یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی

یادداشت های محمدوحید صافی اصفهانی

یادداشت های فرهنگی و ارتباطاتی محمدوحیدصافی
محمدوحیدصافی اصفهانی
عبد مسکین!

و در اعتبارات دنیا، طلبه دانشجوی مقطع دکتری رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) تهران

این وب نوشت، محملی است برای به اشتراک گذاری برخی تاملات، دل نوشته‌ها و یادداشت ها در حوزه‌ی مباحث اخلاقی، عقیدتی، فرهنگی، ارتباطاتی، سیاسی، اجتماعی، خاطرات آموزنده و ...

نقل کلیه‌ی مطالب بدون ذکر منبع بلامانع است.

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ب.ظ

وقتی که عشق نور و جلای دگر دهد ...


بسم الله

زمانه‌ی عجیبی است! مهدی فاطمه در کوچه و بیابان این شهر تنها و بی‌کس زندگی می‌کند وما نیز در همان کوچه و بیابان به تحصیل و تجارت و خرید و فروش و گذران عمر مشغولیم! روزگار عجیبی است. هزار و اَندی سال غریو اَینَ اَنصارالله به گوش تاریخ می‌رسد و یار و یاوری نیست که دین خدایش و نائب خدایش را در زمین خاکی یاری دهد.

مهدی جان تو را درک می‌کنم و تو را می‌فهمم. نه از آن جهت که مقامی چون تو و غربتی چو غربت تو را درک کرده باشم. نه از آن جهت که عصمتی چون عصمت تو و نوری چون نور وجودی تو را در خود داشته باشم. نه از آن جهت که وجودی چون وجود تو و حیاتی چون حیات قدسی تو را داشته باشم و نه از آن جهت که در مراتب بندگی به مراتب تو که هیچ، بلکه به گرد پای قطره ای از دریای عبودیت تو رسیده باشم.

فقط و فقط از یک جهت تو را درک می‌کنم و تنها از یک روزنه می‌توانم حس عجیب خود را با تو مشترک باشم و آن روزنه، بریدگی از اصل وجود خویش وغربت در عالم ناسوتی خویش است. آری من نیز چون شما از نوع بشرم و تن در بند حیات دنیا دارم. از خدای خویش و از نور خویش و از وجود واجب خویش جدا مانده و ممکن گشته ام! و تو نیز این درد را می‌فهمی! تو نیز این فشار مبهم را حس می‌کنی و این غصه را باور داری! امّا چه کند این بنده‌ی جداگشته از اصل خویش که گویی در این روزگار وانفساه و غربت، اصل دوم خویش که نور عشق و امام زمان خویش باشد را نیز گم کرده است و خسر الذّت و العشق مانده است؟ چه کند این عبد خفیف و نحیف که لیاقت همراهی مهدی فاطمه را هم از دست داده است؟ چه کند این روسیاه افتاده بر خاک که باید در شهری نفس بکشد که در آن شهر گویا نَفَس مهدی فاطمه در آسمانش طنین انداز است اما او لیاقت درک این نفس را ندارد؟ و چه کند این محنت کشیده‌ی بی پناه که معصیت و سیاهی دلش مانع از اتصال قلب او به منبع عشقش و عزیز دل مصطفایش می‌شود و قدم‌های او برای طی مسیر عاشقی اش بسته است.

مهدی جان تو را به تنهایی‌ات قسم می‌دهم که تنهایی و تاریکی بندگی من را با نور دیدگانت روشن کن! مرا عاشق و شیدای خودت کن. مرا آواره و مجنون سرایت کن و مهر جنونت را بر پیشانی ام حک نما. چه زیبا بود جنون میثم تمّار در عشق علی علیه السلام و چه زیبا بود رقص مستانه‌ی سلمان و ابوذر ومقداد در گرداگرد معشوقشان محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و چه زیباتر خوش رقصی اصحاب اباعبدالله در گرداگرد مسلخگاه عشق حسین علیه السلام! سرزمین کربلا ...


بارالها .... یا الهی و سیدی و ربّی و مولای .... مرا در عشق مهدی فاطمه، از میثم و سلمان و ابوذر ومقداد و اصحاب حسین علیه السلام کمتر نگیر و پایین تر مدار! ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۵
محمدوحید صافی اصفهانی
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۱ ب.ظ

نشست سیاسی با حضور دکترعلیرضا زاکانی

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، علیرضا زاکانی نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در مراسمی که به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد، گفت: انقلاب هرچه رشد می‌کند و خیرات و برکاتش معلوم می‌شود از طرفی دشمنی‌ها و مشکلاتی که برایش درست می‌کنند روز به روز بیشتر می‌شود. این وظیفه همه ما است که در صحنه باشیم و از میراثی که شهیدان برای ما گذاشتند صیانت و پاسداری کنیم و این نمی‌شود مگر با پیگیری منویات رهبری انقلاب و خدمت صادقانه به مردم.

زاکانی ادامه داد: باید برجام را محصول یک رویکرد و تفکر دانست، ما در این کشور دو رویکرد داریم، یکی این است که عده‌ای چشم به ظرفیت‌های داخلی کشور و بهره‌گیری از همه فرصت‌های جهانی دارند اما برایشان اصل داخل کشور است و از تمام فرصت‌ها برای ایجاد سرآمدی ایران و تقویت جدی انقلاب اسلامی بهره می‌گیرند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۲۰:۵۱
محمدوحید صافی اصفهانی
شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۵ ب.ظ

اربعین حسینی فرصتی که دارد هرز می‌رود!

اربعین حسینی فرصتی که دارد هرز می‌رود!

اربعین جای لوس بازی مقدس مآب های هیئت زده نیست...

بسم الله

به لطف و مدد حضرت مادر، فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها که دستِ دهنده و قدرت بالغه‌ی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام است، امسال توفیق یافتم به همراه برخی دوستان عزیز و مهربانم زیارت اربعین را درک نمایم و گوشه‌‌ای از چشمه سار محبت و رحمت عام اباعبدالله علیه السلام را با چشمان خود ببینم و چه زیبا سفری بود و چه فرخنده سیاحتی، سفر به نقطه‌ صفر مرز عشق و سیاحت به غربتکده‌ی مجانین عالم! سفر به موضع کرب و موقف بلا و سیاحت در سرزمین کرب و بلا.

اربعین حقاً و انصافاً چهله‌ی عاشقی است. در اربعین، حسین علیه السلام دل‌های آرام و بی ملال را تحویل می‌گیرد و مجنون و آشفته‌ی خودش تحویل می‌دهد، این را می‌گویم که اگر کسی برای دل آرامی به زیارت اربعین می‌رود و به دنبال قلبی آرام می‌گردد، بهتر است که وقت دیگری را برای کربلا رفتن انتخاب کند. اربعین جایش نیست! اربعین کارخانه‌ی مجنون سازی حسین علیه السلام است و چه زیبا جنونی است. رفته بودم که آرام بگیرم و برگردم، امّا حسین علیه السلام چه با این دل کرده است؟! خدا می‌داند!

امّا فارغ از دردهای بر دل نشسته، بر خود لازم دیدم نکاتی از این حرکت عظیم تمدن ساز و جوشش آفرین، مرقوم نمایم و ان شاالله که در فرصتی مقتضی بتوان این نکات را بیشتر پرورش داد.

1-    بیش از آن که اربعین حسینی را به عنوان یکی از مناسک دینی و آیین های مذهبی دید، باید به عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی با بن مایه‌های فلسفه‌ی تاریخی دانست و به حساب آورد. این جوشش جمعیّتی که هرسال بر کمیّت وکیفیت آن افزوده می‌شود چیزی فراتر از یک عزاداری مذهبی و بزرگداشت آیینی است. اربعین به خودی خود یک حرکت دارای اصالت و معنا است و این فرصت منحصر به فردی که در اربعین وجود دارد از یک سو می‌تواند اکسیری اعظم در پرشی تمدنی محسوب شود و از سوی دیگر در صورت غفلت ما، می‌تواند به تهدیدی عظیم تبدیل گردد و از آن جایی که فرهنگ ما معمولاً مبتنی بر درمان است تا پیشگیری، لذا نگرانی مضاعفی از این تهدید در سال های آینده وجود دارد. بگذارید کمی صریح تر بگویم، اربعین تمام ظرفیت های خدا شدن را دارد!! و این به همان اندازه که بسیار خوب است به همان اندازه برای جهالت و عوام زدگی مردم می‌تواند بد باشد. نمی‌دانم این تهدید بالاخره بناست از کی و کجا و در پی کدام بی‌تدبیری و اهمال کاری ما سر برآورد ولی شرایطی را در نظر بگیرید که مثلاً در ده یا پانزده سال دیگر فرقه ای پیدا شده که مرجعیّت انگلیسی آن‌ها سعی بین حسین و عباس و طواف حول بین الحرمین و نماز طواف در پشت کف العباس را به آن‌ها تعلیم می‌دهد و صحرای بین نجف تا کربلا را به منا و مشعر آن ها تبدیل ساخته است!! و آن وقت ما با عَلَم شدن حج حسینی در برابر حج ابراهیمی مواجهیم و اینجاست که باید گفت: حالا بیایید و جمعش کنید!!

2-    اربعین باید مردمی بماند، اربعین حسینی را نباید دولتی ساخت. اربعین یک پدیده‌ی درحال شدن است و لذا باید گذاشت که اربعین در یک فرآیند طبیعی مسیر اصلی خویش را پیدا کند و اگر کار در دست مردم و رهبران دینی بومی مردم باشد که هست، این اتفاق قطعاً خواهد افتاد. مردم با گذشت سال‌های مختلف خودشان زیرساخت‌های لازم را ایجاد می‌کنند، خودشان آفت‌ها و آسیب‌ها را می‌شناسند و به صورت طبیعی درمان می‌کنند، و نیز خودشان سال به سال به کیفیت مراسم می افزایند. سمّ مهلک اربعین دخالت کاریکاتوری حکومتی و حاکمیت نگاه سیاستگذارانه‌ی از بالا به پایین به این پدیده‌ است. دولت ایران نیز بهتر است به جای تشویق و ترغیب و ایجاد احساسات آنی وکاذب از طریق رسانه‌ی ملی، به وظایف اصلی خویش که همانا توسعه و بهبود مرزها، گسترش امکانات بین مرزی دو کشور، افزایش کمی وکیفی وسایل رفت و آمد و... است، عمل نماید. لازم نکرده است که دولت و رسانه های جمعی بخواهند مردم را هیجان زده کرده و به زعم خودشان اربعین را رونق ببخشند، مردم خودشان تمایل به رفتن دارند، فقط وقتی به صورت ارگانیک و در یک سیر طبیعی و با مرور تاریخ یک کاری صورت بگیرد، اندک اندک زیرساخت هایش نظیر موکب و غیره توسط خود مردم ایجاد می‌شود و توسعه می‌یابد. دولت‌ها اگر علاقه به فعالیّت در این زمینه دارند، می‌توانند در امکانات و زیرساخت ها مشارکت کنند نه این‌که ملّت را ترغیب به رفتن کنند در حالی که مرزهایشان آماده نیست، نمی توانند امنیت بین مرزی را برقرار کنند، وسیله ی حمل و نقل به اندازه ی کافی وجود ندارد و هزار و یک مشکل دیگر.

3-    اربعین حسینی باید سیاسی شود. افق روشنگرانه‌ی اربعین باید به گونه ای باشد که در سال های آینده حکومت‌های مرتجع عربی کابوس درجه‌ی اول خودشان را هجرت شهروندانشان به مراسم اربعین حسینی بدانند. مثلا حکومت سعودی باید برایش مسئله شود که اربعینیانی که از سرزمین عراق برمی‌گردنند تا مدت‌ها شارژ و دغدغه‌مند شده‌اند و با به دست آوردن راه های ارتباطی با سایر برادران مسلمان خویش از نقاط مختلف جهان و امت اسلامی در روشنگری و مبارزه با شمر و یزید زمانه آرام و قرار ندارند. امسال در سال 1395 ما یک پیاده روی اربعین رفتیم و آمدیم، اما اثری از کودکان خون بار یمن نبود، اثری از مادران داغدار فلسطین نبود، اثری از آلام و دردهای مردم عراق و سوریه و لبنان نبود. و این اصلاً خوب نیست و به تعبیری این اربعین اگر بنا باشد اینگونه باشد، اصلاً اربعین نیست! سیاحتی جذاب با موکب های پرغذا و مداحی های زیبای بین راهی است که احیاناً ارزان ترین مسافرت هم پای ما در می آیند چون همه چیزش از محل اسکان و خوراک و ماساژ و ... رایگان است.

باید باب گفتگو و ایجاد ارتباط و انتقال تجربیات بین برادران ایمانی باز شود و اربعین بهترین موقف برای این جنبش وحرکت اسلامی است.

4-     اربعین حسینی باید اسلامی شود! در جای جای مراسمات اربعین رخدادها و آسیب‌هایی مشاهده می‌شود که بیم آن می‌رود که در آینده‌ای نه چندان دور در صورت رفع نشدن این آسیب ها جوّ ماهوی اسلامی اربعین آنگونه که باید، تاثیر خودش را نداشته باشد، پدیده‌ی حرام اختلاط بدنی زنان و مردان در فشردگی‌های جمعیتی شهر نجف و کربلا چیزی نیست که بتوان به راحتی از آن عبور کرد. استعمال کثیر دخانیات در بین زوار اربعین حتی در بین کسانی که اصلاً اهل سیگار و دود و ... نیستند، اما ظاهراً در این چند روز اربعین به صورت تفننی شرب دخانیات می‌کنند، عدم تقیّد برخی زوّار به رعایت حق الناس در صفوف مختلف نماز، غذا، زیارت ضریح حضرات و... از آسیب هایی است که در شان اربعین نیست و باید مرتفع گردد و به تعبیری کمی زشت است که در یک عمل مستحب، حرام هایی از جنس حق الناس رخ دهد.

5-    اربعین حسینی باید عاقلانه عاشقانه باشد، نه این که عاشقانه عاقلانه جلوه‌گر شود! در مواجهه‌ی با اربعین توسط بسیاری از وعّاظ و خطبای مشهور در سال های اخیر بسیار دیده می‌شود که این عزیران سعی در نوعی تحریک عاطفی و احساسی برای شرکت مردم و جوانان در اربعین دارند. اربعین همانگونه که مقدمتاً عرض شد صرفاً یک عمل عبادی نیست و باید مراقب سطحی شدن مردم در این خصوص بود. سلاح اربعین باید با عقل ومنطق و اندیشه صیقل داده شود و بر گرده‌ی جبهه‌ی باطل فرود آید. اربعین را باید به اژدهای عقلانیّت تمدن نوین اسلامی در برابر تمدن غربی تبدیل ساخت. حیف این حرکت و پدیده‌ی ممتاز است که به رفع چندحاجت و درد دل های چند گناهکار که می‌خواهند با پای زخمی از پیاده روی شفاعت حسین علیه السلام را برای گناهان خویش بگیرند تنزل داد. اربعین را باید با عقلانیت ترویج داد و نه با تحریک عاظفی و احساسی. اربعین را باید اردوکشی ناقوس پیش قراولان تمدن نوین اسلامی دانست، حیف است که این حرکت را به مراسم توبه‌ی دسته جمعی چند گناهکار تنزل داد. از نظر حقیر اربعین جای لوس بازی مقدس مآب های هیئت زده نیست. اربعین مرکب راهوار اسلام ناب انقلابی است.

6-     ادامه دارد....


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۵
محمدوحید صافی اصفهانی

بسم الله

مراسم دفاعیه از پایان نامه کارشناسی ارشد با موضوع «مطالعه تطبیقی الگوی مسئله‌شناسی فرهنگی در سازمان‌های فرهنگی شهرداری‌های اصفهان، تهران و مشهد» + چکیده فارسی، عربی و انگلیسی

به لطف حضرت حق در تاریخ 31 شهریور ماه سال 95  توفیق شد که دفاعیه‌ی پایان نامه کارشناسی ارشد خویش با موضوع «مطالعه تطبیقی الگوی مسئله‌شناسی فرهنگی در سازمان‌های فرهنگی شهرداری‌های اصفهان، تهران و مشهد» را با کسب نمره‌ی 19/75 برگزار نمایم.

به ترتیب از راست به چپ: دکتر محمدصادق نصراللهی(استادمشاور)- محمدوحیدصافی اصفهانی- دکتر محمدرضا عطاردی(استاد راهنما)- دکتر محمدرضا برزویی(استاد داور)




چـکـیـده‌ی پـایـان نـامـــه

چکیده:

یکی از چالش‌های پیش‌رو در عرصه‌ی سیاستگذاری فرهنگی ایران معاصر نداشتن الگو و فرمول منطقی و واقع‌گرا در مسئله‌شناسی فرهنگی است و بسیاری از مسائل فرهنگی جامعه‌ی کنونی ایران بر مبنای برداشت‌های سلیقه‌ای و لحظه‌ای مدیران و سیاستگذاران فرهنگی شکل می‌گیرند و یک موضوع و یا رخداد فرهنگی بیش از آن‌که از دریچه‌ی یک الگوی دقیق رد شود و به مسئله‌ی فرهنگی تبدیل شود، از دالان عقاید، باورها، برداشت‌ها و علایق شخصی فرد سیاستگذار می‌گذرد و شکل مسئله‌ی فرهنگی به خود می‌گیرد. برای این‌که بتوانیم در فضای فرهنگی کشور، مسئله‌شناسی کنیم، ضروریست که دریابیم که در گفتمان رسمی کشور چه مفاهیم و چه زبانی وجود دارد که سیاست‌های جامعه را می‌سازد و در نهایت فهم و شناخت روندها و روش­های مختلف مسئله‌شناسی برای رسیدن به سیاست­ها و برنامه­های منسجم و واحد امری ضروریست.

قلمرو زمانی این تحقیق بررسی الگوی مسئله شناسی سازمان‌های سه‌گانه‌ی مدنظر در ده سال گذشته، یعنی در قلمرو زمانی سالهای 1385 هجری شمسی تا 1395 هجری شمسی می‌باشد و قلمرو مکانی تحقیق نیز شامل سه  کلان ‌شهر اصفهان، تهران و مشهد و بررسی سازمان‌های فرهنگی شهرداری های این شهرها در قلمرو آن‌ها می‌باشد. در این تحقیق با استفاده از استراتژی مطالعه‌ی موردی چندگانه، گردآوری اطلاعات  از طریق  مطالعه‌ی اسنادی و مصاحبه‌ی عمیق با مدیران و کارشناسان فرهنگی هریک از سه سازمان مورد مطالعه از طریق نمونه گیری گلوله‌برفی انجام پذیرفته است و برای تحلیل اطلاعات نیز از تحلیل مضمون استفاده گردیده و توقّف مصاحبه‌ها براساس روش اشباع نظری صورت پذیرفته است.

در نهایت و بر مبنای یافته های این تحقیق سیاست شناسایی شده برای مسئله‌شناسی فرهنگی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران سیاست «بالادست محوری و تلفیقی» با اولویت‌های «فرهنگ دینی- تدافعی» و حاکمیت الگوی روال نامه‌ای و «همه موضوعی» است. سیاست شناسایی شده برای مسئله‌شناسی فرهنگی سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان «سیاست نخبه محوری و تلفیقی» با اولویت‌های «فرهنگ شهروندی» و حاکمیت الگوی مفهومی مدیریتی «چندموضوعی» است و سیاست شناسایی شده برای مسئله‌شناسی فرهنگی سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری مشهد «سیاست مردم محوری و تلفیقی» با اولویت‌های «فرهنگ مردمی- انقلابی» و حاکمیت الگوی پیوست اجتماعی «چندموضوعی» است.



واژگان کلیدی:

مسئله شناسی فرهنگی، فرهنگ وشهر، سیاستگذاری فرهنگی، سیاست‌های فرهنگی، سازمان های فرهنگی


-----------------------------------------------------------------------

الملخص

إحدی التحدیات المستقبلیة فی مجال السیاسة الثقافیة فی إیران المعاصرة، هی عدم وجود نموذج وصیغة منطقیة و واقعیة فی "معرفة القضایا الثقافیة" وکثیر من القضایا الثقافیة فی مجتمع إیران الحالی، تتکون على أساس الإنطباعات الشخصیة والذاتیة من قبل المدراء وصانعی السیاسات الثقافیة والموضوع أو الحدث الثقافی بدلا من أن یمرّ من  صمام نمط دقیق لیصبح مسألة ثقافیة، یمرّ من رواق الآراء والمعتقدات والإنطباعات و الإهتمامات الشخصیة المتعلقة بصانع السیاسات ویطرح کمسألة ثقافیة. من أجل أن نکون قادرین علی "معرفة القضایا الثقافیة" فی الساحة الثقافیة للبلاد، فمن الضروری أن نعرف أنّه ما هی المفاهیم واللغة التی تبنی سیاسات المجتمع فی الخطاب الرسمی للبلاد  وأخیرا فهم ومعرفة عملیات و أسالیب "معرفة القضایا الثقافیة" المختلفة لتحقیق السیاسات والبرامج المتماسکة والموحدة أمر ضروری.

والفترة الزمنیة لهذه الدراسة هی دراسة نمط "معرفة القضایا الثقافیة" للمنظمات الثلاثیة المستهدفة فی السنوات العشر الماضیة، یعنی فی الفترة الزمنیة ما بین سنة 1385 حتی 1395 الهجریة الشمسیة. والإطار المکانی لهذه الدراسة تشمل ثلاث مدن کبیرة اصفهان وطهران و مشهد و کذلک دراسة المنظمات الثقافیة لبلدیات هذه المدن. فی هذه الدراسة، وباستخدام استراتیجیة دراسة حالة متعددة، تمّ جمع المعلومات من خلال البحث الوثائقی والمقابلة المعمقة مع مدراء و خبراء الثقافی لکل من المنظمات المدروسة من خلال أخذ "العینات الکرة الثلجیة". ومن أجل تحلیل البیانات استخدم منهجیة "تحلیل المضمون" وتمّ وقف المقابلات على أساس التشبع النظری.

أخیرا واستنادا إلى النتائج التی توصلت إلیها هذه الدراسة، السیاسة المکشوفة عنها ل"معرفة القضایا الثقافیة" للمنظمة الثقافیة والفنیة لبلدیة طهران هی «محوریة السیاسة المتفوقة والمتکاملة»  مع أولویات «الثقافة الدینیة-الدفاعیة» وسیادة النمط المعتمد علی الإرشادات و«الشامل لکل المواضیع».  والسیاسة المکشوفة عنها ل"معرفة القضایا الثقافیة" للمنظمة الثقافیة والترفیهیة لبلدیة اصفهان هی «سیاسة محوریة النخب والمتکاملة» مع أولویات "الثقافة المدنیة" وسیادة النمط المفاهیمی الإداری « متعدد المواضیع» والسیاسة المکشوفة عنها ل"معرفة القضایا الثقافیة" للمنظمة الثقافیة والترفیهیة لبلدیة مشهد هی «سیاسة محوریة الشعب والمتکاملة» مع أولویات «الثقافة الشعبیة-الثوریة» وسیادة نمط التعلق الإجتماعی « متعدد المواضیع».

الکلمات الرئیسیة:

معرفة القضایا الثقافیة، الثقافة والمدینة، السیاسة الثقافیة، السیاسات الثقافیة، المنظمات الثقافیة


-----------------------------------------------------------------------

Abstract:

 

One of the existing challenges for setting cultural policy in Iran, is the lack of a realistic and logical model and process in determining the country’s cultural issues.  Many of the current cultural issues of Iran are determined based on the personal and momentary understandings of cultural policy makers and decision makers. Consequently, cultural events and subjects as cultural issues are often understood by a pool of personal ideologies, beliefs, understandings and tastes rather than a concrete model of approach. In order to truly determine the country’s cultural issues and challenges, it is necessary to assess which concepts and approaches are currently forming the policies influencing the Iranian society.

Basically, understanding the different processes and methods in which cultural issues are determined is crucial in reaching unitary and robust policies and programs of conduct.

 

This study focuses on a time span of ten years, from 2006 till 2016 and geographically focuses on the three megacities of Tehran, Mashhad and Isfahan, specifically the cultural organizations of their municipalities.   The information for the study was gathered through documents and deep interviews with decision makers and experts related to these organizations using a multi-case study strategy. The sampling method used was snowball sampling. The gathered information was analyzed by thematic analysis. The cessation of the interview was based on theoretical saturation.

 

The eventual results of this study show that the adopted policy for the determination of cultural issues in the art and culture organization of the Tehran municipality is “Inclination to the superiors” and the “Combined Method” with preservative and cultural/religious priorities. The dominant models are the “Letter Process” and “All Subject” models. The eventual results of this study show that the adopted policy for the determination of cultural issues in the recreational and cultural organization of Isfahan is “Elite Orientation” and the “Combined Method” with “Citizen Culture” as priorities. The dominant model is the “multi-threaded” management concept.  The eventual results of this study show that the adopted policy for the determination of cultural issues in the recreational and cultural organization of the Mashhad municipality is “People Orientation” and the “combined” method with “revolutionary and popular culture” priorities. The dominant model is the “Multi-threaded Social Attachment”.

 

Keywords:

Cultural Issue Determination, Culture & the City, Cultural Policy Making, Cultural Policies, Cultural Organizations 

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۰:۳۰
محمدوحید صافی اصفهانی

مسائل حوزه‌ی فرهنگ رسانه در میان قشر جوانان و نوجوانان در جامعه ی معاصر ایران


1- مسئله‌ی شیوع روزافزون استفاده از محصولات به ظاهر فرهنگی ( شوها و موسیقی غیر مجاز و ... ) در بین نوجوانان و جوانان


2-  شیوع استفاده از سایت ها و شبکه های مجازی غیراخلاقی در رسانه های مختلف(تلویزیون/ ماهواره اینترنت(سایت های مستهجن)- شبکه های اجتماعی موبایلی- شبکه های اجتماعی کامپیوتری)

 در واقع مسئله‌ی مطرح در اینجا این است که با وجود شیوع بسیار بالای این رویداد در بین جوانان و نوجوانان ایران، تاکنون هیچ تحقیق دانشگاهی جامعه شناختی یا فرهنگ شناسانه متقن و معتبری در این خصوص صورت نگرفته است و هیچ پیشنهادی عملیاتی در خصوص روشنگری، آموزش و تربیت استفاده از این محصولات ضدفرهنگی جز سانسور و فیلتر کردن توسط دستگاه های امنیتی داده نشده است و گویا هم مسئولین وهم نظریه پردازان در این خصوص واهمه و رودربایستی خاصی دارند. (پادشاه لخت است و کسی جرات گفتن ندارد!)


3-  مسئله‌ی نداشتن برنامه‌ی صحیح «فراغت رسانه ای»

مسئله ی فراغت رسانه ای پدیده ای است که امروزه در بسیاری از اقشار جامعه‌ی ایران بالاخص قشر جوان و نوجوان شاهد آن هستیم. فرد یا افراد مختلف صرفاً جهت گذران وقت و به دلیل نداشتن اولویت یا کار جدی‌تری در طول روز با سرگرم شدن به یک رسانه‌ی خاص(مثل اینترنت یا شبکه های اجتماعی موبایلی بالاخص اینستاگرام و تلگرام) وقت خود را می‌گذرانند. نکته‌ی جالب توجه در این جاست که همه ی افراد در این خصوص احساس خسران و خسارت می‌کنند و اظهار دارند که ای کاش به این صورت وقتمان تلف نمی شد و راه های بهتری برای بهینه سازی وقتمان وجود داشت، اما این عمل بلافاصله پس از ابراز ندامت در همان روز یا از فردای همان روز ادامه پیدا می ‌کند و متاسفانه در این خصوص هیچ برنامه‌ی مشخصی از سوی حکومت در جهت غنی سازی مفهوم فراغت رسانه ای در ایران وجود نداشته است و برخورد با این مسئله نیز بیشتر منفعلانه و سانسورمنشانه بوده است.


 4-  مسئله‌ی ضعف سواد رسانه ای قشر جوان و نوجوان


 5- مسئله‌ی «رسانه-شخصیت» در میان جوانان و نوجوانان

امروزه با ضعف عملکرد در خصوص الگوسازی و اسطوره‌سازی و تبیین راه‌ها و تعاریف شخصیت برتر و توفیق و موفقیت واقعی در بین نسل جوان و نوجوان، شاهد اصالت و اولویت یافتن توفیق رسانه‌ای و این‌همانی این مسئله با شخصیت برتر داشتن در میان این قشر هستیم، مسئله‌ای که تحت عنوان «لایک بیشتر مساوی شخصیت مشهورتر و موفق تر» رواج یافته است. واین پدیده در گسست هویتی و شخصیتی جوانان و نوجوانان در آینده نقش بسزایی داشته و خواهد داشت. جوان و نوجوان با فطرت پاک و انگیزه ی سرشار خود پس از چند سال قرارگرفتن در بازی «رسانه-شخصیت» بالاخره روزی درخواهد یافت که این بازی به معنای شخصیت و هویت واقعی او نیست و مولفه های دیگری همچون: علم، ثروت، جایگاه اجتماعی و... عامل اصلی شخصیت ساز هستند، اما این نتیجه اغلب بسیار دیرتر از حد معمول و در آستانه ی ورود به مقطع بزرگسالی برای جوانان و نوجوانان حاصل می‌شود و این باعث ایجاد نوعی خودکم بینی و احساس حسرت و ندامت فراوانی در آنان شده و بسیاری از معضلات اجتماعی به تبع همین اتفاق رونمایی می‌شوند.


6- مسئله‌ی  خلاء های پیش نویس های نظام جامع رسانه ها (با تاکید بر نیازهای نسبی جوانان و نوجوانان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۱
محمدوحید صافی اصفهانی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۵
محمدوحید صافی اصفهانی

سنخ شناسی رفتار مردم کوچه وبازار در برخورد با لباس روحانیت


نام و نام خانوادگی دانشجو: محمّدوحیدصافی اصفهانی

درس: روش های پژوهش در فرهنگ وارتباطات

استاد: دکتر حسن بشیر/ دکتر نصراللهی

عنوان تکلیف: یک تجربه تحقیق کیفی با استفاده از روش مشاهده

تاریخ تحویل تحقیق: 92/7/1

جزئیات تحقیق:

1- عنوان مشاهده: سنخ شناسی رفتار مردم کوچه وبازار در برخورد با لباس روحانیت

2-  مساله مشاهده: علل عدم مقبولیت روحانیت ملبس در بین مردم رهگذر کوچه وبازار چه مسائلی می تواند باشد

3- نوع مشاهده: مشاهده مشارکتی

4- مورد مشاهده: رفتار مردم کوچه وبازار در قبال برخورد با یک روحانی رهگذر

5-  توصیف: حضور با لباس روحانیت در مکان های عمومی و فرهنگی مانند تالار هنر(سالن تئاتر شهراصفهان) کافه تریا سی وسه پل از خیابان چهارباغ خواجو تا پل فردوسی (پیاده) در یک روز تعطیل

 

شرح ماجرا:
تقریبا می توانم بگویم تمام کسانی که در نگاه اول با این ظاهر و لباس مواجه می‌شوند دچار شک می‌شدند .

این شک را با نگاه‌های خیره و حتی دوری از من نشان می دادند.البته انصاف نیست که بگویم همه اینگونه بودند. بسیاری نیز با دیدن من سلام وعرض ادب می کردند و این نشان دهنده‌ی این بود که برخی احترام خاصی برای این لباس قائل هستند. این مسافت را پیاده طی کردم زیرا تقریباً تاکسی برای سوار کردن من نمی‌ایستاد ! تنها افرادی که تقریبا عادی رفتار کردند ، کارگر‌های افغانی ویا افرادی بودند که ظاهری حزب اللهی وحداقل مذهبی داشتند(که البته تعداد آنها هم بسیار اندک بود، شاید به تعداد انگشتان دودست) وبه نظر می‌آمد که این پوشش برای آنها عادی‌تر است.
مردم پس از گذشتن از من شروع به پچ پچ می‌کردند و حتی برخی از آنها ناسزا هایی می‌گفتند مانند : " همین ها ممکت را به گند می‌کشند !"

زمانی که نزدیک پل خواجو شدم، توجه مردم و واکنش‌ها شدید‌تر می‌شد.

اغلب ماشین‌ها بیجا بوق میزدند و برخی شیشه‌های ماشین را پایین کشیده، حرفی توهین آمیز می‌زدند، اما با این حال حس میکردم که ترسی در مردم وجود داشت که مبادا من از دسته‌ی اطلاعاتی‌ها باشم و یا قدرت این‌که بتوانم برای آنها دردسر درست کنم را داشته باشم .

زمانی که به زوج‌ها می‌رسیدم. دختر‌ها از پسر‌های همراهشان فاصله می‌گرفتند و روسری و موهای خود را مرتب می‌کردند .وقتی می‌خواستم از عابر پیاده رد شوم هیچ ماشینی به احترام من به عنوان یک عابر نمی‌ایستاد و همگی طوری رد می‌شدند که انگار می‌خواهند مرا زیر بگیرند!

پایین پل برای مشاهده ی رفتار پلیس نسبت به این موضوع به سمت پلیس رفتم و برای این که افکار واقعی شان را متوجه شوم، از آنها آدرس تالارهنر را به زبان انگلیسی پرسیدم .مامور پلیسی که آنجا بود متوجّه حرف من نشد و مافوق خود را که به نظرم سرگُرد بود صدا کرد . ایشان نیز حرف مرا به سختی فهمیدند!

برایم بسیار جالب بود که مامور‌های پلیس یک کشور زبان تقریبا بین المللی را به این وضوح متوجه نشوند. سرگرد از راننده تاکسی‌های آنطرف آدرس خواست .

آنها متوجه شدند که من فارسی بلد نیستم .

به پلیس گفتند که ما دربست او را می رسانیم ! پلیس پرسید چطور و راننده ها گفتند می‌گوییم 5-6 تا 5000 تومانی بدهد.او که ایرانی نیست ! پلیس چون آدرس را بلد نبود داشت قبول می‌کرد .پلیس به جای این که به خاطر گرفتن مبلغ اضافی با راننده ها برخورد کند هیچ واکنشی نشان نداد.

من در این حین از آنها خواستم که راه اتوبوس را نشانم بدهند .

واقعا تعجب برانگیز بود که زمانی که پلیس با یک فرد مبلغ دینی غیر ایرانی مواجه می‌شود و افرادی که می‌خواهند تخلفی انجام دهند مانند راننده ها، هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند.
زمانی که سوار اتوبوس شدم توجه‌ها بیشتر شد. در لحظه‌ی اول تمام افراد به من با تعجب نگاه کردند در نگاه برخی ها نفرت و انزجار کاملاً واضح بود . واکنش جالبی که وجود داشت این بود که خانم های چادری و باحجاب، زمانی که مرا دیدند چادر خود را جلو تر می‌کشیدند و قسمت بیشتری از صورت خود را پوشاندند.

دختر و پسری کنار در وسط ایستاده بودند هنگامی که من را دیدند پسر با لحنی جدی و با ناراحتی به دختر که ظاهری تقریبا زننده داشت گفت: ببین از حاج آقا خجالت بکش ویه کم آدم شو!

برایم جالب بود که هنوز که هنوز است خیلی از افراد این لباس را نشانه‌ی آدمیت و انسان بودن وهدایت می دانند!


تالارهنر:

زمانی که به تالارهنر رسیدم با همان نگاه های خیره مواجه شدم .

من تقریبا قبل از این که با این ظاهر بیرون بیایم انتظار بیشتر این برخورد‌ها را داشتم چون من یک بچه آخوند هستم! از کودکی وقتی همراه پدر روحانی عزیزتر از جانم به کوچه و خیابان برای رفتن به پارک، سینما، خرید و ... می رفتم این رفتارها را بارها و بارها حس کرده بودم، با این تفاوت که این بار مخاطب همه من بودم  نه با بابای من!

منتها پیش بینی یک رفتار را اصلاً نداشتم و آن این بود که پس از بیرون آمدن از تئاتر پسری جوان با ظاهری فشن به سمت من آمد و دست بردار نبود و از من زن صیغه‌ای میخواست و هرچه او را از خود می راندم او دست بردار نبود.

رفتار های مردم عادی در تالارهنر، می توانم بگویم با احترام تر بود. می‌توان گفت که فقط نگاه‌های خیره‌ی نه چندان طولانی وجود داشت. شاید برای این که تئاتر مکانی است که هر کسی نمی‌رود و معمولاً از طرز فکر و ذهن آزادتری نسبت به انسان های معمولی برخوردارند . عزیزی می گفت تئاتر مال آدم های پلورالیست است!! در خیابان افراد مختلف با طرز فکر مختلف وجود دارند اما در آنجا احساس کردم حداقل طرز فکر ها شبیه به هم است.




کافه تریا سی وسه پل:

 در کافه با سعید(یکی از دوستانم که چندان ظاهری مذهبی هم نداشت) قرار گذاشته بودم، ابتدا من وارد شدم و پشت یکی از میزها به انتظار سعید نشستم، واکنش متصدی کافه بسیار جالب بود. کاملاً وحشت کرده بود و از جایش بلند شد.

زمانی که به تنهایی پشت میز نشستم تمام افراد داشتند به من نگاه می‌کردند، حتی برخی افراد که من در دیدشان نبودم، خم شده بودند تا من را ببینند، فکر کنم در ذهنشان می گفتند: آخوند و کافه؟! چند دختر با دیدن من شروع به خندیدن کردند. زمانی که کسی وارد کافه می‌شود، رسم است که برایش جا سیگاری بیاورند .

پیش خدمت با شک و تردید جلو آمد و جا سیگاری را تنها نشانم داد و اجازه خواست که بگذارد یا نه.

این نشان می‌دهد که بنظر آنها روحانی سیگار نمی‌کشد و جا سیگاری بی احترامی تلقی می‌شود .

شک اول زمانی بود که من با آن پوشش وارد شدم و شک دوم زمانی بود که دوستم سعید وارد شد و سر میز من نشست .

این که یک روحانی با یک پسر با آن ظاهر، قرار داشته باشد بسیار عجیب می‌نمود و همه با تعجّب به من نگاه کردند ...
اما موضوعی که در کافه جالب توجه بود این بود که هر کس در آنجا همراه با کسی و مشغول صحبتی یا کاری بود . ممکن بود در نگاه اول برایشان یک شک محسوب شده باشد اما آن‌ها به خیره نگاه کردن پی در پی ادامه نمی‌دادند . برخوردشان بیشتر همراه با تمسخر یا تاسف بود .

درمجموع تجربه‌ی بسیار خوبی بود.

 

 6-  تحلیل:

 مطابق آنچه در جریان تحقیق مشاهده و بررسی گردید از نظر محقّق علل وعوامل مختلفی می‌تواند باعث این نوع نگرش و برخورد منفی مردم نسبت به روحانیت شده باشد که از آن جمله می توان موارد زیر را نام برد:

1-  عدم حضور و بروز عادی روحانیت در بین مردم کوچه و بازار و بعضاً حضور حاشیه ساز آن ها در بین مردم( گویا مردم کوچه و بازار از بس که روحانی ندیده‌اند با دیدن یک روحانی متعجب شده و می‌خواهند یک عکس العملی از خود نشان دهند.)

2-  عملکرد منفی و مخرب قشری از روحانیون که باعث بدبینی مردم نسبت به کل این صنف گردیده است وگویا بیشترین درصد نظر منفی مردم درباره روحانیت به این دلیل است که روحانیون با دخالت در امور سیاسی وظایف مذهبی خود را رها کرده‌اند.

3- بسیاری ازمردم درباره نوع فعالیت روحانیت نظرخاصی ندارند، یعنی چه در مسجدها فعالیت کنند(نماز و منبر و...) و چه در امور سیاسی شرکت کنند و چه در بین مردم به حل مشکلات آن ها بپردازند برای مردم اهمیت خاصی ندارد و این نوع برخورد آنها می تواند به دلیل تبلیغات منفی و تخریب رسانه های خارجی بر ضد روحانیت ولباس روحانیت باشد که اثر این تبلیغات در رفتار و سکنات مردم کوچه و بازار در برخورد با یک روحانی متجلی می‌شود.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۱
محمدوحید صافی اصفهانی
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۶ ب.ظ

شب های جمعه ی تهران

حرم حضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی (9 اردیبهشت ماه 1395) ساعت 2بامداد


در جوار مضجع شریفحضرت سیدالکریم عبدالعظیم حسنی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۶
محمدوحید صافی اصفهانی
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

باید قدر علمای دیار خود را دانست...

بسم الله

افسوسی که هنوز در دلم مانده است...

برای بار اول بود که نیّت کردم یک بار هم که شده حداقل برای دیدن سیمای قشنگ و نورانی‌اش و شنیدن صدای ملکوتی و آن دنیایی‌اش مزاحمش شویم. زنگ آیفون درب منزل را زدم. صدای مهربانی گفت: بفرمایید، سلام کردم و گفتم: حضرت آقا تشریف دارند؟! صدای مهربان گفت: کدام حضرت آقا؟ گفتم حاج آقا حسن فقیه امامی را عرض می کنم. با خنده ای کوتاه گفتند: خودم هستم اخوی، کارتان را بفرمایید، گفتم: عرض ادب حاج آقا، عذرخواهی می کنم که به جا نیاوردم، غرض از مزاحمت می خواستیم در یک فرصت با تعدادی از اساتید و فعالان فرهنگی جهت ارائه گزارش و مشورت خدمتتان برسیم. کی فرصت دارید؟ حاج آقا گفتند: هر موقع خواستید بیایید! اصلاً تصور چنین برخوردی را نداشتم. نسل مایی که ساعت ها و روزها برای دیدن یک مسئول بی سواد و دنیاپرست مسخره‌ی فرهنگی باید پشت در بماند، کمی برایش سخت است که عالِم و فقیه تراز اول یک شهر خودش بیاید پشت در و بعد هم بگوید هر موقع خواستید در خدمتتان هستم! خلاصه... با خوشحالی از حاج آقا تشکر کردم و گفتم که ان شاالله من هماهنگی خواهم کرد و در اولین فرصت خدمتتان می رسیم.

چند روز گذشت و فرصت هماهنگی نیافتم، مجبور شدم به دانشگاهم در تهران بازگردم. ایام امتحانات آغاز شد، چند اتفاق دیگر پشت سر هم و ....

دوماهی گذشت، باورم نمی‌شد، یک روز صبح پیامکی برایم آمد. دلم فروریخت. اشکم در لحظه جاری شد! گویا خبر فوت پدرم را به من دادند! حضرت آیت الله حاج سیدحسن فقه امامی به ملکوت اعلی پیوست! مثل عاشقی که خبر فوت معشوقش را به او داده باشند به زمین افتادم و تا مدت ها گیج بودم. حسرت دیدن حاج آقا بر دلم ماند! اما برایم واقعه ی عجیبی بود! خودم در تعجب عجیبی از احساس و رفتار خودم بودم! من تا کنون ایشان را حتی یکبار هم از نزدیک ندیده بودم! این چه حسی بود که به ایشان از کودکی در خود احساس می کردم؟!

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:  مرگ هیچ کس نزد ابلیس از مرگ عالم محبوب تر نیست و چون مومن فقیه بمیرد ، در اسلام رخنه ای افتد که چیزی آن را نتواند بست. علما و پاکان روزگار بر مردم اهل و دیار خود ولایت معنوی دارند، وقتی عالمی از دنیا می‌رود این ولایت سلب می شود، قلب ها تنگ تر می‌شود و به وجود آدم فشار می‌آید، به آدم احساس دلتنگی عجیبی دست می دهد، حتی اگر یک بار هم این عالم را ندیده باشد! احساس بی پدری بدی به فرد دست می دهد. افسوس از ندیدن آن مرد خدا، افسوسی که هنوز در دلم مانده است...

باید قدر علمای دیار خود را دانست...

و این داستان پیوسته برجاست...


حضرت آیت الله شیخ حسین مظاهری


حضرت آیت الله سیدکمال فقیه ایمانی


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۲
محمدوحید صافی اصفهانی

گرامی باد یاد وخاطره ی استاد آیت الله مهدوی کنی(ره)

استاد آیت الله مهدوی کنی(ره) یک روحانی و عالم روزگارشناس و با بصیرت بود. او دین جدا از سیاست و حکومت را ناقص و ناتمام می دانست و به نقش و جایگاه ولایت و امامت در نیل انسان به کمال و اصلاح فرد و جامعه به درستی وقوف داشت. در راه مبارزه با حکومت فاسد و ظالم طاغوت، سالها مبارزه کرد و زندان رفت و شکنجه دید، اما از پیروزی راهی که امام خمینی با نهضت خود گشوده بود باز نایستاد.



او به راستی مصداق آیه «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» بود. او قبل از پیروزی انقلاب، عضو شورای انقلاب بود و در نخستین روزهای پس از بیست و دوم بهمن سال پنجاه و هفت مسئولیت اداره کمیته انقلاب اسلامی را برعهده گرفت. در آن روزها بار سنگین برقراری نظم و امنیت در کشوری که در اثر انقلاب دچار آشفتگی و نابسامانی شده بود برعهده کمیته های انقلاب بود. شرح خدمات و بیان زحمات آیت الله مهدوی کنی در مدیریت کمیته انقلاب به تنهایی محتاج یک کتاب مفصل است. در سی و پنج سال بعد از پیروزی، مهدوی هر جا بار سنگینی را بر زمین می دید آن را بر دوش می گرفت. وزارت کشور، نخست وزیری، عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان و مجلس خبرگان و سرانجام پذیرش ریاست مجلس خبرگان، آن هم در شرایطی که بعد از فتنه سال 88، چنین کاری ضرورت پیدا کرده بود. تغییر مدیریت مجلس خبرگان به برکت عقل و تقوا و سلامت اخلاقی او، با کمترین هزینه برای انقلاب، عملی شد.

آیت الله مهدوی کنی در بینش و نگرش سیاسی، اصولگرا بود و در روش و منش سیاسی، اعتدال داشت. اعتدال در نظر او به این معنی نبود که بخواهد به هر دو طرف حق و باطل، امتیاز بدهد، بلکه به این معنی بود که با حفظ اصول اعتقادی خود در سیاست، از گزافه گویی در سخن و تندروی در عمل بپرهیزد. او در عین حال که در اصول کوتاه نمی آمد و اهل معامله با جریانات سیاسی و جناحها نبود، در اظهارنظر نسبت به دیگران جانب احتیاط را رعایت می کرد و به شدت از حاشیه سازی و غوغا سالاری پرهیز داشت.

آیت الله مهدوی کنی، بعد از امام، راه امام را گم نکرد. در زمان امام خمینی، پیرو راستین او بود و بعد از او نیز عمار سیدعلی خامنه‌ای بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۷
محمدوحید صافی اصفهانی