یادداشت علمی: خانواده در بستر تاریخ از زبان خود خانواده!
خانواده در بستر تاریخ از زبان خود خانواده!
نگاهی به نظرات مختلف درباره خانواده
محمدوحید صافی اصفهانی
safivahid@gmail.com
اصلاً قصد آزردهخاطر نمودن شما را ندارم و نمیخواهم از جفاهاییکه در طول تاریخ در حق من روا داشته شده و میشود سخن بگویم. نمیخواهم به بررسی خاستگاه خود که اولین بار چه شد و چه روندی موجب شکلگیری من شد، بپردازم، نمیخواهم به شما تحمیل کنم که نظر پیروان مکتب ترانسفورمیسم1 (تکامل انواع؛ پیدایش تدریجی انسان از سایر موجودات) را بپذیرید یا اینکه مکتب فیکسیسم2(ثبات انواع؛ آفرینش مستقل و معجزهآسای انسان) را قبول داشته باشید و تحلیل کنید آیا من با خلقت دفعی آدم و حوا متولّد شدم و به مرور زمان گسترش یافتم یا اینکه نه، پیش از آدم وحوا من بودم و نقشآفرینی میکردم؟
نمیخواهم ذهن شما را درگیر مسائلی چون وجود یا عدم وجود خود در بین انسانها یا موجودات دیگر کنم که آیا نقشآفرینی من فقط محدود به زندگی بشر است یا من در بین حیوانات و جمادات و دیگر مخلوقات نیز وجود دارم و آنها نیز به نحوی با ساختار من در تعاملاند و به تعبیری من را دارند.
داستان تلخ حملات و تهمتها به من یکی و دوتا نیست. عدّهای اصالت را به فرد دادند و به طور کلی با وجود من مخالفت کردند، آنها معتقد بودند وجود من مانع آزادی نوع بشراست و من مصالح و شرایطی را فراهم میکنم که انسان مجبور میشود به خاطر این مصالح از منافع و راحتی و امکانات شخصی و خصوصی خود صرفنظر نماید و به قولی امکانات و راحتیاش را بین افراد دیگر تقسیم نماید.
عدّهای با من مخالفت نمودند چون نمیتوانستند ارضای نیازهای غریزی انسان را در بستر من تحمل کنند، آنها تشکیل من، و ارضای نیازهای جنسی و مادی انسان در چهارچوب من را مانع کسب فیوضات و کمالات معنوی و الهی میدانستند.3
گروهی به این نتیجه رسیدند که اصالت با جمع و جامعه است و گفتند: چون من فضای عاطفی و آرامش و امن را برای انسان ایجاد میکنم، مانع تعلّق او به گروههای بزرگتر و خدمت در راه اهداف و نیازهای این گروهها میشوم و به این بهانه به کلی مرا طرد و نفی کردند. آنها مرا رقیب جامعه میپنداشتند که گویی بر سر تصاحب انسان اختلاف داریم!
بعضی گفتند تا وقتی که من به عنوان یک واحد سازنده، زیربنای جوامع جهانی را تشکیل میدهم، آنها نمیتوانند به هدف خودکه همان امپراطوری فراگیر جهانیاست، برسند4 و لذا تمام همّ و غم خود را برای نابودی من، به هر طریق مقدّس و غیرمقدّس گذاشتند و با هر حربهای که بود مثل رواج همجنسگرایی، ترویج چند والدینی ولاقیدی، احداث مراکز سقط جنین و تلقّی انگل بودن جنین در بطن مادر و... همت به حذف و نابودی من گماردند.
شخصی گفت:5 هرچه بدبختی و نارسایی در جهان هستی وجود دارد زیر سر من است و راه درمان مشکلات بشری حذف و نابودی من است. او ساختار من را براساس مالکیت قرار داد و گفت: در این ساختار، شوهر مالک همسراست و والدین مالک فرزندان و این مالکیتها مانع آزادی انسان و موجب سلب انسانیّت و زیباییها از اوست. اوگفت بدون من هم در یک قالب کمونی6 میشود به سعادت و آزادی و آرامش رسید، او اعتقاد داشتکه: "کودکان باید از پدر و مادر مستقل باشند و بچهها باید به کمون تعلق داشته باشند، والدین به اندازهکافی ضرر زدهاند، کودکان باید نه در کنار والدین که در شبانهروزیهای کمون زندگیکنند تا پدر و مادرها نتوانند ذهن آنها را مسموم کنند، کمون باید مراقب باشد که هیچ نوع جهانبینی فکری یا سیاسی، ملیت، نژاد یا طبقه اجتماعی خاصی برکُمون حاکم نگردد"7 و خلاصه تا توانست من و بنیاد چند ده هزارسالهی مرا مضر و بیفایده خواند.
شخصی مرا اولین گروه طبیعی نامید،8 دیگری رنگ سیاست را هم به من افزود و گفت: من قدیمیترین جامعه و اولین نمونه اجتماعات سیاسی هستم،9 شخص دیگری تکامل و تطوّر مرا به موازات تکامل و تحول جامعه و انسان دانست و گفت: وجود من طفیلی وجود جامعه است و بس، دیگری فریاد زد این چه حرف مضحکی است، تا من نباشم جامعهای نخواهد بود که تحول و تطوری در کار باشد.
در مورد کارکرد من و اینکه اساساً وجود من به چه علّتی حائز اهمیت شدکه نگو و نپرس! دستهای گفتند: فایده من به همین محدود میشودکه فرد بتواند تحت پوشش من ارضای غریزه جنسیکند و بس، عدّهای گفتند تنها فایده من تولیدمثلی است که تحت لوای من انجام میشود و من آمدم که بشر باشد و ادامه داشته باشد، گروهی فایده مرا به همین محدود نمودندکه چون جنس مونث و فرزندانش باید شکمشان سیرشود باید تحت نظر و کفالت جنس مذکر دربیایند و این محقق نمیشود مگر با تشکیل من.
و خلاصه گفتند و گفتند و گفتند... و هنوز هم میگویند و خواهند گفت بدون اینکه حتی یکبار نظر خود مرا بپرسند، برای یکبار هم که شده بگویند تو چیستی و از کجا آمدهای و درمان چه درد و پاسخ چه سوالی هستی؟چه هدفی داری و ماهیت تو چیست؟
قصد دفاع از یک جبهه یا مکتب خاص ندارم اما اعتراف میکنم اگر در طول تاریخ مکتب اسلام و نظرات و دفاعیاتش از من نبود، شاید بارها نه به خاطر حملات بدخواهانم و سرتسلیم فرود آوردن در برابر نقشههای شوم آنها علیه من، بلکه به خاطر غربت و تنهایی و قدرنشناسی این انسان نامرد و خودخواه، ترک جامعه بشری میکردم و به کنجی رفته و انسان را با نظریات و مکاتبش تنها میگذاشتم!
این اسلام و رهروانش بودند که مرا ریشهدار در روحی الهی و منطبق با فطرت انسانی دانستند.10 این اسلام بود که ازدواج و به دنبال آن تشکیل مرا حفظ و تکمیل نیمی از دین انسان خواند.11 این اسلام بود که به دور از تعصّبهای جاهلانه به فرد و اجتماع هر دو اصالت داد و مرا حلقهی وصل این دو زنجیر دانست تا در قالب من، هم فرد به منافع و پاسخ نیازهای خود برسد و هم جامعه به صورتی منسجم و قانونمند تحت نظارت من به حرکت خود ادامه دهد. اسلام انسان را یک موجود اجتماعی و نیازمند به تعاون و همکاری دانست و تشکیل مرا اوّلین برنامه برای این تعاون و مشارکت معرفی نمود. از دیدگاه اسلام اصولاً انسانها زوج آفریده شدهاند و به مقتضای فطرت خود در جستجوی جفت خود تلاش میکنند و سرانجام همدیگر را میجویند و در قالب من به کمال میرسند.12 جفتگرایی مدنظر اسلام درباره انسان با جفتگرایی موجود بین سایر موجودات یک تفاوت اساسی داشت و آن این بود که اسلام در وجود انسان زمینهای از مودّت و رحمت متصوّر بود که تجلیگاه آن را فقط وجود من میدانست.
اسلام میگوید انسان به سکون و آرامش روحی و درونی نیاز دارد و همانطور که پس از رفع گرسنگی و تشنگی سکون و آرامش مییابد، جنس مذکر و مونث نیز به یکدیگر نیاز دارند و هنگامی که همدیگر را یافتند، آرامش پیدا میکنند. از نظر اسلام انسان باید زیاد شود و زیاد شدن با رشدکردن تفاوت دارد، رشد یعنی تکامل استعدادها و توانمندیها و زیاد شدن یعنی جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته، که راه زیاد شدن انسان حضور فعّال من و بستر مناسب من است.
از نظر اسلام تشکیل من باعث ایجاد آمادگی در فرد برای برخورد و رویارویی با پدیدههای اجتماعی است و سرانجام این اسلام بود که مرا پیوند سالم و درخشان و ایدهآل پرهیزکاران عالم معرفی نمود.
اسلام مرا باورکرد و حقّ مرا ادا نمود و به من شخصیت و امید داد. اگر سالها مکاتب و دانشمندان و فیلسوفان بشر گفتند و نوشتند که من موجود بیارزش و نالایقی هستم، اسلام محکم ایستاد و فریاد کشید تو بهترین عنصر و پاکترین قالب خلقتی و خلق نشدی تو، مگر به خاطر فطرت بشری و خلق نشد فطرت بشر مگر به خواست خدا.
و این شد که امروز در پناه حمایتهای اسلام من آزاده و مسرورم و میتوانم خود را مادر انسانها و مربی جوامع و استاد امنیّت و آرامش بدانم و با عزت و شرافت بگویم: من خانواده هستم! آری من خانوادهام!
پاورقی:
1-نظریه تغییر تدریجی گونهها (Transformism)
2-نظریه ثباتگونه (Fixism)
3-رهبانیت مسیحی
4-نظریات رادیکال فمینیسم- از جمله دسیسههای صهیونیستی
5- باگران راجنیش اوشو (عارف معروف هندی)
6-اوشو شکل جدیدی غیر از ازدواج برای یک زندگی جمعی پیشنهاد میکند و نام آن را کمون میگذارد.
7-اوشو، آینده طلایی، ص 100
8-هگل
9-ژان ژاک روسو
10-سوره مبارکه نور، آیه 32
11-محمدتقی مجلسی، روضهالمتقین، ج8، ص82
12-سوره مبارکه نباء، آیه 8، سوره مبارکه روم، آیه 21 و سوره مبارکه فاطر، آیه 11