بررسی سند مهندسی فرهنگی کشور
بررسی سند مهندسی فرهنگی کشور
گفتگویی با دکتر محمدهادی همایون
گفتگو از : محمدوحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com
این مصاحبه ی تخصصی قبلا در ماهنامه ی «فرهنگ اسلامی» انتشار یافته و حق تالیف آن محفوظ است.
معرفی :
دکتر محمدهادی همایون، رئیس دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع)، معاون آموزشی سابق دانشگاه امام صادق(ع) و معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دهم است.
دکتر همایون درجه دکترای خود را از دانشگاه امام صادق(ع) با عنوان «به سوی الگوی توسعه جهانگردی در فرهنگ اسلامی: مورد جمهوری اسلامی ایران» اخذ کرده است.در سالهای دههی هفتاد که یکی از تئوریهای اصلی کارگزاران در مسائل اقتصادی جایگزینی درآمد صنعت جهانگردی و توسعهی توریسم به جای درآمدهای نفتی کشور بود و در این مسیر همایشها وپیگیری های گستردهای از جمله فشار به مراجع تقلید جهت بازگذاشتن دست صنعت جهانگردی از لحاظ فقهی و... صورت میپذیرفت،دکتر همایون با بررسی آمارهای سازمان WTO [1] و ابداع فرمول احتساب درآمد واقعی و مازاد صنعت گردشگری ثابت کرد که صنعت جهانگردی نه تنها سودی نخواهد داشت بلکه بیش از سود، هزینه بر دولتها تحمیل خواهد کرد و علّت اصلی گسترش آن توسط کشورهای غربی ،کسب سود نیست و بلکه آنها سوبسیت می دهند تا سلطهی فرهنگی به دست آورند و تقریباً تمام کشورهای مطرح و مهم گردشگری دوبرابر آن چه از این صنعت به دست می آورند ،از دست می دهند و به نوعی برای این صنعت سوبسیت می دهند. دکتر همایون یکی از افرادی است که بر روی مقولهی تمدن نوین اسلامی که از موضوعات مورد اشاره رهبر معظم انقلاب است مطالعات وسیعی داشته است. کتاب مفصّل «تاریخ تمدن ومُلک مهدوی» محصول این مطالعات است. دیگر تالیفات او عبارتند از: «تبلیغات، یک واژه در دو حوزه فرهنگی» ، «جهانگردی به عنوان یک ارتباط میانفرهنگی» ، «گذرگاه های تبلیغات بازرگانی» . دکتر همایون این روزها درگیر تالیف کتاب «مبانی هستی شناختی فرهنگ» است.
با ایشان پیرامون سند مهندسی فرهنگی در دفتر ساده و منظّم ایشان به گفتگو نشستیم. دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)کمتر دکتر هادی همایون را بدون چفیه ای که همیشه بر دوش دارد می بینند ! این بار و در حین این گفتگو این چفیه به همراه کت وی بر روی لباسآویز اتاق خودنمایی میکند.
انقلاب اسلامی در اصل یک انقلاب فرهنگی است نه سیاسی
درابتدا خواهشمندم اگر تعریف یا تعاریف ابتدایی در خصوص مفهوم مهندسی فرهنگی مدنظرتان هست ،ازجمله تعریف آن در جامعه ایران، چیستی وچرایی طرح این مفهوم ،خاستگاه آن و این که اساساً این مفهوم از چه زمانی و در پاسخ به چه ضرورتی ایجادشد،توضیحاتی بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
خب الان که داریم خدمت شما صحبت می کنیم یک اصل بر این صحبت ما حاکم است و آن این است که سند نقشه مهندسی فرهنگی کشور تصویب شده است؛ پس حتی وقتی داریم وارد تعاریف هم می شویم ، باید قاعدتاً به تعاریفی که در آن جا مورد توافق قرار گرفته استناد کنیم؛ ولی به طور کلی یک تفاوتی بین مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ وجود دارد که فکر می کنم این گفتگو بیشتر حول محور مهندسی فرهنگی باشد تا مهندسی فرهنگ .
مهندسی فرهنگ به نظامات درونی خود حوزه فرهنگ توجه دارد وهدف از پرداختن به آن چینش عناصر وابعاد حوزهی فرهنگ به نحوی که بهترین بازدهی را داشته باشند می باشد، ولی مهندسی فرهنگی حوزه کاری اش سطح کلّی زندگی ما و جامعه ماست و در آن نظامات متعدّدی تعریف می شود و فرض بر این است که چینش آن نظامات در کنار هم (از جمله نظامات اقتصادی ، سیاسی و ... ) باید رویکرد فرهنگی داشته باشد،یعنی فرهنگ باید این نظامات را کنار هم بچیند ،معنی دار کند و روابط این حوزه های متعدد را تبیین کند و این موضوعِ خیلی مهم وحساسی است و در سند مهندسی فرهنگی هم به این موارد پرداخته شده است.
به هر حال انقلاب اسلامی ایران در اصل یک انقلاب فرهنگی بوده وبعد از گذشت سی وچند سال بیش از آنکه در حوزهی فرهنگ پیشتازی داشته باشیم ، حوزه سیاستمان پیشتاز است. بالاخره یک جایی فرهنگ باید بیاید ودر زمینهی مسائل اجتماعی وسایر حوزه های جامعه نقشش را ایفا کند که این موضوع می شود مهندسی فرهنگی و در عین حال برای اینکه فرهنگ بتواند بقیه حوزه های جامعه وزندگی اجتماعی را مهندسی بکند اول باید خودش مهندسی شده باشد و این موضوع مهندسی فرهنگ است.
متولی تصویب ،نظارت و تحقق این سند کیست؟
مشخصاً شورای عالی انقلاب فرهنگی. خطاب رهبری به شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان قرارگاه فرهنگی در مورد همین ماجرا بوده است و در واقع روی سند نقشه مهندسی فرهنگی کشور در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی چند سال کار شده وطیّ جلسات متعدّد و یک دوره طولانی طرحِ در صحن شورا نهایتاً در تاریخ 15/12/91 به تصویب رسیده و شورای عالی انقلاب فرهنگی مشخصاً مسئول این سند است.
آیا مهندسی فرهنگی صرفاً در سطح اجتماعی موضوعیت دارد یا بخشهای مختلف،سازمانها وخانوادهها نیز میتوانند موضوع آن باشند؟
بله، سند در حوزه فرهنگ به طور عام وکلّی وارد شده و صحبت کرده است. به طور کلّی ساختار سند را اگر بخواهیم با هم مرور کنیم پس از طرح یک کلیّاتی در مورد تعاریف و این مسائل در فصل اول ، فصل دوم پیرامون مبانی ، ارزش ها و اصول بحث کرده که حتی کسانی هم که منتقد سند هستند این قسمت را نقد نکرده اند و این به خاطر این است که شاید روی این قسمت کار بیشتری انجام گرفته است. بعد در فصل سوم در تناظر با چشم انداز کلّی کشور، چشم انداز فرهنگی تدوین شده، در فصل چهارم اهداف فرهنگی بیان شده، فصل پنجم اولویت های فرهنگی است و فصل ششم راهبردها و اقداماتی است که باید انجام بشود. یک فصل هفتم بسیار کوتاهی هم دارد که چارچوب نهادی نظام فرهنگی کشور را بیان کرده و آنجا سیاست گذاری اجرایی و راهبردی تحقق نقشه مهندسی فرهنگی کشور به ستادی سپرده شده که ستاد راهبری اجرای نقشه است که آن ستاد هم بعداً ارکان و اعضا و روش کارش تصویب شد و الان سند آمادهی اجراست.
به نظر شما چقدر این سند می تواند وافی به مقصود باشد؟ آیا این سند میتواند جایگاهی تاثیرگذار در عرصه تحولات فضای فرهنگی کشور داشته باشد؟
از ارزش اجرایی سند شما دارید سوال می کنید؟
بله
اجازه بدهید من این مساله را از دو سوی سند نگاه کنم ،به تعبیری من پیرامون دو سوی اول و آخر سند می خواهم اشاراتی داشته باشم. یک سوی اولیّه و بنیادی سند، ضعف داشته های علمی ما در حوزه فرهنگ در نظام دانشگاهی و حوزوی ماست . یعنی وقتی که شما هنوز مطالعاتتان- مطالعات متناسب با آموزه ها و آرمان های انقلاب اسلامی را عرض میکنم- در دانشگاه ها و حوزه های علمیه به اندازه ای دست پُرکن نشده که بتوان در این نوع سندها و کارهای جدّی حوزه برنامه ریزی سرازیرش کرد ، طبیعتاً یک ضعف بر کل سند حاکم می شود که مربوط به تهیه کنندگان سند نیست مربوط به امثال ما –دانشگاهیان وحوزویان- است که در عرصه کار علمی باید بیش از این به چنین مسائل و موضوعاتی می پرداختیم ومتاسفانه تا الان نپرداختیم. این یک بخش ازماجراست . ولی در عین حال پیش از این عرض کردم که با همهی این اوصاف، آن نقطه قوت سند همین قسمت ها است چراکه اکثر اساتید دانشگاه ها در جریان تدوین و آماده سازی سند بودند ولذا به نظر می رسد این قسمت اجمالاً پر بار است.
مساله اصلی ما آن سوی - سوی آخر - سند است که سوال شما معطوف به آن است که آیا این سند کاملاً ما را به لبه تیز اجرا و عملیات می رساندیا نه؟ ظاهراً نقد هایی که شده و بعضاً هم پذیرفته شده ،می خواهد همین نقطه ضعف را نشان دهد. سند معجزه اش در فصل هفتم آن است، آنجایی که وارد چارچوب نهادی نظام فرهنگی کشور می شود، یعنی اصل معجزه باید آنجا اتفاق می افتاده که در سند معلوم بشود بالاخره این آشفتگی دستگاهها چه خواهد شد و چه کسی باید چه کاری انجام دهد و چه مسئولیتی داشته باشد. که این کار به آن ستاد راهبری که ذکر شد سپرده شده و لذا ما چاره ای نداریم جز اینکه این مقدار از سند را به عنوان یک سند چشم انداز راهبردی که روشن کنندهی مسیر است بپذیریم و آن قسمتی که قرار بوده عملیات انجام دهد و آن کار اصلی را محقق سازد را همچنان منتظر بمانیم و ببینیم آن ستاد چه خواهد کرد.
وظیفه ی هدایتی دولت در عرصه فرهنگ
در مورد این که پیشوند مهندسی را برای فرهنگی انتخاب کرده اند و به اصطلاح می گوییم «مهندسی فرهنگی» ، آیا هدف و رویکرد خاصی مدنظر بوده است؟ آیا دید تجربی به ماجرا حاکم است؟
همان موقعی هم که مقام معظّم رهبری این اصطلاح را وضع کردند این بحث ها مطرح شد که آیا اصلاً فرهنگ قابل مهندسی هست؟ آیا این یک بازگشت به ادبیات بسیار اولیه عرصه فرهنگ نیست ؟ آیا اساساً دولت نقشی دارد که بخواهد برای فرهنگ مهندسی ای داشته باشد ؟ و از این قبیل سوالات. به هر حال ما یک مساله اساسی داریم که اخیراً هم دوباره در سطح کشور مطرح شد و آن این است که دولت در قبال مسائل فرهنگی مردم وظیفه داردیا نه؟ و باید اقداماتی انجام بدهد یا نه؟ یعنی در این طیفی که از مداخله حداکثری دولت تا برکنار ماندن دولت از کل عرصه فرهنگ مواضع ونظرات متفاوتی وجود دارد - که حالا ممکن است هر کسی یک جای این طیف و پیوستار قرار بگیرد – نظریهی صحیح واقعا چیست؟
به هر حال موضِع ما موضعِ دخالتِ دولت است. دولت وظیفه دارد که در عرصهی فرهنگ ورود کند. البته وظیفهی هدایت دارد به تعبیر رهبری وظیفهی باغبانی دارد. مثل باغبانی که آب را می رساند پای گیاه تا گیاه رشد کندحفاظتش میکند، حرسش می کند ، و هرکار دیگری که این گیاه خوب بیاید بالا و راست قامت شود، هرچند در رشد این گیاه هزاران عامل دیگر دخیل است، دولت نیز در قبال فرهنگ و مسائل فرهنگی چنین نقش و وظیفه ای دارد و نمی تواند بگوید که من در قبال فرهنگ مردم مسئول نیستم. این مجموعهی اندیشهای به عنوان مهندسی در نظر گرفته میشود چون از این راه است که دولت می تواند وارد حوزهی فرهنگ شود.
انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی رگه هایی از ارتباطات واقعی
ما وارد عصر اطلاعات و دانایی شده ایم، این عصر چه دلالت هایی بر مهندسی فرهنگی کشور دارد؟
من قبول ندارم که ما وارد عصر ارتباطات و دانایی شده ایم. این ها ادعاهایی است که تمدن غرب می کند برای این که خودش را زنده نشان بدهد. آن چیزی که تلقی می شود به عنوان ارتباط و دانایی، اتفاقاً عدم ارتباط و عدم دانایی است. ما در آن عرصه ها هر روز داریم بی ارتباط تر می شویم و من اصلاً ارتباطات و دانایی را اینگونه که معمولاً مطرح می کنند نمی بینم. بله یک رگه هایی از ارتباطات واقعی در جریان بیداری اسلامی و جلو رفتن انقلاب اسلامی دارد دیده می شود که آنها خیلی خیلی امیدوار کننده است.
راه نجات: تحول موازی افراد، برنامه ها وساختارها
شکی نیست که در حوزه تغییرات و تحولات فرهنگی وحتی عمیق تر از آن ، در حوزهی تحولات تمدنی اگر بخواهیم تحول واصلاحی ایجاد کنیم باید سه مولفهی افراد، برنامه ها و ساختار ها را با هم جلو ببریم. یعنی اگر ما بخواهیم ساختاری را متحول کنیم و به موازات آن به فکر تحول افراد و برنامه ها نباشیم مسلماً توفیقی نخواهیم داشت وبه همین ترتیب اگر بخواهیم افراد را متحول کنیم وبرنامه ای برای تحول برنامه ها وساختارها نداشته باشیم ،کاری به پیش نخواهیم برد.
به نظر جنابعالی امثال سند مهندسی فرهنگی و این قبیل کارها که می خواهند چشم اندازی را برای تحولات عرصهی فرهنگی ترسیم کنند و بر اساس آن یک سری تصمیماتی بگیرند، برنامه های تصویب کنند ،ساختار هایی ایجاد کنند یا شاید نهاد های جدیدی ابداع وتاسیس کنند، تا چه حد می توانند موفق باشند؟ حداقل در این مثال سند مهندسی فرهنگی ،این سند سال 91 تصویب شده است و کمتر از دوسال از تصویب آن میگذرد،به نظر شما چقدر موفق بوده است؟
من اولاً چاره ای ندارم جز اینکه این فرمایش شما را خیلی تایید کنم ! چراکه مطابق آنچه شما گفتید، موضوع نیروی انسانی ، موضوع ساختار ، موضوع قوانین وبرنامه ها، موضوع بودجه ، همه و همه موضوعات مهمی است که باید با هم وبه موازات هم جلو بروند و تا همه به یک سطحی نرسیده باشند اتفاقی نمی افتد. ولی یک مساله هست و آن این است که بعضی وقتها اگر چه ممکن است توفیق در هر کدام از این حوزه ها اندک باشد ولی ناهماهنگی بین همین سطوح اندک وجود دارد. الان به نظر می رسد که ما در عرصه دولت یک گستردگی سازمانی داریم که البته به آشفتگی منجر شده و از آن سو در عرصه مردم یک اقبال و ورود جدّی به عرصه فرهنگ داریم. و این تابع ساختار وبرنامه نیست . پس نیروی انسانی و لوازمی که باید یک سازمان یا یک فرد به پشتوانه آنها عمل بکند اجمالاً وجود دارد ولی از آن طرف ساختار، سازمان و برنامه اش شکل نگرفته. پس شما باید یک قدم برنامه و ساختار را جلو ببرید وبه افراد برسانید. ولی اگر بخواهید به طور واقعی در این عرصه از من بپرسید، من عرض می کنم که ما حتی از نظر اندازه نیروی انسانی هم هنوز بسیار بسیار کار داریم وعقب هستیم. نیروی انسانی ای که عرض می کنم اعم از فرد و ساختار و سازمان است . ولی به هر حال این مقداری که در عرصه فرد و نیروی انسانی و سرمایه انسانی جلو رفتیم پاسخ ساختاری مناسب خود را پیدا نکرده و امیدواریم که نقشه بتواند حداقل این مقدار را درست کند. یعنی ما نیروهای به درد به خور ، دغدغه مند و جدّی در عرصه فرهنگ داریم که به عنوان مسئولین سازمان های فرهنگی یا فعّالان فرهنگی هر دو جورش دارند در کشور کار می کنند و در عین حال این آشفتگی سازمانی ای که در عرصه فرهنگ وجود دارد در بهترین حالت به آنها اجازه داده که کار همدیگر را خنثی کنند. این مساله ، مساله مهمی است. پس ما به این نقشه و به این سند نیاز داریم. به آن نگاشت نهادی بسیار بسیار نیازمندیم که به ما بگوید در این چالش سازمانی وبرنامه ای چه کسی باید چه بکند. ولی در مرحله بعد حتماً مواجه خواهیم شد با موضوع نیروی انسانی متخصص حوزه فرهنگ،نیروی تراز فرهنگ انقلاب اسلامی. بعدها برای آن هم باید یک فکری بشود.
شما مشخصاً پیشنهادی برای این قضیه دارید؟ به تعبیر گویاتر اگر شما خودتان جزو تصویبکنندگان سند بودید دقیقاً همین سند را که پیش روی ماست تصویب می کردید یا پیشنهادات دیگری داشتید؟
من در کار اجرایی یک اصل دارم و آن این است که باید راه افتاد و بالاخره باید کار را از یک جایی شروع کرد. تا موقعی که شما ترمز می کنید و اجازه نمی دهید که کار انجام شود عملا ً حسن و عیب کار خودش را نشان نمی دهد. باید اجازه بدهیم که کار راه بیفتد. ما الان در مرحله ای هستیم که سند داریم. تا چند سال پیش همین سند را هم نداشتیم. تا چند سال قبلش حتی اراده تولید سند هم نبود . پس داریم جلو می رویم. چون داریم جلو می رویم پس باید سند را اجرا کنیم. اگر سند را اجرا کردیم، عیب و ایراد های خودش را دقیق و واقعی نشان می دهد. فعلاً ما داریم همینطوری روی کاغذ حرف می زنیم. در عمل باید اجازه داد که سند اجرا بشود. سند که اجرا شد حتماً بیعیب و نقص نخواهد بود و کار من وامثال من هم رصد ،نظارت و پشتیبانی محتوایی است و باید دست در دست هم بدهیم تا این نقاط عیب ونقص را در صیرورت سند مهندسی فرهنگی بهتر بشناسیم ومرتفع سازیم. و به نظر می رسد که این ساز وکار که یک ستاد راهبری بالای سر کار باشد و خودش هم نظارت برای سیاست گذاری کلان کار را انجام بدهد ، ساز و کار خوبی است. خب قاعدتاً این سازوکار باید بتواند خودش را درمان کند و اشکالات خودش را رفع کند و بازسازی کند و دوباره ادامه حیات بدهد.
یعنی شما همه چیز را به این ستاد راهبری که تشکیل شده برمیگردانید؟
سند اینجور می گوید. سند در واقع از یک سری کلیّات شروع کرده و بعد اصل ماجرا را به آن ستاد راهبری سپرده، پس ما هم باید صبر کنیم ببینیم آن ستاد راهبری چه خواهد کرد.
و اگر نتوانست؟! اگربعد از ده سال آن ستاد راهبری از لحاظ اجرایی و ساختاری نتوانست کاری انجام دهد چه؟
آن موقع باید نشست و آسیب شناسی کرد ببینیم این اشکال از کجا درست شده!
سه پیش نیاز تحول مبتنی بر سند مهندسی فرهنگی
به نظر شما این سند می تواند باتوجه به وضعیت کنونی ساختار فرهنگی کشور، و این که ما در کشور ده ها دستگاه فرهنگی داریم وبا این تجربه که حتی اگر با نیرویی قوی تر از این سند و از لایه های بالاتر نظام به این سازمان ها ابلاغ شود_ مشابه آن چه در این چندسال بعد از انقلاب بارها دیده ایم _ در این ها حرکتی ایجاد نشده و نهایت حرکت وتحول ما در این زمینه این بوده که این سازمان ها روز به روز از لحاظ حجم و طول عریض تر و طویل تر شده اند و از آن طرف روز به روز هم وضع فرهنگی حاد تر شده ! و از طرفی هم می بینیم همه مسائل برمیگردد به همین قضیهی فرهنگ یعنی اگر در اقتصاد، سیاست یا اجتماع هم مشکلی ایجاد شده، همگی به مشکلات فرهنگ برمیگردد. فی الجمله با این توصیفات به نظر شما کارایی این سند در چه حدی است؟
چند تا شرط یا به تعبیر بهتر چند پیش نیاز دارد. حل مسائل فرهنگی کشور معطوف به ماجرای سند مهندسی فرهنگی اولین شرطش همانی است که عرض کردم، ما نباید کار علمی دانشگاه و حوزه ها را رها کنیم. سند به شدت به آن نیازمند است. اگر چه که الان تصویب شده است ولی هرچه جلوتر می رود باید دست آن از لحاظ کار علمی پر باشد. پیش نیاز دوم باز بحثی است که بین همین فرمایشات شما با هم صحبتش را کردیم. آن هم حوزه نیروی انسانی است. ما در تربیت نیروی انسانی بسیار بسیار نیازمندیم و باید کار کنیم و اگر نیروی انسانی مناسب این ماجرا تربیت نشود،اگر ما همه ی همت وتلاش خود را معطوف به ساختارها وبرنامه ها واز این دست مسائل کردیم و از مقولهی افراد ونیروی انسانی بازماندیم، باز سند فرهنگی ابتر خواهد ماند. سوم میزان جدیّتی است که اهل اجرای این سند یعنی ستاد راهبردی باید داشته باشند و آن این است که واقعاً بخواهند شورا را به عنوان قرارگاه اصلی فرهنگی کشور راه اندازی کنند و بر اساس همین عمل کنند. طبیعتاً یکی از مهمترین کارها همان بحث آشفتگی دستگاههای فرهنگی است که بالاخره یک جایی این وضعیت باید سامان یابد و فکر می کنم که این ستاد جزء وظایف اولیه اش همین باشد که بالاخره این کاروان و ناوگانی که درست شده و عرصه فرهنگ را مدیریت می کند را به جایی برساند و ما از دل اصلاح این دستگاههای فرهنگی می توانیم توقع داشته باشیم که مسائل مان، شاخص هایمان ، برنامه هایمان و استراتژی هایمان همه بیرون بیاید و اجرا شود. فکر می کنم این سه پیشنیاز ضروری است. چه فوری بخواهید نگاه کنید و چه دیدگاهی بلند مدت داشته باشید.
مردم ،موتورمحرّک جریان فرهنگ
مبحث دیگر این که در آن تمدن آرمانی و ایدهآل اسلامی که برای خود تصور می کنیم و یا آن تجربهی موفق گذشته ای که ما در حوزه های ارتباطات، فرهنگ و تعاملات اجتماعی داشته ایم، ما نقطه اصلی تمرکز و رمز موفقیتمان را بحث های مردمی می دانیم، یعنی آن چیزی که در حوزه فرهنگ یا در حوزه بحث های تمدنی و اجتماعی جوشش و حرکتی ایجاد کرده _ اگر حرکتی بوده _ برخواسته از متن مردم بوده و ظاهرا آن چیزی که الان نیز ایده آل ماست همین مقوله است، یعنی منتظریم که در عرصهی فرهنگ از دل مردم یک جوشش و حرکتی ایجاد شود ، همانگونه که در عرصهی سیاسی، حرکت های تاثیرگذار انقلاب اسلامی برخاسته از لایه های مردمی بوده و هست، این قضیه در این سند چگونه دیده شده ،آیا این سند صرفاً برای یک تعدادی سازمان و نهاد که ویژگی های آنها بحث شد و شما هم توضیحات آن ها را دادید وضع شده یا اینکه به این قضیه هم نگاه دارد ؟
این را بیشتر از خود تکمیل کنند گان سند باید پرسید، ولی سند به نظر می رسد که چشم انداز خودش را حتی بیش از این در نظر گرفته، یعنی موضوع را به جهان اسلام و کشور های منطقه و حتی ملل و کشور هایی که پیوند های سیاسی- فرهنگی قابل توجهی با نظام جمهوری اسلامی دارند هم کشانده، یعنی عرصه را دارد یک عرصه بین المللی می بیند .پس می توانیم بگوییم که گروه های فرهنگی در کشور های دیگر هم باید مخاطب این سند باشند. این که چقدر این سند توانسته این ادعا را کامل پوشش دهد همانگونه که در تحلیل های قبلی هم گفتیم ، سند یک جایی متوقف شده که این توقف باید شکسته شود و سند باید مسیر تکاملی خودش را ادامه دهد. هم در سطح مردمی کردن جریان فرهنگی و هم در سطح بین المللی کردن و جهانی کردن آن . این ها چیزهایی است که قاعدتاً باید منتظر ماند و دید که ستاد راهبری برای آن چه نقشه ای خواهد داشت. ولی در اصل اینکه در نهایت موتور محرک جریان فرهنگ مردم هستند و دولت وظیفه هدایت و نظارت دارد شکی نیست.
- ارزیابی شما از شورای انقلاب فرهنگی در این چند سال بعد از انقلاب چه بوده؟ آیا در دوره ای توانسته تحولی ایجاد کند.
شورا را اگر نخواهید از آن عکس بگیرید و به شکل یک فیلم بخواهید بررسی کنید یک سیری داشته . طبیعی است که در یک دوره ای که آن دوره، دوره طولانی ای هم بوده رضایتی از عملکرد شورا وجود نداشته، یعنی توقعی که ما از قرارگاه اصلی فرهنگی کشور داریم در کشوری که انقلاب اسلامی آن انقلاب فرهنگی هست قطعاً بالاتر از این بوده و هنوز هم بالاتر از این است. این که آیا شورا دارد اندک اندک از آن به تعبیری خواب طولانی بیدار می شود به نظر می رسد در حال اتفاق افتادن است. مثل همین تدوین سندمهندسی فرهنگی و چند تا سند دیگری که در شورا بررسی شده است. این ها نشان می دهد که شورا کم کم دارد به سمت موضوعات فرهنگی می رود. ولی اینکه آیا این سرعت متناسب هست با اتفاقاتی که دارد بیرون از شورا در سطح جامعه ،چه جامعه داخلی خودمان و چه جامعه در سطح بین الملل می افتد، نه، قطعا ما خیلی سرعتمان را باید بالاتر از این ببریم. یک قسمتی از آن در گرو تقویت دبیر خانه است، یک قسمت در گرو شورا و صحن شورا است، یک بخشی از ماجرا به رابطه ریاست شورا که رییس جمهوری باشد با شورای عالی انقلاب فرهنگی و بقیه اعضا، برمیگردد، به تمام وقت بودن اعضا در جریان امور شورای عالی انقلاب فرهنگی ، روابطی که شورای عالی انقلاب فرهنگی با دانشگاه ها و مراکز علمی و حوزه های علمیه و پژوهشگاهها باید برقرار کند. و از این دست موضوعاتی که معمولاً بارها شمارش شده که در شورای عالی انقلاب فرهنگی چه نقاط قوت و چه نقاط ضعفی وجود دارد و چه اتفاقاتی باید بیفتد.
- شما خودتان پیشنهادی دارید.
آقای فروزان(دانشجوی ورودی سال 1382 رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع)) یک پایان نامه ای در این موضوع داردکه آن را دفاع کرده و من هنوز آن پایان نامه را قابل طرح وپاسخگو به این مسئله می دانم . پیشنهادهایی که در آن پایان نامه داده شده ، پیشنهادهای بسیار خوبی است ولی عمدتاً همین سرفصل هایی بودکه عرض کردم. عنوان پایان نامه وحدت مدیریت در شورای عالی انقلاب فرهنگی یا در عرصه فرهنگ مورد مطالعه شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
- باتشکر از لطف وعنایت شما وسپاس به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
خواهش میکنم، انشاءالله موفق و مویّد باشید .