چرا اسیر خوابیم و بر خواب خود تسلطی نداریم؟
جرعه هایی برای تحول قلب و جان !(یادداشت دوم)
چرا اسیر خوابیم و بر خواب خود تسلطی نداریم؟
بسم الله
خوابمان سنگین است و اختیار برخاستن از بستر با خودمان نیست؛ گاهی آنقدر می خوابیم که از خستگی خواب از جا برمی خیزیم! ناراحتیم از اینکه نمی توانیم پیوستگی خواب را برای عبادت سحرگاهی قطع کنیم و از اینکه سنگینی خواب و نشنیدن کلی هوش و گوش مانع عبادت ما شده است هر روز از خود و خدایمان گله مندیم.
وقتی در جستجوی علت این سنگینی و بی اختیاری در قبال خوابمان می رویم؛ عموم افراد به یک علت واحد که حاکم بر سبک زندگی امروزه ی همه ی ماست می رسند و آن به هم ریختگی برنامه ی زندگی و ساعات خواب و بیداری و یا دیرخوابیدن و از این دست موضوعات است.
اما...
اما شاید داستان چیز دیگری باشد.
چه زیبا گفت معصوم به سوال کننده ای که از علت سنگینی خوابش پرسیده بود.
گفت: گناهانت را سبک کن!
آری سنگینی گناه؛ بر هوش و چشم آدمی سنگینی می کند و علاوه بر عالم معنا که از او سلب توفیق می شود؛ او را در عالم ماده هم خواب تر و خواب آلوده تر می نماید!
چه زیبایند مومنین و متقینی که خوابشان مثل موم در دستشان است و خواب مقهور و تسلیم آن هاست و نه آن ها تسلیم خواب!
و چه پر اهمیت است تنظیم خواب برای سالک در مسیر حق!