قضیه داعش ظاهراً دو تفاوت وجود دارد، از این نظر که در داعش و حرکت‌هایی شبیه داعش، مثل حرکتی که القاعده و طالبان داشتند ، ظاهراً این اولین باری است که دو گروهی که قائل به یک مذهب هستند به جان هم افتاده اند و دوگروه از یک آیین ودین به قتل هم مشغول شده اند و یک تفاوت بارز دیگر این‌که این گروه_ داعش _ از اقصی نقاط جهان نیرو می‌گیرد، یعنی این گونه نیست که بگوییم مثل  جنگ بین صربها و مسلمان‌ها ، دو عضو یک منطقه با هم درگیر بشوند یا کشوری مثل فرانسه بیایید و به کشوری دیگری مثل الجزایر هجوم ببرد. لذا در مورد داعشی‌ها ما دقیقاً نمی توانیم بگوییم از کدام کشور و اقلیم هستند.تحلیل جنابعالی در این مورد چیست؟

در شبه جزیره عرب حمله‌ها و غارتگری‌هایی که انجام می‌گرفت علیه هم نژادها بود، وقتی که مذهب حاکم شد، همین حمله‌ها وغارتگری‌ها علیه هم مذهبی‌ها ادامه پیدا کرد! به خصوص در دویست سال اخیر. اگر به تاریخ معاصر یا دو قرن اخیر شبه جزیره رجوع کنیم این را به وضوح مشاهده می‌کنیم. یک گروهی از قبایل مرکزی عربستان یعنی از منطقه نَجد به شرق عربستان، منطقه غرب، به حجاز و به جنوب حمله می‌کنند و تقریباً همه‌ی مناطق را در می‌نوردند و بعدها نتیجه‌ی این حملات منجر به تاسیس دولت سعودی می‌شود. حالا این‌که از قومیّت‌های مختلف نبودند، بله، درست می‌فرمایید.

 ظهور تروریسم چندملیّتی:

در مورد طالبان و القاعده ما شاهد چندملیّتی حضوریافتن در یک عملیات غارتگری، حمله، توسعه طلبی، قدرت طلبی و محو مخالف و دشمن هستیم و اوّلین بار در عملیات القاعده و تشکیل طالبان این قضیه اتّفاق می‌افتد. البته به نسبت داعش، طالبان، اکثریتش از یک نژاد است، ولی این‌ها علیه هم‌دینان و هم‌کیشان خود عملیات می‌کنند و تنها محرکشان قدرت طلبی است، یعنی اصلاً بحث اِعمال حاکمیت دین و مذهب مطرح نیست، بلکه بیشتر توسعه قلمرو حاکمیتی است و آنچه که از مباحث دینی و عقیدتی ترسیم می‌شود یا اعلام می‌کنند، بهانه‌ی آن عملیات‌ها است. این‌که می‌گویند هدف ما مبارزه با اشغالگران است، این‌که در افغانستان اختلافات با اقوام پشتون یا اقوام تاجیک و سایر اقوام را مطرح می‌کنند، همه‌ی این‌ها بهانه‌هایی ثانویه است. عامل عمده‌ی همه‌ی این عملیات‌هایی که طالبان یا القاعده انجام داده‌اند، توسعه قدرت و قدرت طلبی بوده. در نمونه داعش ما تلفیقی از این‌ها را داریم، البته باید توجه داشت که وقتی ما پدیده‌های تاریخی را با هم مقایسه می‌کنیم نمی توانیم صددرصدِ شاخص‌های یک پدیده را با صددرصد شاخص‌های پدیده‌ی دیگر یکسان ببینیم. به هرحال تحولات تاریخی، تحولات اجتماعی، تحولات سیاسی، تحولات تکنولوژی، همه، در این که یک نوع دیگر وشکل جدیدی پدید بیاورد و شکل دهد، دخیلند; امّا ماهیت اصلی کار، شبیه به کار غارتگری است، چه در شبه جزیره عرب و چه در آسیای دور و آسیای میانه و امثال طالبان و داعش و القاعده;منتها پدیده داعش یک پدیده‌ای است که تلفیقی از همه این‌هاست به اضافه‌ی تجربه هایی که در القاعده به دست آمد، مثل گردهمایی نژادهای مختلف و یا استفاده از ابزارهای پیشرفته‌ی تکنولوژیکی و اطلاعاتی.

راز پیشرفت داعش: قوّت درونی وضعف طرف مقابل

اما در بررسی این پدیده‌ها ما دو عنصر را باید به تفکیک ببینیم: یکی عنصر قدرت و قوّت این تشکیلات است که بتواند توسعه پیدا کند و به صورت نسبتاً منسجمی به پیش برود و دوم شرایط محیطی منفی یا شرایط سلبی موجود است ؛ یک شرایط قدرت و یک شرایط ضعف در طرف مقابل. امکان ندارد که یک پدیده، صرفاً به دلیل قوت خودش موفّق شود بلکه حتماً در طرف مقابلش یک دلایل ضعفی هم وجود داشته است که توانسته است از آن دلایل ضعف استفاده بکند. شکل دیگر این معادله هم این است اگر دلایل ضعفی وجود داشته باشد معلوم نیست که حتماً منجر به تغییر بشود یعنی صرف این‌که یک دولت مثلاً دولت بازمانده یا ورشکسته به حساب بیاید، آن ورشکستی و بازماندگی معلوم نیست حتماً منجر به ایجاد تغییر بشود. مثالش سومالی است. سومالی دولتی ورشکسته، به هم ریخته و بازمانده است، ، امّا تغییر جدّی هم صورت نمی گیرد. یک حرکت هایی گاه گاهی در این گوشه و آن گوشه انجام می‌گیرد، امّا اگر طرف مقابل قدرت محض نداشته باشد، نمی‌تواند پیش برود.

بنابراین این دو عنصر چند وجه از حالت‌ها را پدید می‌آورد. اگر یک قدرتی وجود داشته باشد، امّا در برابرش ضعف نباشد حرکت یا دینامیسمی حاصل نمی‌شود. اگر فقط ضعف باشد و در برابرش قدرتی نباشدکه خواهان تغییر باشد باز هم هیچ اتفاقی نمی افتد. فقط در صورتی تغییر رخ می‌دهد که یک قدرت متمرکز یا یک هسته متمرکز و سخت وجود داشته باشد که خواهان تغییر باشد و در مقابلش هم یک محیط ضعیف، سست و قابل نفوذ قرار داشته باشد. در اشکال فیزیکی و طبیعی می‌شود به رنگ تشبیهش کرد. یک محیط رنگی غلیظ با یک آب بدون رنگ را در نظر بگیرید. این‌ها که مخلوط می‌شوند محیط رنگی غلیظ می‌تواند آب را رنگی بکند اما اگر آب خودش هم محتوی مواد رنگی غلیظی باشد، محیطی که می‌خواهیم به آن اضافه کنیم هم غلیظ باشد این دوتا رنگ همدیگر را عوض نمی کنند هر دو غلیظ تر می‌شود و نهایتاً محیط کدر می‌شود. یا اگر یک محیطی مثل آب را به مقدار زیاد به یک محیط پررنگ اضافه کنیم، بعد از زمان طولانی می‌تواند آن‌را کمرنگ کند امّا رنگش را از بین نمی‌برد. بنابراین ضعف نمی‌تواند قوّت را از بین ببرد، قوت هم اگر در مقابلش یک محیط قوی باشد نمی تواند تغییرات جدی ایجاد کند و این در معادلات جامعه شناختی و در خیلی از جاها قابل مشاهده است.

مثلاً فرانسه حمله می‌کند به الجزایر ولی با یک مقاومت شدید الجزایری‌ها روبرو می‌شود، الجزایری‌ها یک میلیون شهید می‌دهند و آخرِسر فرانسه را بیرون می‌کنند. همین اتّفاق در کشور‌های دیگری هم افتاد، فرانسه به آن‌ها حمله کرد و مقاومت آنچنانی روی نداد و محیط آنجا کاملاً به فرهنگ فرانسوی موسوم شد و تغییر شکل داد. داعش از این خاصیتِ ضعف طرف مقابل نهایت استفاده را دارد می‌کند. حال این که چه افرادی پشتیبان این قضیه هستند، بحث دیگری است. امّا به عنوان یک پدیده جامعه شناختی، مهم است که بدانیم این فقط قدرت داعش نبوده است که توانسته جلو برود، چون همه تعجّب کردند در یک چنین وضعیتی یک گروه 300 نفره ناگهان وارد یک منطقه‌ای می‌شود و یک سوم عراق سقوط می‌کند، دلیل این موضوع مسلماً تنها در قدرت داعش نبود بلکه در ضعف و سستی و بی حالی و عدم انسجام و ناکارآمدی حکومت و ارتش عراق_ به عنوان یکی از مولفه‌های قدرت و حکومت عراق _ بود. بنابراین این دو عنصر ضعف وقدرت را باید در کنار هم ببینیم.

علاوه بر این داعش از چندملیّتی بودن استفاده کرد، در آغاز کار در عراق و شام عمدتاً افراد داعشی ملیّت عراقی-سوری دارند و در موسّسین اولیّه شان اردنی هم بود. به هرحال هرچه بود در همین قلمروِ عراق و سوریه و اردن بود. اما بعدها از گروه‌های دیگر هم به ایشان ملحق شدند. مصری‌ها، مغربی‌ها، تونسی‌ها و الجزایری‌ها به آن‌ها پیوستند و توانستند از باقی مانده حزب بعث و نظامیان وفادار به صدام نیز استفاده کنند، همه این‌ها به تدریج اتّفاق افتاد و آنچه که به اسم داعش و قدرت غلبه بر ارتش غیرمنسجم عراق واقع شد در یک همچنین گردونه‌ای شکل گرفت.

- جنابعالی یک تاریخ عام از چیستی و چرایی شکل گیری گروه های تروریستی فرمودید. در ادامه خواهشمندم یک تاریخ خاص از شکل گیری داعش یا همان دولت اسلامی عراق وشام بفرمایید. این که اساساً این گروه کِی و کجا و با محوریت چه اشخاص یا گروههای شکل گرفت و چه شخصیت‌هایی در راس آن بودند؟ تامین محتوایی و مالی این‌ها از کجا انجام می‌شد؟  هدف اوّلیه‌شان چه بود؟ و برای آینده چه برنامه هایی دارند؟

تشکیلات سیاسی- مذهبی‌ای که در منطقه حضور داشتند یک بخششان مربوط می‌شود به وهابیّت که آن هم سه چهار مرحله و سه چهار نسل عوض کرد. از زمان محمد عبدالوهاب و ائتلافش با محمد بن سعود تا تشکیل دولت نخست سعودی‌ها در شبه جزیره و بعد دولت دوم و سوم، سه چهار نسل عوض کردند تا موضوع می‌رسد به 1979 که حرکت جُهیمان عُتِیبی[1] در مکه اتّفاق می‌افتد و داعیه قیام بر علیه وضع موجود می‌کند و مهدویت هم جزو ادعاهای او بود، البته خود جهیمان بعنوان حامی و مجری شخص مدعی مهدویت است که برادر همسرش بود با همان نام محمد فرزند عبدالله که در روایات هم هست واهل سنت هم آن را قبول دارند که حضرت رسول می‌فرمایند: مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نام ما را دارد و نام پدرش نام پدر من است. افرادی که از حرکت جهیمان متاثر شدند افرادی بودند اردنی و متعاقب آن دو نوع حرکت_ نسبت به اشخاصی که این حرکت‌ها را رهبری می‌کردند _ پدید می‌آید که یکی معروف می‌شود به حرکت سُروریه و یکی هم حرکت جامیّه.

 نسبت به تحولات بعدی که در شبه جزیره اتفاق می‌افتد و ورود آمریکایی‌ها و بعد جنگ عراق علیه ایران، جنگ عراق علیه کویت و ورود نظامی‌های غرب در شبه جزیره یک عکس العمل هایی هم پدید می‌آید و یک عده قائل به درستی مبارزه علیه حاکم فاسق که فسقش از طریق متّحد شدنش با کفار ثابت شده می‌شوند و یک عدّه‌ای هم معتقد می‌شوند به عدم جواز قیام بر علیه حاکم مسلمان هرچند فاسق باشد. بنابراین یک اتّفاق مهمی که می‌افتد شکل گیری نوع نگاه وتفسیر جدیدی در بین اهل‌سنت است که قائل است بر علیه حاکم مسلمان هم می‌شود قیام کرد و ولیّ‌امر تا زمانی ولیّ‌امر است که فسقش معلوم نشود. آنچه اتّفاق افتاد نوعی حرکت علیه وضع موجود بود که این وضع موجود از تلفیق یک حاکم فاسق فاسد گرچه مسلمان، با قدرتهای بیگانه که کفارند شکل می‌گرفت و با بازگشت افغان العرب‌ها به کشورهایشان این حرکت قوّت می‌گیرد و حرکت افغان العرب‌ها با عبدالله عِزام [2] که می‌رود به افغانستان و تشکیلاتی خاص آنجا راه می‌اندازد، خانه‌های امنی درست می‌کند و نیروهای مبارز اهل سنت را از کشورهای مختلف جمع می‌کند، آموزش می‌دهد و میان آن‌ها به سخنرانی و تشویق و تشجیع می‌پرداخت آغاز می‌شود و توسعه پیدا می‌کند. بعد از خروج نیروهای شوروی، این نیروها که با همکاری سازمان CIA، سازمان جاسوسی انگلیس وسایر سازمان‌های امنیتی منطقه و با کمک‌های مالی مستقیم دولت‌های عرب خلیج فارس شکل گرفته بودند و عدّه‌ی زیادی از جوانان واقعاً معتقد به مبارزه علیه کفار را گردهم آورده بودند احساس می‌کنند که بازیچه سازمان‌های جاسوسی قرار گرفته اند و لذا بر می‌گردند و علیه آن سازمان‌ها هم شروع می‌کنند به مبارزه کردن که از جمله افراد شاخص این قضیه اسامه بن لادن[3] و مجموعه هایی مرتبط با او بود، این‌ها برمی گردند به کشورهایشان و علیه دولتهایشان که پشت آن‌ها را خالی کرده بودند مبارزه‌ی مسالمت آمیز را شروع می‌کنند و بعدها این مبارزات به مبارزه‌ی خشن تبدیل می‌شود. وقتی بن لادن را اخراج می‌کنند به سودان می‌رود و آن جا اقامت می‌گزیند و از آن جا باز هم فعالیت هایش را توسعه می‌دهد، تشکیلات القاعده را گسترش می‌دهد و الی آخر. از جمله افرادی که هم با جُهیمان ارتباط داشتند و متاثر از افکار و روش او بودند و هم از اسامه لادن تاثیر پذیرفته بودند افرادی در اردن بودند مانند ابومصعب زرقاوی[4] و افرادی دیگر. خصوصیات جامعه شناختی زرقاوی و منطقه زرقای در اردن قابل توجه است، رزقای از جمله مناطق صحرانشین، قبیله محور و با سبک زندگی قبایل عربستان است و بتدریج وقتی که بحث صدام و سقوط صدام و مبارزه با صدام پیش می‌آید این‌ها می‌شوند طرفدار صدام. چون صدام با ورودش به کویت باعث ورود ارتش‌های غرب به منطقه شد و ظاهری از مبارزه یا ایستادگی در مقابل حمله‌های آمریکایی‌ها از خودش نشان داد و این امر این‌ها را به طرفداری از صدام کشاند.

بعد از سقوط صدام این گروه‌ها مثل همان ابومصعب زرقاوی‌ها با راه انداختن هسته‌های مقاومت علیه آمریکایی‌ها وارد عراق می‌شوند و دست به اقداماتی می‌زنند. ابتدا با همکاری القاعده اقدام می‌کنند و یک مقدار که می‌گذرد مستقلاً و با یک شاکله جدیدی این کار را انجام می‌دهند. این افراد توسط آمریکایی‌ها دستگیر می‌شوند و در زندآن‌های آمریکایی‌ها یکی دو سالی را می‌گذرانند. ابوبکر بغدادی[5] در کنار ابومصعب زرقاوی قرار می‌گیرد و در زندان آمریکایی‌ها در عراق، یعنی در ابو غریب، همدیگر را می‌شناسند و به مباحثه و توسعه‌ی بحث‌های سیاسی، فکری و عملیاتی‌شان می‌پردازند. تا این مرحله این‌ها همچنان ارتباطاتی با القاعده داشته اند اما بعد از خروجشان از زندان به عملیات ادامه می‌دهند؛ ابومصعب زرقاوی کشته می‌شود و ابوبکر بغدادی و یکی دو نفر دیگر می‌مانند و فعّالیت شان را به صورت مبارزه علیه آمریکا به ظاهر و علیه حکومت‌هایی که در عراق با آمریکایی‌ها همکاری می‌کردند ادامه می‌دهند. ابومصعب زرقاوی و ابوبکر بغدادی هر دو در تعریف دشمن، کار را توسعه می‌دهند. دیگر دشمن تنها آمریکا و اشغالگران نیستند بلکه حکومتهایی هم که در این کشورها قرار دارند و عمدتاً در عراق نیز دشمن محسوب می‌شوند و چون حکومت اکثریت شیعه بود بنابراین عنصر ثالثی هم وارد می‌کنند و آن مبارزه با شیعیان است. این تحول و این روند از مبارزه علیه غربی‌ها، علیه آمریکا، علیه اشغالگران، علیه دولت‌ها و بعد ورود به فاز علیه پیروان مذهب شیعه روند بسیار جالب و قابل مطالعه‌ای است و حکایت از خیلی چیزها دارد.

چشم انداز 20 ساله‌ی داعش برای دنیا !

یک کتابی وجود دارد به اسم "ابومصعب الزرقاوی، نسل دوم القاعده"، مؤلفش آقای " فؤاد حسین" از خبرنگارها و مبارزان اردنی است. این کتاب در هشت سال پیش به زبان عربی چاپ شده است. آقای " فؤاد حسین" خلاصه مصاحبه‌ها، گفتگوها و مبادلات فکری‌اش با "زرقاوی" و "سیف العدل" _شخص متهم به عملیات علیه سفارت آمریکا در تانزانیا و کنیا- را در این کتاب منعکس می‌کند و کتاب را چاپ می‌کند. در آن‌جا بیان می‌کند که ما مبارزه را در عراق شروع کردیم و دولت اسلامی عراق را تشکیل می‌دهیم و بعد آن را در سوریه توسعه می‌دهیم و سپس دولت مشترک عراق و شام را با عنوان دولت اسلامی عراق و شام تشکیل می‌دهیم و بعد هفت مرحله را ما باید طی کنیم. مرحله اول، عملیات علیه برج دوقلوی تجارت جهانی در نیویورکِ آمریکا در سال 2001 است، آن عملیات را بعنوان اعلام موجودیت تلقی می‌کنند و می‌گوید این عملیات را القاعده انجام داد و ما هم او را تایید کرده و می‌کنیم. تا سقوط صدام در 2003 مرحله دوم شروع می‌شود؛ این مرحله شامل مبارزه علیه آمریکا و دولت حاکم در عراق و تشکیلات جدیدی که متعاقب آن پدید می‌آید است. مرحله سوم، ورود به سوریه و مبارزه علیه دولت سوریه و متحد کردن دولت اسلامی عراق و شام است. در مرحله چهارم، با توسعه قلمرو این دولت اسلامی اعلام خلافت خواهیم کرد؛ اعلام خلافت در سال 2013 خواهد بود و به مدت سه سال تا سال 2016 پایه هایش را محکم خواهیم کرد. در سال 2016 شروع میکنیم به مرحله بعدی مبارزه با بقیه دولت‌های عرب منطقه و مرحله پنجم و ششم علیه سایر دولت هاست و در مرحله آخر هم که جنگ فراگیر در سطح دنیا راه می‌اندازیم و علیه آمریکا و اسرائیل و کشورهای غربی مبارزه می‌کنیم و پس از مرحله‌ی آخر در سال 2020 پیروزی نهایی ما رقم خواهد خورد.

-  این حرف‌ها و پیش بینی‌ها در سال 2007 مطرح می شود؟!

بله، 2006 یا 2007. جالب این جاست که این حرف‌ها زده می‌شود، کتاب چاپ می‌شود، خلاصه اش به زبان فارسی هم ترجمه می‌شود، 6 سال قبل هم در ایران توسط وزارت خارجه چاپ می‌شود و کسی اصلاً متوجه نمی‌شود! حالا دلیلش یا ضعف ارتباطات است یا ضعف اطّلاعات ویا ضعف بررسی و عدم توجه به این مطالب یا موارد دیگر، به هرحال در ایران چاپ می‌شود، وزارت خارجه‌ی ایران هم چاپ می‌کند! و در یک کتاب کلی اسم این اثر را "جهانی شدن تروریسم" می‌نامند. از فحوای این صحبت‌ها و این کتاب چند نتیجه به دست می‌آید:

 نقش آمریکا و انگلیس در شکل‌گیری  وجهت‌دهی داعش

1- این افراد در زندآن‌های آمریکا بودند، انگلستان هم در عراق به عنوان نیروی مشاور و نیروی موثر در عراق حضور داشت، لذا هر اتفاقی که در عراق افتاد، هر زندانی‌ای که وارد شد، هر مصاحبه‌ای که با آن‌ها کردند، هر بازجویی‌ای که کردند، شکنجه هایی که داده شد، همه و همه بین آمریکا و انگلیس مشترک است، زندان زیر نظر آمریکاست ولی انگلیس از همه اطلاعات حاصل شده بهره مند می‌شد و معمولاً افرادی که در این نوع زندان‌ها، چه در گوانتانامو و چه در ابوغریب، قرار می‌گیرند زمانی آزاد می‌شوند که یا صددرصد به اصطلاح ذهنشان پاکسازی شده وتطهیر ذهنی شده باشند یا وابستگی قوی‌تری پیدا کرده باشند. مسلماً دو سال زندانی شدن و بعد آزاد شدن، مسائل زیادی را پشت سر خود دارد!

2- این افراد آزاد می‌شوند و به جمع آوری نیرو می‌پردازند و به ظاهر شروع به مبارزه علیه آمریکا می‌کنند، ولی همه عملیات هایشان از آن تاریخ به بعد علیه مردم بی دفاع و بی گناه عراق و عمدتاً شیعیان عراق اتّفاق می‌افتد. بنابراین نتیجه دومی که از این کتاب به دست می‌آید این است که مبارزه‌ای علیه دولت در کار نیست و در اصل، مبارزه علیه مردم عادی و یک نوع پاکسازی مذهبی در کار است. این کتاب نشان می‌دهد که چچنی‌های مذهبی یا نیروهای یک ذره مذهبی چچن وقتی از چچن فرار می‌کنند، یا به اردن پناهنده می‌شدند یا به عربستان سعودی و نیروهای نظامی‌ای هم که سابقاً در ارتش شوروی بودند و اکنون در ارتش روسیه هستند و در چچن هم حضور داشتند و مسلمان هم بودند، این‌ها هم که فرار می‌کنند باز هم به این دو کشور پناه می‌بردند. بنابراین این‌ها به راحتی به ابوبکر البغدادی و به مصعب زرقاوی وصل می‌شدند و از تجربیات نظامی و مهارت‌های نظامی‌گری و آشنایی آن‌ها با مواد انفجاری و عملیات انتحاری و... ، این‌ها استفاده حداکثری را می‌کنند. این که این عملیات‌ها عمدتاً علیه شیعیان و مردم عادی انجام می‌گیرد نشان می‌دهد که هدف، برانگیختن اختلافات مذهبی و طایفه‌ای است نه صرف تسلط بر حکومت.

3- این کتاب نشان می‌دهد که با این برنامه‌ریزی‌ای که اعلام می‌کنند، مسلماً یک سازمان قدرتمند امنیتی، اطّلاعاتی و جاسوسی پشتیبان آن‌ها است که می‌توانند به این راحتی، برنامه‌ی سال 2001 تا 2020 را طراحی کنند، واین یعنی 20 سال برنامه داشتن؛ که این از خیلی دولت‌ها بر نمی آید، چه رسد به یک گروهک و یک مجموعه‌ی اندک!.

4- همین کتاب نشان می‌دهد که راه انداختن چنین تشکیلاتی با این طرح و با این استراتژی چقدر لجستیک می‌خواهد، چقدر آموزش می‌خواهد، چقدر نیروی فنی IT می‌خواهد، چقدر نیروی تلویزیونی و تبلیغاتی و رسانه‌ای می‌خواهد، و چقدر نیروی طراح عملیات نظامی می‌خواهد که این نوع طراحی‌ها صرفاً از افرادی بر می‌آید که مرحله بالای ستادهای ارتش را گذرانده اند تا بتوانند این طراحی‌ها را انجام دهند. افرادی که به مرحله‌ی طراحی‌های ستاد مشترک ارتش یا ستاد مشترک سپاه می‌رسند می‌توانند بین همه نیروهای زمینی و دریایی و هوایی و. . . هماهنگی ایجاد کنند، بین لجستیک و فلان، بین پشت جبهه و خط مقدم، بین فرماندهان و نیروهای پیاده و بین ده‌ها عنصردیگر;لذا در بحث ستاد فرد باید مطّلع باشد و ممارست داشته باشد، صرف اطّلاع هم نیست. بنابراین علاوه بر نیروهای اطلاعاتی با نیروهای نظامی هم باید مرتبط باشند.

5- نکته‌ی حائز اهمیّت دیگر آن که تجهیز و لجستیک این‌ها نمی تواند صرفاً از همان مناطق صحرانشین عراق تامین شده باشد. خود عملیات ورود نیروهای داعش به موصل از سوریه با آن کاروان طویل و عریض ده‌ها و صدها ماشین یک شکل و به اصطلاح "فورویل درایو" یک دست و یک رنگ نشان می‌دهد که موسسه بزرگی این‌ها را تامین کرده و از مرزها عبور داده. خاطرم هست ،یک زمانی شرکت تویوتا حاضر نبود به ایران ماشین لندکروز و ماشین باری تویوتا بفروشد چراکه احتمال می‌دادند که این ماشین‌ها در جبهه‌ها مورد استفاده قرار بگیرند. حالا چطور شد ناگهان در یک منطقه‌ای 300، 400 تا ماشین یک شکل و یک رنگ، از یک مدل فروخته بشود و هیچ کس نمی داند؟! امکان ندارد! جابه جایی پول این ماشین‌ها قابل رصد کردن است. همه این‌ها نشان می‌دهد که بحث از توان یک گروه یه‌لا‌قبایی، آنچه که به نام داعش شناخته شده خارج است و می‌بایستی عقبه‌های اطلاعاتی، نظامی، تجهیزاتی، لجستیکی، امنیتی و IT داشته باشند.

- نقطه ی آغاز حرکت اصلی این‌ها از کجا بوده است؟ سوریه یا عراق؟

این‌ها ابتدا در عراق بودند، بعد می‌روند در سوریه مستقر می‌شوند و از فضای به هم ریخته‌ی سوریه استفاده می‌کنند و سپس دوباره به عراق برمی گردند وکارشان را توسعه می‌دهند. البته این‌که چه شد که سوریه به این وضعیت
آشفته درآمد، عوامل متعدّدی را شامل می‌شود، علاوه بر نیروهای داعش عوامل دیگری نیز باعث بروز به هم ریختگی در سوریه و تبدیل سوریه به یک دولت بازمانده یا وامانده با وجود حزب بعث و داشتن سازمان‌های امنیّتی جورواجور و ارتش مجهز شد. یکی از این عوامل داعش بود که باعث به هم ریختگی و ضعف و واماندگی سوریه شد و خلا قدرت ایجاد کرد. در خلا قدرت است که گروهی به اسم "جبهه النصره" تشکیل می‌شود، گروهی به اسم ارتش آزاد درست می‌شود، گروهی به اسم ارتش اسلامی درست می‌شود، تیپ اسامی مختلف از صحابه پیغمبر درست می‌شود؛ این وضعیت محیط سوریه را متزلزل و شیرازه اوضاع در سوریه را به هم ریخت و از بین برد. و لذا داعش که ابتدا اسمش را القاعده در بلاد رافضین گذاشته بود، بعد تبدیل شد به دولت اسلامی عراق، سپس به سوریه منتقل شد و خودش را به اسم دولت اسلامی عراق و شام نامید، از این محیط به هم‌ریخته‌ی سوریه استفاده کرد و توانست مناطقی را به اشغال خود دربیاورد و در آنجا ابتدا با همکاری القاعده و بعد با همکاری النصره و سپس با مخالفت با النصره خودش را تثبیت کند.

منابع مالی و حمایت لجستیک گروه های تروریستی

 تامین کنندگان مالی این‌ گروه‌ها چه کسانی بودند وهستند؟

 دو دولت منطقه‌ای قطر و عربستان تامین کننده عمده‌ی پول، تسلیحات و تجهیزات بودند. قطر به طرفداری از النصره و گروه القاعده و اخوان المسلمین عمل می‌کرد و عربستان در جهت مقابل. بعد که عربستان متوجّه شد از قافله عقب مانده سعی کرد به گروه‌های مقابل هم کمک کند. سعی کرد حتی به نیروهای لیبرال مخالف دولت اسد کمک کند. در این بین تحوّلات زیادی پدید آمد. آن تحوّلات نشان می‌دهد که خود همین دولت‌ها هم نمی دانند که دنبال چه باید بگردند؟! یک روز به این گروه کمک می‌کنند، یک روز به گروه دیگری کمک می‌کنند و به دلایل مختلف نمی توانستند به آن اهدافشان برسند اما نهایت همه این اتّفاقات این بود که سلاح و امکانات و پول در یک محیط آزاد و راحت دست به دست می‌شد. افراد وابسته به این گروهها هرکدامشان که یک مشت سلاح گیرشان می‌آمد، آن‌ها را به گروه مقابل می‌فروختند، اصلاً برایشان مهم نبود؛ مهم این است که پولی گیر بیاورند و زندگی خودشان را بچرخانند. و بعد بارها هم اتّفاق افتاد که خود آمریکایی‌ها آمدند کمک مستقیم کردند.

- نقش فرانسه در این وسط چیست؟

فرانسه بیشتر در سوریه و لبنان نقش داشته است و خیلی از این گروه هایی که علیه دولت سوریه کار کرده اند و می‌کنند، توسط فرانسه حمایت تسلیحاتی، امنیتی، جاسوسی و اطلاعاتی می‌شدند. ولی چون فرانسه ضربه پذیرتر از آمریکا و انگلیس است، فلذا با احتیاط بیشتری برخورد کرده است. تسلیحاتی که فرانسوی‌ها می‌فرستادند عمدتاً به دست این گروه‌ها می‌افتاد؛ آن‌ها برای گروه‌های دیگری می‌فرستادند ولی نهایتاً دست این قدرت‌ها و این تشکیلات داعش و النصره افتاد.

نقش ترکیه در حمایت از گروههای تروریستی

دولت اثرگذار سومی که در این قضایا بود ترکیه بود که تمام مرز چند صد کیلومتری اش را برای تردّد همه‌ی این گروه‌ها باز گذاشت. یک زمانی عربستان هم از آن مرزها استفاده می‌کرد، بعد عربستان از آنجا کنار کشید و آمد از طریق اردن استفاده کرد، نیروهای تعلیم دیده اش زیر نظر سازمآن‌های امنیتی اش رو از طریق اردن وارد می‌کرد، کمک مالی و تسلیحاتی از طریق اردن. و بعد عربستان از طریق لبنان هم سعی کرد وارد سوریه بشود. قطر کمک هایش عمدتاً از طریق ترکیه بود و هست. منتهی همه این امکانات ریخته می‌شود دریک استخری به اسم سوریه. در این استخر دیگر کسی نمی داند این امکانات مال کیست و چه جوری آمده؟ اما در اختیار همه قرار می‌گرفت و اصلاً قابل کنترل نبود و نیست و نخواهد بود که حالا ترکیه یاقطر یا عربستان بگوید که من این سلاح را دادم در دست فلان شخص یا فلان گروه و از دست او خارج نخواهد شد. هیچکس نمی تواند چنین ادعایی مطرح کند. حالا اهداف این دولت‌ها چه بود و اهداف آمریکا چه بود و چگونه دستور‌کارهای دولت‌ها با همدیگر تلاقی کرد یا مماس شد و هم پوشانی پیدا کردند این خودش یک بحث جدّی و گسترده‌ای است.

کاربرد گروههای تروریستی برای آمریکا

-  خلاصه‌ای از این را می‌توانید بگویید، این که واقعاً علّت اصلی هماهنگی و مماس شدن سیاست های کشورهایی نظیر ترکیه ،عربستان، قطر و ...  با امثال آمریکا و انگلیس و سایر کشورهای غربی بر سر موضوع داعش چیست؟

مبانی اش را می‌شود گفت امّا ورود به جزئیاتش خیلی طولانی است، یعنی هر روز ما می‌توانیم یک داستان از این قضایا ببینیم و استخراج کنیم. ولی مبنای اصلی این است که به دلیل گرفتارشدن آمریکا در دو جنگ بزرگ، یکی در افغانستان ودیگری در عراق، ضعف‌های زیادی بر سیاست و امکانات و اقتصادش وارد شد. طرح اولیّه‌ی آمریکا تسلّط بر کل منطقه بود و عمدتاً بر کشورهای نفت خیز و دارای موقعیت استراتژیک مثل عراق، سوریه، مصر و بر شمال خلیج فارس یعنی ایران می‌خواست تسلّط کامل داشته باشد. در مورد عربستان وامثالهم هم که مشکلی نداشت چراکه مطیع آن‌ها و در یَد خودشان بود. خُب ایران یک دولت مقتدر و منسجمی داشته و دارد، و تا الان با وجود به کارگیری انواع توطئه‌ها و برنامه‌ها نتوانسته به نتیجه‌ای برسد و امکانی برای حضور و نفوذش پیدا کند; امّا در عراق به دلایل عملکرد دیوانه‌وار صدام و مختل شدن اوضاع داخلی عراق توانست حمله کند و عراق را بگیرد، به افغانستان نیز به همین ترتیب توانست وارد شود. اما این ورود به عنوان پایان کار نبود، بلکه آغاز مشکلات جدید و ضعف کلّی آمریکا شد. اسرائیل، آمریکا را تشویق می‌کرد که این برنامه‌ها را ادامه دهد ولی در نتیجه شاهد بودیم که آمریکا روز به روز ضعیف‌تر می‌شد و امکانات اقتصادی و مالی اش، حضور نظامی اش، کشتار سربازانش و مطرح شدن افتضاح‌های سیاسی و عملکردی اش در داخل و خارج، او را وادار کرد که فکر دیگری کند، از طرف دیگر رشد قدرت چین در آسیای جنوب شرقی، آمریکا را متوجّه مرکز قدرت دیگری کرد که می‌بایستی سراغ آن برود، لذا به فکر تغییر استراتژی خود در خاورمیانه افتاد. این استراتژی مبتنی بر تقویت برخی کشورها و تضعیف کشورهای دیگر و ایجاد یک فضای ملتهب ومتشنّج در منطقه بود تا آمریکا در این فضای هرج ومرج و با محاصره‌‌ی چین بتواند به کارهای خودش بپردازد. از طرف دیگر با رشد قدرت و توان ایران، خلاء‌های سیاسی منطقه توسط ایران درحال پرشدن است، با سقوط صدام هیچ کشور دیگری شرایط ایران را نداشت به نحوی که بتواند از شرایط عراق بهره بگیرد و هماهنگ کننده‌ی امورش باشد بدون این که بخواهد آن را اشغال کند، چراکه ایران هشت سال جنگ تحمیلی را داشت، دو سه میلیون عراقی در ایران اقامت داشتند، هزینه هایی که ایران کرد، شهدایی که داد، جانبازانی که داد و... همه وهمه عواملی بودند که ایران را در یک موقعیت خاص قرار می‌داد که هیچکدام از کشورهای منطقه در این موقعیت نبودند و نیستند.

بنابراین به دلیل شرایط فعلی و مشکلاتی که آمریکا پیدا کرد تغییر جهت داده و به دنبال استفاده از روش‌های دیگری هست. حداقل تا زمانی که دموکرات‌ها هستند، جمهوری خواهان اگر بیایند نمی دانیم می‌خواهند با چه برنامه‌ای طرح‌های استراتژیک شان را در منطقه دنبال کنند. بنابراین به دنبال ضعف آمریکا و تغییر برخی از سیاست، استراتژی‌ها یا تاکتیک‌های آمریکا، ونیز قدرت گرفتن ایران و استفاده کردن از شرایطی که ایران قبلاً هزینه هایش را داده بود، دولتی در عراق بوجود آمد؛ دولتی که اکثریت آن شیعه است درعین این که با یک تقسیم منطقی، عادلانه و عاقلانه قدرت در پارلمان، دولت و ریاست جمهوری تمرکززدایی شده است. و این برای خیلی از کشورهای منطقه قابل هضم و پذیرش نبود، بخصوص کشورهایی با نظام‌های سنتی خانوادگی و لذا این را به حساب قدرت گرفتن ایران و به هم خوردن موازنه قدرت در منطقه تفسیر کردند; چراکه آن‌ها به دنبال این بودند که یک حکومتی مانند حکومت صدام در عراق بیاید و همچنان بعنوان رودرروی ایران قرار گیرد و انرژی هر دو کشور را مصروف هم بکند. امّا این وضعیت تغییر پیدا کرد. بنابراین همین اندازه که دولت مخالفی در عراق وجود نداشته باشد یعنی قدرت ایران بالا رفته است، چه رسد به این‌که این دولت، دوست و همراه دولت ایران باشد.

در سوریه به همین ترتیب، دولتی که در سوریه هست دولتی است که با ایران همراهی می‌کند و طبیعتاً هم افزایی ایجاد می‌کند. حضور حزب الله در لبنان به همین نحو و حضور حماس و جهاد اسلامی در فلسطین نیز به همین ترتیب. وقتی این عناصر را کنار هم قرار می‌دهیم یک زنجیره‌ی همراه، هم جهت و هم هدف ایجاد می‌شود و برای کشور‌های منطقه‌ای عامل حسادت، رقابت و ایجاد مشکلات و برانگیختن بحران‌ها یا ایجاد بحران‌ها در منطقه شده و می‌شود. به علاوه ظهور بازیگران غیر دولتی مانند اخوان المسلمین که در اکثر کشور‌های منطقه هم نفوذ داشته و دارند برای این کشور‌ها مشکل ساز شد و احساس کردند دولتهایشان در برابر چند خطر قرارگرفته اند؛ یک خطر، استفاده از روشهای مردم‌سالاری مثل آن چیزی که در عراق اتّفاق افتاد و این در مقابل رژیم‌های سنتی خانوادگی و موروثی یک تهدید به حساب می‌آمد؛ خطر دیگر بازشدن اشتهای اخوان المسلمین برای تبدیل تاریخچه‌شان به یک واقعیت ملموس بود و این یعنی ورود اخوان به حکومت و تشکیل دولت و امکان تهدید دولت‌های منطقه که اخوان در آنجا نفوذ داشتند. لذا برای به هم ریختن این وضعیت دولتهای منطقه با کمک آمریکا، انگلستان و بعضاً فرانسه و اسرائیل سعی کردند منطقه را دچار بحران‌های بیشتری بکنند و مشکلاتی در مسیر پیشرفت این جریان ایجاد نمایند. آمریکا در این مسیر با این کشورها همراه شد و بلکه خودش هم جزو طراحان اصلی بود تا با ایجاد اختلاف بین مولفه‌های اجتماعی منطقه بتواند یک مقداری با خیال راحت تر منطقه رو بسپارد و به محاصره‌ی چین و بعداً روسیه برود. لذا ایجاد تنش وتفرقه بین شیعه و سنی یکی از فاکتورها بود و اختلاف بین کرد و عرب، اختلاف بین ترکمان و دیگر نژادها، اختلاف بین مسلمان و مسیحی، جز دیگری از این طراحیِ کلان آمریکا و غرب در منطقه است.

 کشورهای عرب خلیج فارس با ناآگاهی یا با آگاهی یا با سادگی تصور کردند که می‌توانند در این نقشه‌ی آمریکا جای پایی پیدا کنند و بازیگری کنند و با به هم ریختن اوضاع منطقه از آمریکا امتیازاتی بگیرند. آنچه که اتفاق افتاد ایجاد ملغمه‌ای بود که برای همه‌ی این کشور‌ها مشکل ساز شد. برای ترکیه مشکل ساز شد چون کردها را تحریک کرد و خواهد کرد، علوی‌های ترکیه را تحریک کرد و خواهد کرد. ترکیه به دنبال این بود که بخشی از سوریه و بخشی از عراق را تصاحب کند و از این طریق بتواند از جانب سوریه اشرافی نسبی بر دریای مدیترانه داشته باشد و از جانب عراق بر مناطق نفت خیز شمال عراق تسلط پیدا کند چراکه در خواب و آرزوی احیای قدرت عثمانی است. عربستان در فکر اخلال در معادلات منطقه‌ای بین ایران و عراق و سوریه بود و تصوّر می‌کرد اگر با تزریق پول و امکانات دولت سوریه را ساقط کند، در نتیجه می‌تواند زنجیره‌ی ایران تا دریای مدیترانه را قطع کند. از آن سو با معطّل کردن اوضاع در لبنان برای رسیدن به یک رئیس جمهور مورد توافق، اخلال دیگری کرد؛ در برابر حماس و در برابر بحث هسته‌ای ایران و مسائل دیگر مشکلاتی ایجاد کرد. به هرحال این موج مخالف حضور مردمی، به هر ترتیب که بوده، در این تصمیم گیری‌ها پارازیت انداخته است و فرکانس‌های مردمی همه چیز را دچار اختلال کرده و این حضور مردم که در درجه‌ی اوّل خواهان عزّت اند، خواهان استقلال و زندگی آزادانه هستند، خواهان خروج از دیکتاتوری و مبارزه با فساد هستند، فارغ از این‌که اسمش را چه بگذاریم، بیداری اسلامی، بیداری انسانی یا بهار عربی، باعث به هم ریختن معادلات مذکور شده است و حکایت از یک پدیده می‌کند و آن به سطوح آمدن مردم منطقه از فسادها، انحراف ها، وابستگی ها، تحقیرها، از بین رفتن عزت و کرامت انسانی و ضایع شدن فرصتهایشان است. این فرکانس‌ها همچنان ادامه دارد و این پارازیت‌ها هم از سوی عربستان و ترکیه و قدرت‌های فرامنطقه‌ای هم برای اخلال در این اراده‌های مردمی پابرجاست. اما در واقع مسیری که تا کنون طی شده باعث به هم خوردن اوضاع کشورهای حامی این پارازیت‌ها بوده است.

داعش و بیداری اسلامی

- در مورد جنبش‌های مردمی که در سالهای اخیر در کشورهایی مثل مصر و لیبی و... اتّفاق افتاد و به نظر می رسد ایجاد وتقویت گروه‌های تروریستی متاخّر، نظیر داعش، چندان بی‌ربط به این حرکت های مردمی نباشد و حتی شاید با هدف انحراف این جنبش ها شکل گرفته باشند، تحلیل شما چیست؟این جنبش ها اسلامی بود یا انسانی یا عربی؟ چون در این باره اختلاف نظرهایی وجود دارد.عدّه ای معتقدند این حرکت ها بیداری اسلامی بود ،در مقابل، عدّه‌ی دیگری هستند که این جنبش‌ها را بیداری انسانی می‌دانند و یا حتّی در برخی موارد از آنها به عنوان بهارعربی یاد می شود.

-  مسئله ی دوم این که آیا شکل گیری وفعّالیت این گروه‌های تروریستی باعث تغییراتی در روند این جنبش های مردمی شده است یا خیر؟ باعث تقویت آن‌ها شده یا اینکه آن‌ها را تضعیف کرده است؟

من این جنبش‌ها را واقعاً یک پدیده انسانی می‌دانم حالا اگر جریان‌های اسلامی توانستند از آن استفاده بکنند می‌شود اسلامی. تعبیری که ما از بیداری اسلامی می‌کنیم یک تعبیر نیازمند بحث و ارزیابی مجدد است، اوّلین کتابی که به زبان فارسی درباره بیداری اسلامی ترجمه شد، کتاب "محمّد قطب" است که من ترجمه و تحقیق کردم و منتشر شد؛ فکر می‌کنم در سال 1375منتشر شد. در بحث بیداری اسلامی ما یک بحث جامعه شناسی داریم و یک بحث تبلیغاتی. در جنبه‌ی تبلیغاتی ما چون داعیه‌ی اسلام و حکومت اسلامی داریم طبیعتاً مایل هستیم این حرکت را بیداری اسلامی بنامیم، امّا واقع قضیه این است که در مصر، اخوان المسلمین در آغاز حرکت کاره‌ای نبودند. آن‌ها هشتاد سال است که کار و تلاش کرده اند و توانسته اند در محیط اجتماعی یک تغییراتی ایجاد کنند، امّا در حرکت اخیر سقوط مبارک نقش آن‌ها در حد نقش ثانوی یا درجه‌ی سه بود. اما آن صفاتی که درباره‌ی ویژگی‌های مردم قیام کننده بیان شد، نظیر مبارزه با فساد و روحیه‌ی استقلال طلبی وعدالت طلبی و...، همگی صفات مورد قبول اسلام هم هست؛ گرچه شعار اسلام داده نشد. اخوان مطرح می‌کردند راه حل اسلام است ولی راه حل اسلام است فراگیر نشد؛ در یک قشرهایی که پیرو اخوان بودند این مسئله را قبول داشتند ولی حتی برای انتخابات ریاست جمهوری هم حاضر نبودند وارد بشوند، و لذا ابوالفتوح به محض این‌که اعلام کرد من می‌خواهم کاندیدا بشوم از اخوانیّت خارجش کردند. با این که جامعه‌ی مصر جامعه متمایل به اسلام است اما آن حرکت‌های اولیّه‌ای که انجام گرفت حقیقتاً محرک اصلی اش اخوانی‌ها نبودند؛ اخوانی‌ها به لحاظ تاثیرگذاری و حجم کارایی عامل سوم بودند. اما در هر صورت جنس مطالبات مردم، از جنس مطالبات اسلامی است و با این دید درست است که بگوییم بیداری اسلامی.

در ذهن تاریخی مردم مصر قطعاً تحرکات و اندیشه‌های سید جمال الدین، محمد عبدُه، اخوان، البنّا، محمدقطب، شیخ محمد غزالی و. . . موثر بوده و این‌ها را نمی‌شود نادیده گرفت و پاکشان کرد، اما آن چیزی که صحنه را عوض کرد این‌ها نبود؛ به تعبیر دیگر می‌توانیم بگوییم این‌ها تراکم‌های تاریخی‌ای بود که ذهن را برای مبارزه با وابستگی آماده می‌کرد. مصری‌ها مخالف وابستگی به انگلیس و آمریکا بودند و هستند؛ چون احساس تحقیر می‌کردند، نه به خاطر این‌که چون اخوانی‌ها شعار راه حل اسلامی می‌دادند بلکه به دلیل انسانیّتشان. هر انسان مصری، در هرکجای دنیا، چه مسلمان وچه لیبرال، کافر، کمونیست و... از وضعیت موجود راضی نبود. می‌گفتند وقتی یک وزیر خارجه آمریکایی یا انگلیسی می‌آید در مصر و یک حرفی می‌زند و رئیس جمهور ما می‌پذیرد، این برای ما حقارت‌آمیز است. این عزت‌خواهی، مبارزه با وابستگی و دیکتاتوری از اهداف اسلام و خواسته‌ی اسلام است، بنابراین صفات، منطبق بر مطالبات اسلامی است.

 حال این که ما و اخوانی ها اصرار بر اسلامی بودن این بیداری داشتیم ، بدون شک در یک فصلی روی جامعه مصر اثر منفی هم گذاشت ؛ یعنی آن‌هایی که واقعاً به دنبال حکومت اسلامی نبودند ولی می‌توانستند همراه شوند، وقتی که بهشان گفته شد این مبارزاتِ شما جزئی از بیداری اسلامی است، جا خوردند و عکس‌العمل نشان دادند و بعدها علیه اخوان عمل کردند. می‌دانید جامعه مصر یکی از جوامع به شدت متدیّن است و تدیّن با فهم و تفسیر خودش را دارد، یعنی خانم مصری نمازش را می‌خواند، روزه اش را می‌گیرد، حج اش را می‌رود، زکاتش را هم می‌دهد، به فقرا هم کمک می‌کند ولی ممکن است بی حجاب راه برود، هرچندعمیقاً مسلمان است؛ ممکن است شخصی لیبرال باشد ولی مسائل اسلامی و واجبات اسلامی اش را هم انجام می‌دهد و ادا می‌کند و تعارضی نمی بیند؛ ما می‌توانستیم این‌ها را جذب کنیم یا حالا اخوانی‌ها می‌توانستند این‌ها جذب کنند و با خود همراه سازند، امّا با آن شعارهای تندی که داده شد، این‌ها ناگهان احساس کردند یک حرکت انحصارطلبانه دارد پیش می‌آید و متاسفانه اخوان در مصر با اقداماتی که انجام داد این برداشت‌ها را تقویت کرد ؛ اخوانی‌ها تلاش کردند هم قوه قضائیه را بگیرند، هم ارتش را ضعیف کنند، هم سازمان امنیت را مختل کنند و هم پارلمان را قبضه کنند؛ و با این اقدامات سریع و رادیکال خود، آن برداشت‌ها را تایید و تقویت کردند. در این بین داعش آمد در این شرایط که تمایلات مردم منطقه، به ویژه درعراق و سوریه، برای ایجاد تغییر هست، حرکت خودش را پیش ببرد، در محیط اهل سنت این کار را انجام داد؛ همه این‌ها نشان می‌دهد محاسباتی در کار بوده است؛ در یک منطقه‌ای شروع کردند که از مرکز حکومت دو کشور فاصه داشت، موصل پانصد کیلومتر و منطقه رقّه سوریه به همین ترتیب ششصد کیلومتر تا مرکزحکومت‌ها فاصله دارند، و با فاصله داشتن از مرکز حکومت، امکان کنترل نبود. در محیط اهل سنت فکر می‌کردند با تحریک احساسات ضد شیعی و ضدمذاهبِ دیگر می‌توانند یک فضای تحرّک طبیعی برای خودشان ایجاد کنند و البته تا یک جایی هم این تفکّر کار کرد، امّا وقتی که عشایر اهل سنت عراق و عشایر سنی سوریه رفتار این‌ها را دیدند، علیه این‌ها قیام کردند، حتی عشایر اهل سنت عراق با این‌ها مبارزه مسلحانه کردند، و این‌ها را راندند.

 امّا با عملکرد دولت عراق _ دولت آقای مالکی _ و دولت آمریکا ،عشایر سنی عراق پس زده شدند، و الّا این‌ها قائله‌ی بلاد رافضین را از عراق جمع کردند و شورشیان را وادار کردند به طرف سوریه بروند ؛منتها در عملکردهای بعدی به آن‌ها کمک کردند تا به عراق برگردند. در برابر شعار کلی حکومت اسلامی با اقداماتی که داعش انجام داد، ضربه سنگینی به هر ایده‌ی تشکیل حکومت اسلامی وارد آمد و مردم را متنفر کرد از این‌که اگر حکومت اسلامی و حکومت خلافت این است و این الگویش باشد، اصلاً ما اسلام را هم نخواستیم، خیلی‌ها از اسلام هم برگشتند، نه تنها از حکومت اسلامی بلکه از اسلام هم برگشتند.

زمینه های اجتماعی گروه های تروریستی

به نظر شما راز جذابیت داعشی‌ها در جذب نیروهای مختلف از سراسر جهان چیست؟

این جذابیت می‌توانست و می‌تواند در جاهای دیگر هم اتفاق بیفتد؛ سِرّش در این است که شعارهای خیلی تند و جوان پسند، به‌خصوص جوان‌هایی که تعمّق فکری و تاریخی ندارند و دنبال یک تنوع وجستجوگری هستند، دنبال هیجانات هستند، را به راحتی جذب می‌کند و اگر می‌بینیم بعضی از جوان‌های اروپایی هم به این‌ها ملحق می‌شوند به دلیل این خصلت جوانی است که یک جوان می‌خواهد کشف کند و چیزی جدید پیدا کند، اصلاً ربطی به اسلام ندارد، ربطی به دولت اسلام ندارد. یک عدّه هم حقیقتاً به دنبال این بودند که بحث فسادها را با وجود دولتی مثل داعش محدود کنند، حال یا فساد اخلاقی یا فساد مالی؛ و این واقعیت بود. در یک جاهایی که طالبان وارد می‌شدند و حکومت می‌کردند، دزدی تا یک مدتی انجام نمی‌شد چون خشن و شدید برخورد می‌کردند، دست قطع می‌کردند، لذا هیچکس جرات نمی کرد دست از پاخطاکند، ولی حالا آیا این اعمال انگیزه‌ی دزدی را هم از بین می‌برد؟ نه،مسلماً این‌گونه نبود! ولی کسی که یک تحلیل کوتاه مدت می‌کند می‌گوید: بله، در این سه چهار ماه که این‌ها در فلان منطقه آمدند و حکومت کردند دزدی دیگر از بین رفت، دیگر هیچکس جرات نمی کرد به یک مغازه‌ای که درش باز است تعرض بکند ؛ هیچ زن یا مردی جرات نمی کرد با لباس نامناسب ظاهر شود. امّا معلوم نبود اگر ادامه پیدا کند آیا همچنان می‌توانست این پدیده‌ها را نگه دارد یا نه؟ کسی به این سوال جواب نداده ؛ چون کار جامعه شناختی و تبلیغاتی انجام نشد. در تبلیغات می‌توانید بگویید: بله، چهار ماه حکومت طالبان در پشتونستان توانست چقدر امنیت ایجاد کند، امّا اگر چهار سال ادامه پیدا کند واقعاً می‌توانستند امنیت را همچنان حفظ کنند؟ می‌توانستند ارزاق مردم را به موقع برسانند؟ می‌توانستند فلان کار دیگر را بکنند؟ لطمه‌ای که تشکیل داعش بر مفهوم دولت اسلامی زد لطمه‌ای است که هیچ قدرت بزرگ خارجی نتوانست بزند؛ ضربه‌ای که به روحانیِت و رحمانیت و مهربانی اسلام زد هیچ تبلیغات آمریکایی، انگلیسی و اروپایی نتوانسته تا حالا بزند. آن همه فیلم ساختند، امّا به اندازه یک فیلم سر بریدن داعشی‌ها اثرگذار نبوده؛ این خشونت بی نظیرِ متمرکز، پیش از این، اصلاً در هیچ ذهنی قابل گنجایش نبود.

آینده‌ی داعش

- فی الجمله به نظر شما آینده قصّه‌ی داعش چه خواهد شد؟ آیا به آن اهداف هفت مرحله‌ای خود خواهند رسید؟

مکمل آن هفت مرحله، صحبت‌های رئیس جمهور آمریکا و مقامات انگلیسی است؛ که گفته اند: مبارزه با داعش مبارزه‌ای کوتاه مدت نخواهد بود! یعنی آن‌ها پیش بینی کرده اند که این کار ادامه پیدا کند و همچنان منطقه دچار اضطراب و درگیری باشد. وقتی که در تحلیل می‌گوییم هدف آمریکا و اسرائیل مشغول کردن کشورهای منطقه و ایجاد جنگ‌های فرسایشی در منطقه است، معنی اش این است که آقای اوباما یا انگلیسی‌ها می‌گویند مبارزه با داعش کوتاه مدت نخواهد بود. بنابراین این‌ها قصدشان این است که حرکت‌هایی مثل داعش و احیاناً چیزهای دیگری که در راه است، از بین نرود و همچنان عراق، سوریه، مصر و لبنان گرفتار این برخوردها و تضعیف‌های داخلی باشند.

تعمیق ارتباطات میان فرهنگی، وظیفه‌ی اصلی ایران در مبارزه با گروه‌های تروریستی

-  به نظر شما نقش ایران در این تحولات و مبارزه با گروههای تروریستی چیست؟

نقش ایران و همه‌ی جریان‌های آزادی‌خواه این است که اولاً در آگاه‌سازی مردم و آگاه‌سازی این جریان‌ها گام بردارند؛ ایجاد ائتلاف‌های واقعی با جریان‌های مخلص_مثلا ًممکن است یک عدّه‌ای از اخوان المسلمین در رفتارها و رویه هایشان تجدید نظر کنند _ با مردم مخلص از ملت‌های این کشورها و با علمای آگاه، نقش به سزایی خواهد داشت.

می‌شود با راه اندازی شبکه‌های رسانه‌ای و اطلاع رسانی درست و به موقع با این پدیده برخورد کرد، با مطالعات عمیق در این تحولات فکری، فقهی و سیاسی می‌شود اقدامات فرهنگی گسترده‌ای کرد،. با سازمان‌های بین المللی باید مذاکره کرد تا آن‌ها هم فشارهای لازم را وارد کنند، از قبیل بحث خشکاندن محیط‌های مساعد رشد مردم این مناطق.

همچنین در منطقه رسانه‌ها و حتی مساجد زیادی هستند که به اختلافات شیعی و سنی دامن می‌زنند، اختلافات طائفه‌ای، اختلافات نژادی و حتی اختلافات میان فرقه‌ای در درون یک مذهب را به چشم می‌آورند و تقویت می‌کنند، جریان‌هایی مثل طیف شیرازی‌ها در شیعه. ما باید از این جریان‌ها انتظار داشته باشیم که هر روز یک بحران جدیدی ظاهر کنند، چرا؟ چون هدف اصلی آن‌ها، مشغول ماندن این منطقه به اختلافات است؛ هر چه قدر ما بتوانیم این‌ها را پیش بینی کنیم و برایشان تدابیری بیاندیشیم و حساسیّت لازم را در برخورد با آن‌ها ایجاد کنیم، موفّق‌تر بوده ایم. ترکیه و عربستان را باید از طریق مذاکرات و بیان ابعاد و پیامدهای اقداماتشان و خطراتی که در آینده آن‌ها را تهدید خواهد کرد، متقاعد کرد تا از دامن زدن به خشونت جلوگیری کنند. رسانه‌های عربستان هنوز که هنوز است به بحث شیعه و سنی دامن می‌زنند و شیعه‌های خودمان نیز بعضاً به این قضایا دامن می‌زنند یا موجب برخی از برخوردها و تضادها می‌شوند، باید مراقب این حرکات باشیم و حتی الامکان آن‌ها را کنترل کنیم. ما باید با الازهر همکاری کنیم، با علمای بزرگ مالکی مذهب باید همکاری کنیم، با علمای بزرگ شافعی، حنبلی و حنفی و صوفیان جهان باید همکاری کنیم. همه این‌ها را در یک نقشه بزرگ باید ببینیم و روی اهداف مقطعی و درازمدت به تفاهم برسیم تا از افتادن به ورطه‌ی اضمحلال که خواسته‌ی قدرت‌های بزرگ روز است جلوگیری کنیم.

-  پس در واقع شما نقش اصلی و اساسی را بحث ارتباطات میان فرهنگی و کار فرهنگی می‌دانید؟

بله آگاهی، آگاهی و آگاهی ! کار فرهنگی و ارتباطاتی، این مهمترین رسالت و ماموریت ماست.

- به نظر شما تا این لحظه، ایران در این رسالت موفق بوده است؟ آیا اصلا کاری انجام داده است؟ برآورد شما از عملکرد ایران در این یک سال گذشته چیست؟

ایران متّهم است! در این جریانات به ایران به چشم یک متّهم نگاه می‌شود. بنابراین ایران باید روش‌ها و تاکتیک‌های دیگری را پیدا کند. ایران به دلیل قدرتی که دارد مورد حسادت است، بنابراین طرق دیگری هم باید مدنظر قرار داد؛ لزومی ندارد که تمام کارها را خود ایران و به اسم صریح ایران و ایرانی‌ها انجام دهد. بسیاری از اقدامات اخیر متاسفانه با اسم صریح ایران و علمای ایران یا موسسات ایرانی یا صداوسیمای ایران یا رسانه‌های ایران دارد انجام می‌گیرد؛ این‌ها خودش ضد تبلیغ است و متاسفانه ما متوجه نیستیم. هر حرف راستی لزومی ندارد که حتماً از حنجره بنده صادر شود! «اُدعونی بِلسانِ غَیرِکم»؛ روایت است که «از زبان دیگران مرا دعا کنید»؛ خب چرا نتوانیم این مفهوم ساده ارتباطات را تبلور ببخشیم؟ ضعف بزرگ ما از پیروزی انقلاب تا حالا این بوده است؛ این مفهوم ساده‌ی کوچک را نتوانسته‌ایم تبلور ببخشیم. اگر همین یک تغییر را انجام دهیم کار بزرگی کرده ایم؛ وقتی من می‌خواهم خودم ظاهر شوم و خودم را مطرح کنم، خُب طبیعتاً میدانی برای دیگری باقی نمی ماند. در همین بحث "پِرِس‌تی‌وی" و" العالم" نظر بنده این بود و هست. اگر این فعّالیت‌ها توسط یک گروه و جمع دیگری که همفکر و همراه ماست، ولی ایرانی نباشد انجام بشود؛ تاثیرش صدبرابر کار ما می‌شد. "المیادین" را با " العالم" مقایسه کنید ؛ کدامشان از لحاظ تاثیرگذاری بیشتر مورد پسند است؟! لذا باید در روشها و تاکتیک هایمان تجدیدنظر کنیم. خلاصه اش «ادعونی بلسان غیرکم» است.

مسئولیت روحانیّت اهل‌سنت در برابر گروه‌های تروریستی

- در مورد اهل سنّت و روحانیت اهل تسنن به نظرتان چه کارهایی باید بشود؟ یا چه وظایفی برای آن‌ها می‌توان متصوّر بود؟

ما از اهل سنّت خودمان هیچ استفاده‌ی منطقی و حساب شده‌ای نکرده ایم. اگر ما با یک فکر و برنامه و حرمت گذاری با بسیاری از علمای اهل سنت برخورد وتعامل می‌کردیم، می‌توانستند روی خیلی از این گروه‌ها در هند و پاکستان و افغانستان اثر بگذراند؛ اهل سنت ما در کردستان هم می‌توانستند در عراق و کردستان‌ِعراق اثر بگذراند؛ اهل سنت جنوب ما می‌توانستند در خلیج فارس اثر بگذارند؛امّا متاسفانه تاکنون ما از این‌ها استفاده‌ی مطلوبی نداشته ایم، یعنی با آن‌ها اصلاً همکاری نکرده ایم. یک عدّه تصور کردند اگر با آن‌ها همکاری کنند، آن‌ها رشد می‌کنند و بعد برای جمهوری اسلامی شاخ می‌شوند! این تفکّر اشتباه است؛ این‌ها ایرانی‌اند، مسلمان‌اند، به انقلاب‌اسلامی علاقه‌مندند و بسیاری از آن‌ها با این تفکّرات تکفیری و داعشی مخالفند؛ با تفکرات افراطی و خشونت‌بار مخالفند، با کشتار مخالفند؛ ولی از طرفی هم نمی‌خواهند ارتباط‌هایشان با جهان اهل‌سنت را قطع کنند. ما باید با در‌نظر‌گرفتن محذوریّت‌ها، توان و امکاناتشان، رفتاری صحیح با آن‌ها داشته باشیم؛ هم جذبشان بکنیم و هم بعنوان یک انسان و یک ایرانی مسلمان بگذاریم به وظایفشان عمل کنند؛ وما متاسفانه نتوانسته‌ایم این کار را بکنیم.

خیلی از اهل‌سنت سیستان و بلوچستان به رهبری علاقه مندند؛ و اصلاً روابط دوستانه دارند؛ از این هیچ استفاده‌ای نشده است. این استفاده هم نیازی نیست که حتماً علنی بشود و داد‌ بزنند. این‌ها یک توانی دارند، یک امکاناتی دارند و یک ارتباطهایی دارند؛ به راحتی می‌توان از آن ارتباط‌هایشان استفاده کرد؛ وضعیت روابط پیروان مذاهب را باید از حالت امنیّتی و خشونت بار وتنش آفرین به روابط فکری، گفتگویی وهمکاری وتعامل تبدیل کنیم، و این به لطف حضرت حق شدنی است.

صلی الله علی محمد و آله



[1] - در بامداد 20 نوامبر 1979میلادی گروه مسلحی متشکل از 200 تا 300 تن که تعدادی از آنها دانشجویان علوم دینی و برخی مصری و یمنی و کویتی بودند، به فرماندهی قحطانی،بعد از اقامه نماز صبح مسجدالحرام را اشغال کردند.یکی از رویدادهای پراهمّیّت تاریخ معاصر که کمتر بدان توجه شده است; جنبش موسوم به "جهیمان " در مکه مکرمه است، این گروه مذهبی به اخوان المسلمین گرایش داشتند و شدیداً با حکومت آل سعود در عربستان مخالف بودند، رهبری جنبش را افرادی به نامهای "جهیمان العتیبی" که وهابی مذهب بود و "محمدبن عبدالله القحطانی" به عهده داشتند. آنها بلافاصله بعد از اشغال مقدس ترین مکان مسلمانان جهان، مدعی ظهور "فرستاده موعود" -محمدبن عبدالل-ه القحطانی- شدند، این گروه پس از حدود 22 روز مقاومت در برابر پلیس عربستان، سرانجام سرکوب شده و شکست خوردند.گفته می شود دولت عربستان برای سرکوب گروه "القحطانی" تعداد زیادی کوماندو و نیروی مخصوص از فرانسه درخواست کرد و نهایتا با کمک این نیروهای مخصوص خارجی توانست این شورش عجیب را مهار کند.دولت عربستان بعدها اعلام داشت که نیروهای دولتی این کشور در جریان درگیری 127 کشته و 461 زخمی داشته است و 117 تن هم از اشغالگران کشته و بقیه دستگیر شدند، در صفر 1400ق/ژانویه 1980م تعداد 63 تن از دستگیر شدگان از جمله جهیمان العتیبی را پس از محاکمه سریع و سری به چند دسته تقسیم کردند و هر دسته را به شهری فرستادند و در صبح روز 19 صفر 1400قمری9/ ژانویه 1980میلادی همگی را در میادین آن شهرها گردن زدند.

[2] - عبدالله عزام یک اسلام‌گرای فلسطینی بود که در در دهه ۱۹۸۰ در افغانستان با ارتش شوروی می‌جنگید. او در سال ۱۹۸۹، درحالی‌که برای امامت نماز جمعه به‌سوی یکی از مسجدهای پاکستان در حرکت بود، بر اثر انفجار بمبی کشته شد.

[3] - اُسامه بن محمد بن عوض بن لادن یکی از اعضای خاندان بن لادن و بنیان‌گذار و رهبر گروه تروریستی القاعده بود.اسامه بن لادن در رابطه با حملات تروریستی بسیاری در سرتاسر جهان از جمله بمب‌گذاری‌های ۷ اوت ۱۹۹۸ در سفارتخانه‌های آمریکا در دارالسلام، تانزانیاو نایروبی (کنیا) حمله به کشتی جنگی یواس‌اس کول (USS Cole) و حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون تحت تعقیب آمریکا قرار داشت.

[4] - ابو مُصعَب الزرقاوی با نام اصلی أحمد فاضل النزال الخلایله جهادگرای بنیادگرای اردنی الاصل که در افغانستان اردویی برای تعلیم شبه‌نظامیان راه انداخت و پس از رفتن به عراق و رهبری القاعده عراق و به مسئولیت گرفتن تعدادی بمب‌گذاری، در سال ۲۰۰۶ در زمان جنگ عراق کشته شد.

[5] - ابراهیم عواد ابراهیم البدری القرشی السامرائی که سابقاً با اسامی دکتر ابراهیم و ابودعاء شناخته می‌شد، و امروزه عمدتاً تحت عنوان ابوبکر بغدادی شناخته می‌شود، و یک بار هم در تلاش برای اینکه خودش را از نسل محمد معرفی کند، خود را ابو بکر البغدادی الحسینی الهاشمی القرشی معرفی کرد و هم‌اکنون هم با نام امیر المومنین الخلیفه ابراهیم شناخته می‌شود، (زاده: ۱۹۷۱، سامرا) .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۲
محمدوحید صافی اصفهانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی